خبرگزاری شبستان – گروه قرآن و معارف: "امام محمّدباقر صلوات اللّه و سلامه عليه میفرمایند: اگر میخواهی به سمت الهی باشی و خطوراتت، خطورات الهی و ربّانی باشد، من دارم یاد هر کدام از اعضاء و جوارحت را برایت میگویم. یاد زبان، ذکر است، چه ذکری؟ حمد خدا، این که شکرگذار نعمت باشی و ثنای خدا را انجام دهی. امّا خود همین ثنا، چه خصوصیّاتی دارد؟ چرا حضرت، اوّل، این جمله را بیان فرمودند؟ چرا اوّل از زبان شروع کردند؟ این چرایی را در روایتی پاسخ دادهاند: وجود مقدّس امام صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) میفرمایند: «لوْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى عِبَادَةٌ تَعَبَّدَ بِهَا عِبَادُهُ الْمُخْلَصُونَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّكْرِ عَلَى كُلٍّ لَأَطْلَقَ لَفْظَةً فِيهِمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلْقِ بِهَا فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلُ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَيْنِ الْعِبَادَاتِ وَ خَصَّ أَرْبَابَهَا فَقَالَ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور»، اگر نزد پروردگار عالم، بهتر از شکرگزاری عبادتی بود، در همه حال، بندگان مخلَصش، او را به آن صورت عبادت میکردند."
آنچه در ادامه می آید بخش اول چکیده ای از سیصد و سی و پنجمین جلسه درس اخلاق آیت الله روح الله قرهی است که در محل مهدیه القائم المنتظر حوزه علمیه امام مهدی حکیمیه برگزار شد.
فکر دنیایی و خطورات نفسانی و شیطانی
تمام خطورات ملکی و ربّانی و نفسانی و شیطانی، همه، به واسطه یاد انسان (ذکر) است. اگر توانستیم جدّاً این تفکّر و یاد را مراقبه کنیم، طبیعی است به خیلی از موارد پی خواهیم برد.
وقتی انسان، افکارش به سمت دنیا رفت؛ آن یاد، عامل میشود که قول و عملش، براساس آن ذکر فکری باشد و دیگر آن موقع همه مطالبش، دنیا میشود. اگر تصوّر کرد که همه چیز در دنیاست، امور قلب و اعضاء و جوارحش، حال دنیایی مییابد و اصلاً غیر از دنیا، هیچ چیزی را درک نمیکند. آنوقت ادراکات انسان در همین حدّ میماند. این است که انسان، دنیایی میشود.
عواملی باعث میشود که گاهی انسان، خدا و بندگی خدا را فراموش کند. یکی، همین است که ظواهر دنیا، یاد او را به دنیا مشغول میکند. شاد میشود به آنچه که از دنیا میگیرد و ناراحت میشود بابت آنچه که از دنیا، از دست میدهد. آن موقع است که طبعاً دیگر خدا را فراموش میکند.
توأمان بودن کثرت مال و کثرت گناه
روایت شریفهای در این زمینه هست که بسیار عجیب است، ذوالجلال و الاکرام، به موسیبنعمران(علي نبيّنا و آله و عليه الصّلوة و السّلام)، آن کلیم الله میفرمایند: «يَا مُوسَى لَا تَنْسَنِي عَلَى كُلِ حَالٍ وَ لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ فَإِنَّ نِسْيَانِي يُقْسِي الْقُلُوب وَ مَعَ كَثْرَةِ الْمَالِ كَثْرَةُ الذُّنُوب»، موسی! در هیچ حالی من را فراموش نکن، چه در شادی و چه غم، من را فراموش نکن. همین که من را فراموش کنی، طبیعی است قلبت سخت میشود و قسیالقلب میشوی - که حالا بیان خواهیم کرد که ذکر قلب چیست که قلب انسان، نرم و الهی شده و بنده خدا گردد - از مال زیاد هم خیلی خوشحال نشو، فکر نکن خوشبختی تو در مالت است، همین کثرت مال، معالأسف یک خصوصیّتی برایت میآورد که آن زیاد شدن گناهان است.
