سید مجید امامی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام در رابطه با نقش انقلاب اسلامی در آشکار کردن ابعاد مختلف و توانمندی ها و ظرفیت های دین اسلام، بخصوص مکتب تشیع برای اداره جوامع انسانی به خبرنگار گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان گفت: جنبش های اجتماعی معاصر را، نمی توان بدون فهم و بررسی دوره انحطاطی مسلمین، بعد از تجربه درخشان تمدن اسلامی شناخت. در واقع جنبش های اجتماعی معاصر در جهان اسلام عمدتا پاسخ به محیط بحران زده و شرایط انحطاط آمیزی بوده است که مسلمانان آن را تجربه و درک کرده و بعضا سعی کردند تا با بازگشت به میراث و ظرفیت درونی امت اسلامی به آن واکنش نشان دهند.
وی تصریح کرد: برخی از این جنبش ها کاملا واکنشی و سلبی بوده، اما معدودی از آنها نیز تنها جنبه سلبی نداشته و جنبه ایجابی نیز داشته اند که در رأس آنها، نهضت اسلامی شیعی ایران است که می توان گفت از 15 خرداد 42 آغاز شد و در 22 بهمن به یک نقطه عطف رسید و امروز نیز همچنان در قالب بیداری اسلامی و جریان تمدن نوین اسلامی ادامه دارد. این جنبش که می توان از آن با عنوان «جنبش امام خمینی» نیز نام برد دارای 4 اصل جدی است.
دین اسلام، با شرایط و تغییر و تحولات مثبت یا منفی زمانه قهر نمی کند
امامی در تشریح این چهار اصل گفت: اصل اول این است که راه نجات بشریت در «دین راستین» است نه در«صورت های تقلیل یافته دین و ایدئولوژی» مانند معنویت و...در واقع انبیاء بهترین مشاور، راهبر و هادی امت ها به سوی سعادت بوده و هستند. لذا دین را باید یک «کل واحد» در نظر گرفت که عقل و عقلانیت انسان در پرتو آن شکوفا می شود؛ بنابراین نام اصل اول را می توان «اصالت گرایی دینی» نهاد.اصل دوم این است که اسلام صورت اتم و میراث دار همه ادیان حقیقی و انبیای ابراهیمی است که نسخه نهایی نجات بشر در آن قرار دارد. این اصل را نیز می توان با عنوان «اعتقاد به خاتمیت و کارآمدی حقیقی اسلام» نامید.
وی تصریح کرد: اصل سوم، اصل «اجتهاد دینی و پویایی شریعت در انطباق و مدیریت زمانه» است. در واقع این دین خاتم، با شرایط و تغییر و تحولات مثبت یا منفی زمانه قهر نمی کند بلکه به گفت وگوی با آنها می رود و می تواند با تفریع اصول و تطبیق مبانی در هر زمان، پاسخ حقیقی و پاسخ دارای حجیت را به بشر عرضه کند.
امامی خاطرنشان کرد:این نگاه امام و مجتهدین اصولی شیعه بود که در دوره فعلی توانست ادعای مواجهه کامل تشیع اثنی عشری(شیعه دوازده امامی) با مدرنیته را مطرح کند. در واقع تشیع اثنی عشری در نسبت با مدرنیته نه فرار می کند و نه تهاجمی بی منطق نسبت به آن دارد. بلکه کاملا آن را مدیریت، حلاجی و تحلیل می کند. نگاه اجتهادی معتقد است که زمانه را نه با «برگشت به سنت» و نه با «ماندن و توقف در مدرنیته» بلکه با طراحی یک جریان سوم باید مدیریت کرد. رهبران جمهوری اسلامی (امام راحل و مقام معظم رهبری) نیز تمام تلاش شان برای پیدا کردن و نهادینه کردن راه سوم بوده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام سپس به اصل چهارم در انقلاب اسلامی اشاره و تصریح کرد: اصل چهارم این است که جنبشی که امام آن را رهبری کرد و امروز در جهان اسلام طرفداران زیادی دارد بحث «لزوم محور قرار دادن امام و ولی» در این حرکت نظری و عملی است. در واقع آنچه می تواند حکمت عملی و نظری را از اعواج، انحراف و ارتجاع محافظت کند این است که یک امام یا نایب امام که حداکثر مصونیت را از اشتباه و گناه دارد، محور حرکت باشد. ما در دنیای معاصر شاهد این بوده ایم که جنبش های بسیار راستینی که در جهان اسلام شکل گرفته اند و حتی به دنبال راه سوم بوده اند، به خاطر مهجوریت از «تئوری و الگوی ولایت» نتوانستند در کشاکش اختلافات و تهاجمات بقا داشته باشند چون پیدا کردن راه سوم بسیار بسیار سخت و پرصعوبت است و بایستی یک الگوی اداره معنوی بر سر آن قرار بگیرد.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات در ادامه و رد بیان اهمیت این اصل خاطرنشان کرد: الگوی ولایت که در زمان ما توسط حضرت امام(ره) در قالب «نظریه ولایت فقیه» ارایه شد و برای تطبیق ولایت فقیه با تئوری موجود که دموکراسی و نظام های مدرن خود را به رأس رساندند، «مردم سالاری دینی» است که این توان را دارد که ما را به سمت تحقق سه اصل پیشین حرکت دهد. به عبارت دیگر تحقق سه اصل اولیه، بدون «مدیریت گذار» ممکن نیست و حقیقتا گذار ما از این دوره سخت اداره اجتماعی بدون مردم سالاری دینی ممکن نبود و نیست. ما اگرنظریات معاصر حکمی و فقهی مکتب نجف، مکتب قم و مکتب تهران را در حوزه اندیشه اسلامی نداشتیم که به ما امکان تفکر در علوم انسانی اسلامی و تمدن اسلامی نوین را می دهد، طبعا انقلاب یک پوسته ای بیش نداشت. هرچند ممکن بود این انقلاب رخ بدهد اما صددرصد به مسیر دیگر جوامع جهان سوم منحرف می شد.