مثلاً طرف تا پولدار میشود، خدا را فراموش کند و به تعبیر عامیانه میگوید: دارندگی و برازندگی. لذا ولخرج میشود و اسراف میکند. دیگر اصلاً مزه فقر را نمیچشد. میدانید آنهایی که زیاد در کثرت مال باشند، حتّی دیگر عبادتی به نام روزه و صوم را هم نه طاقتشان را دارند و نه از آن، لذّتی میبرند. اولیاء خدا از صوم لذّت میبرند. حال آنها حال عجیبی است. این حال را آنقدر دوست دارند که بعد از تکلیف، روزهای دوشنبه و پنجشنبه، روزهای اوّل و وسط و آخر هر ماه را روزه میگیرند و به این عمل، عشق میورزند.
چون انسان با همین نخوردن یک ارتباطی با پروردگار عالم برقرار میکند که عجیب است. وقتی درون از دنیا، ولو حلالش تهی شد، جلوات آن انوار قدسیّه بر قلب و دل مؤمن وارد میگردد. لذا هنگام غروب حال دیگری دارند و یک فرح ذاتی دارند.
امّا خیلی عجیب است در روایت داریم، آنهایی که فرح به مال دارند، فقط در ابتدا حالت فرح را دارند و بعد گرفتار میشوند. لذّت نمیبرند و عادت است و بعد هم گرفتاری است. «الثروة فی اللّذة اوّلها و عادة و آخرها قسوة» اوّلش، عادت و آخرش، قساوت میآورد. در مابین آن هم گیج است و مدام این طرف و آن طرف میکند.
لذا مال زیاد هم تو را گرفتار میکند و اینها نکته مهمّی است. پس انسان باید بداند واقعاً اگر همیشه در یاد خدا باشد، دیگر خطوراتش الهی میشود، اعمال و ذکرش، الهی میشود، نشست و برخاستش، الهی میشود. اولیاء خدا حتّی وقتی هم که میخوابند، (هم روایاتی راجع به این موضع داریم و هم اولیاء خدا داستانهای راستانی را تبیین فرمودند) ملائکه الهی به دور آنها میچرخند و برای آنها دعا میکنند. نفس کشیدن آنها همان حال صائم است که فرمودند: «انفاسکم فیه تسبیح»، «نومکم فیه عبادة». نفس کشیدنشان، تسبیح و خوابشان، عبادت است و ملائکه لذّت میبرند. وقتی بیدار میشوند، ملائکه شاد میشوند. چون عبد خدا هستند. وقتی انسان یادش را کنترل کرد، اینچنین میشود.
یاد هر کدام از اعضاء و جوارح چیست؟
یاد زبان: حمد و ثنای پروردگار عالم
منتها در جلسه گذشته بیان کردیم که روایتی را میخواهیم بررسی کنیم که در آن، وجود مقدّس باقرالعلوم، امام محمّدباقر(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمودند که اعضاء و جوارح انسان هم باید دائم در یاد خدا باشند. بعد حضرت تک تک اعضاء و جوارح را بیان فرموده و میفرمایند که یاد آنها چگونه است.
میفرمایند: «وَ ذِكْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ»[1]، یعنی اگر میخواهید زبان دائم به ذکر خدا مشغول باشد، ذکرش باید این باشد که حمد و ستایش کند و ثنای ذوالجلال و الاکرام را بگوید. یعنی میفهمد.
البته خود این مطلب، نکته بسیار مهمّی است و مبحث بسیار مفصّلی را دارد که اولیاء خدا میگویند: ذکر لسانی، دو نوع است. یکی این که انسان، اذکاری را بیان میکند، مثلاً الحمدلله میگوید، شکراً لله میگوید و بعد از این که از این زبان، بیان کرد، آرام آرام نفوذ بر قلب پیدا میکند و این یک قسم است.
قسم دوم که اولیاء خدا میگویند: این، برترین است، آن حالتی است که از قلب بر زبان جاری میشود. یعنی اعضاء و جوارح، همه شاکر نعمت خدا هستند و زبان به عنوان نماینده کل است، نه این که فقط خودش بیان کند. زبان دارد به نیابت از همه اعضاء و جوارح میگوید و به تعبیر امروزیها سخنگو همه اعضاء و جوارح است. وقتی میگوید: الحمدلله ربّ العالمین، در حقیقت دارد دست، پا، قلب، جریان خون در بدنش، رگهایش، تارهای مویش، همه دارند میگویند: الحمدلله ربّ العالمین. یعنی این حمد و ثنای دوم که همه اعضاء و جوارح میگویند، حمد عجیبی است. وقتی پروردگار عالم این حمد را از لسان بندهاش میشنود، وقتی ملائکه الهی میشنوند، بر آن مؤمن درست میفرستند. وقتی مؤمن بیان میکند: الحمدلله ربّ العالمین، از ناحیه خدا و ملائکه الهی بر او درود فرستاده میشود. این حمد دوم است که حمد اعضاء و جوارح میباشد که بر لسان جاری میشود.
حمد خدا هنگام بلایا و مصائب!
پس اگر انسان به یاد خدا باشد، باید همه اعضاء و جوارح او به یاد خدا باشند. یاد لسان، این است که انسان دارد اینطور اعلان میکند: خدایا! من به یاد تو هستم و تو را فراموش نکردم.
لذا انسان دارد به این سبک میگوید: خدایا! میدانی که به یادت هستم، الحمدلله ربّ العالمین. آنوقت این حمد چه در باب نعم ظاهری برای انسان باشد، مثلاً حالا خانه یا وسیله نقلیّه، همسر خوب، فرزند خوب و ... دارد، که میگوید: الحمدلله ربّ العالمین. یا گاهی موارد، نعمتهای بالاتری دارد، مانند نعمت ولایت، نعمت دیندار بودن، که میگوید: الحمدلله ربّ العالمین.
حتّی اگر به ظاهر بلا هم به او رسید، بگوید: الحمدلله ربّ العالمین. چون یک دسته از نعم هم ظاهری بود، لذا بلا هم ظاهری است. یعنی ظاهرش، بلاست، امّا حقیقتش این است که انسان را میخواهند به اوج برسند. لذا درهمان حال ظاهر بلا هم بگوید: الحمدلله ربّ العالمین.
کما این که پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: اگر مصیبت یا بلیّهای به صورت ظاهر به شما رسید، آن موقع هم بگویید: الحمدلله علی کلّ حال. ما معمولاً تصوّرمان این است که وقتی الحمدلله میگوییم، نعمت به دستمان رسیده، حالا برای این هم بگوییم: الحمدلله؟! میفرماید: بله.
یک موقعی چیزی را از دست میدهی یا خدای ناکرده فرزند، پدر و مادر را از دست میدهد، مصیبت آن به جای خودش، بالاخره علقه وجود دارد و اشک میریزی و ...، خدای متعال هم اینها را نفی نکرده، امّا بالاخره هر چیزی که به انسان میرسد، انسان باید بگوید: الحمدلله علی کلّ حال.
انسان در مقام حمودیّت، حامد حقیقی در همه حالات و احوال باشد و این الحمدلله گفتن، ذکر زبان باشد و این زبان مدام بگوید. معلوم میشود آن کسانی که اعضاء و جوارحشان هم به حمودیّت ذوالجلال و الاکرام مشغول هستند، این حمد را میگویند و إلّا خیلی کم است که در آن لحظات مصیبت و مشکل، انسان، الحمدلله بگوید. این، خیلی مهم است که انسان، راضی به رضای ذوالجلال و الاکرام باشد.