اگر این پشتوانه نظری را نداشتیم انقلاب اسلامی یک پوسته پوسیده بیشتر نبود
وی تاکید کرد: دلیل حقانیت و بقای انقلاب اسلامی بعد از حدوث آن چه در نهضت سال 42 و چه در انقلاب سال 57 این است که یک گوهر و جوهر حقیقی دارد که برخاسته از حکمت و فقه شیعی است. در این حکمت، نظریه فطرت ارایه شده، در این حکمت، اجتهاد پویا و اجتهاد زمانه شناس موضوع شناس به شدت مطرح شده و مورد استفاده قرار گرفته، در این حکمت و فقه، نظریه ولایت فقیه تولید شده و از دل همین حکمت اسلامی، ما شاهد نظریاتی بوده ایم که می تواند نسبت وثیق بین عقل و نقل را در پردازش دین، به مثابه اراده تشریعی خدا به ما نشان دهد.
امامی افزود: اگر ما این پشتوانه نظری را نداشتیم انقلاب اسلامی یک پوسته پوسیده ای بیشتر نبود. ما توانستیم یک انقلاب نظری در حکمت و فقه اسلامی در 100 سال معاصر را شاهد باشیم. در این انقلاب نظری، به موضوع سه سطحی (سه لایه) بودن حیات انسان در پرتو اراده خدا توجه جدی شده است. یعنی سطح فرد، سطح خانواده و سطح اجتماع. هیچ یک از این سه سطح نباید قربانی دیگری شود و هر تفکری که نتواند به هر سه ی این سطح ها توجه کند، توان نظام سازی و بلکه توان مدیریت فردی انسان مسلمان، در دوره معاصر را نخواهد داشت.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام در ادامه با اشاره به مبانی فکری حضرت امام (ره) تصریح کرد: انقلاب اسلامی و تفکر امام و شاگردانش مخصوصا شهید مطهری و همراهان حضرت امام، به خصوص علامه طباطبایی، این امکان را داد که حیات انسان در هر سه سطح مورد توجه قرار بگیرد و احکام و قواعد هر یک از این سه لایه به شکل جداگانه مورد توجه باشد. اگر یکی از مبانی امام این نبود که احکام، قواعد و اصولی در ساحت زندگی اجتماعی انسان برقرار است (مرتبط با نظریه اعتباریات علامه) که این اصول شاید در ساحت زندگی فردی یا خانوادگی اساسا وجود نداشته باشد، اگر توجه به این مباحث نبود حتما انقلاب اسلامی درون تهی قلمداد می شد و مانند انقلاب های سیاسی قرن گذشته یا به دامان مدرنیته حرکت می کرد و یا به دامان ارتجاع.
وی افزود: ما وقتی از اجتماع سخن می گوییم، منظور ما یک مفهوم حقیقی قلمداد کردن جامعه است نه یک مفهوم اعتباری کاملا قراردادی. یا حتی مفهوم خانواده و نهاد خانواده در تفکر نوصدرایی، دارای یک وجود حقیقی است نه وجود قراردادی و اعتباری. همین مبانی باعث شد که ما بتوانیم نظریه و نظام اجتماعی- حقوقی بر اساس اسلام ترسیم کنیم که البته هم درنظریه پردازی وهم در تحقق آن نظریات، در گام اول هستیم. اما نباید ناامید شد چرا که پشتوانه بسیار محکمی داریم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات گفت: شاید حقیقت انقلاب اسلامی، این فهم و کشفی باشد که از دل قرآن و توسط حکمت اسلامی انجام شده است. در واقع ما شاهد این هستیم که رهبر این انقلاب پیش از این که یک رهبر سیاسی باشد، کسی است که برعرفان، برهان و قرآن تسلط کامل و بلکه یک نوع شان مولد، مبتکر و مجتهد دارد. شاید جمع بین سه ساحت قرآن، برهان وعرفان در سایر بزرگان شیعه و جهان اسلام اینچنین اتفاق نیفتاده بود که اگر اتفاق می افتاد، می توانستیم در زمان آنها نیز شاهد یک انقلاب حقیقی فرهنگی و معرفتی باشیم. اما به حمد الهی درباره حضرت امام این اتفاق افتاد و فعالیت و انقلاب و جنبش سیاسی ای که در سال 57 رخ داد پوسته این تحول معرفتی بود که نباید از آن صرف نظر کرد و این جنبه ایجابی انقلاب اسلامی را بایستی مبتکرانه تر و بیشتر مورد توجه قرار داد.
نظر شما