اصلاً یکی از مطالب حمد، این است: حمد، نشان از این دارد که من راضی هستم و درک کردم که آنچه از ناحیه خداوند تبارک و تعالی به انسان میرسد، همه، نعمت است. شاید صورت ظاهر بلا باشد، امّا بلا به معنی ابتلاء است، «إذ ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات»[2]. همه اینها چون از ناحیه خداست، طبعاً من راضی هستم.
وقتی انسان میگوید: الحمدلله؛ یعنی خدایا! من میدانم اینها نعمت است و من خبر ندارم، لذا تو را شکر میکنم. پشت این قضیّه حکمتی خوابیده که من صورت ظاهر، نگران هستم، غم من را گرفته و حتّی گاهی به چرا میافتم که این، خیلی بد است. وقتی انسان میخواهد به چرا نیافتد، میگوید: الحمدلله ربّ العالمین. چون قوتی چرا گفت، از همان چرا گفتن، ناشکریهای دیگر شروع میشود. اوّلش چراست که چرا اینطور شد، ولی بعد اصلاً نباید میشد، بعد ...، تا این که نعوذبالله شیطان، او را با خود میبرد. چون همزات و وساوس الخنّاس یکی همین است که در آن لحظات سخت به انسان تلقین میکند که - نعوذبالله - خدا هم هوای تو را نداشت. حضرت حجّت(روحی له الفداء) هوای تو را نداشت، بزرگان ما هوای تو را نداشتند و او، اینطور تصوّر کند. این، همان تلقین شیطان و خطورات نفسانی و شیطانی است.
امّا اولیاء خدا میگویند - که این، نسخه عملی است - : تا یک مصیبتی آمد، مثلاً مالت گم شد، چیزی را از دست دادی و ...، اگر در همان اوّل بگویی: الحمدلله ربّ العالمین، الحمدلله علی کلّ حال، دیگر وساوس شیطان، کم خواهد شد. البته این، بدان معنا نیست که دیگر شما قضیّه را دنبال نکنی، اشتباه نشود، انسان میرود و پیگیریهای قانونی خودش را انجام میدهد، شد، شد، نشد، خودش را نمیخورد. چون اتّفاقاً کسانی که اینطور هستند اوّل از همه تمام سلولهای عصبی خودشان را در فشار قرار میدهند. ناراحت میشود؛ از آن طرف مالش رفته، از آن طرف اعصابش از بین میرود. مال بالاخره به دست میآید و مهمتر از آن، آن اعصاب است.
شاید این را برای اوّلین بار باشد بشنوید، امّا خانمی که فرزندش کار غلطی انجام داد، مثلاً چیزی را ریخت و فرش را سوزاند، یا مثلاً ظرفی را شکست و ...، باید در آنجا بگوید: الحمدلله علی کلّ حال. البته باید او را بازخواست کند که چرا این کار را کردی و ... . امّا با گفتن الحمدلله دیگر خودش را کنترل میکند و اگر هم بخواهد تربیت کند، اینطور نیست که فرزند را زیر باد کتک بگیرد. چون در این حالت اوّل از همه اعصاب خودش را خراب میکند. کسی که میخواهد طرف مقابل را ناراحت کند، اوّل خودش باید ناراحت شود. لذا او، هم اعصاب خودش را داغون میکند، هم بچّه را از بین میبرد و بعد هم دیگر ثمرهای ندارد و آن جنس هم از بین رفته است.
شکرگزاری؛ بافضیلتترین عبادت
لذا اینجاست که با همین یک لفظ (الحمدلله علی کلّ حال)، همه آن مطالب انسانی و اخلاقی را هم به دست میآورد، یعنی خودش را کنترل میکند، اعصابش آرام میشود، ضرب و شتمی ندارد که نعوذبالله باعث گرفتاری خودش و فرزندش و دیگران شود. همین یک جمله را بگویید و امتحان کنید، این، نسخه است که اولیاء خدا دادهاند. همان لحظه آرامشی برای انسان به وجود میآید.
گرچه خود این عبادت (الحمدلله گفتن)، همین شکر است. یک روایت بیان کنم که خیلی عجیب است. البته من میخواهم در خطورات سیر کن، امّا حیفم آمد این مطلب را نگویم. در ابتدای این روایتی که در ابتدا عرض کردیم، بیان میشود که همه اعضاء و جوارح، خطورات و یاد دارند، امام محمّدباقر(صلوات اللّه و سلامه عليه) میفرمایند: اگر میخواهی به سمت الهی باشی و خطوراتت، خطورات الهی و ربّانی باشد، من دارم یاد هر کدام از اعضاء و جوارحت را برایت میگویم. یاد زبان، ذکر است، چه ذکری؟ حمد خدا، این که شکرگذار نعمت باشی و ثنای خدا را انجام دهی. امّا خود همین ثنا، چه خصوصیّاتی دارد؟ چرا حضرت، اوّل، این جمله را بیان فرمودند؟ چرا اوّل از زبان شروع کردند؟
این چرایی را در روایتی پاسخ دادهاند: وجود مقدّس امام صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) میفرمایند: «لوْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى عِبَادَةٌ تَعَبَّدَ بِهَا عِبَادُهُ الْمُخْلَصُونَ أَفْضَلَ مِنَ الشُّكْرِ عَلَى كُلٍّ لَأَطْلَقَ لَفْظَةً فِيهِمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلْقِ بِهَا فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلُ مِنْهَا خَصَّهَا مِنْ بَيْنِ الْعِبَادَاتِ وَ خَصَّ أَرْبَابَهَا فَقَالَ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور»، اگر نزد پروردگار عالم، بهتر از شکرگزاری عبادتی بود، در همه حال، بندگان مخلَصش، او را به آن صورت عبادت میکردند.
محکی برای سنجش اخلاص
ما یک سری بندگان مخلِص داریم که کارشان آنقدر اوج میگیرد که جز خدا چیزی را نمیبینند و فقط برای خدا کار میکنند. اصلاً نگاه نمیکنند کسی آنها را تمجید کند، آنها را بالا ببرد، یا به پایین بیاندازد، هیچکدام برایشان اهمیّت ندارد. نه تمجید مردم و نه تقبیح مردم بر روی آنها اثرگذار نخواهد بود.
اولیاء خدا نشانهای برای اخلاص بیان کردند، من آن را میگویم تا خودمان را محک بزنیم. ولیّ خدایی به من میفرمودند: اگر دیدی چیزی گفتند و تو خوشت آمد، بدان که اصلاً مخلِص نیستی. اگر دیدی چیزی را به دروغ به تو بستند و به تعبیری میخواهند تو را تخریب کنند، امّا خیلی ناراحت شدی و در تکاپوی این هستی که من یک طوری ثابت کنم که اینگونه نیستم، بدان که باز هم اخلاص نداری. این، محک اخلاص است.
البته به این عنوان نیست که انسان، جواب کسی را ندهد، امّا دیگر به در و دیوار بزنم و زمین و زمان را به هم بدوزم تا این که خودم را اثبات کنم، نشان از این دارد که اخلاص ندارم. دنیا، همین است که دیگر یک روز بالاست، یک روز پایین است، یک روز خوشی است و یک روز ناراحتی. البته عندالاولیاء اینگونه نیست. امّا به هر حال یک روز سختی است، یک روز دارایی است و یک روز نداری است و ... . یک روز به وفق مراد شما میچرخد، یک روز نداری. این که انسان در آن موقع حتماً بخواهد اثبات کند، معلوم است که اخلاص ندارد.
گرچه ما در باب اخلاص و ریا، مطالب مهمّی را در سالهای گذشته بیان کردیم. امّا این مطلب هم که گفتیم، محکی است تا انسان خودش را بشناسد.
گروه دیگری نیز وجود دارند که مخلَصین هستند، آنها دیگر کاری به عالم دنیا که ندارند، هیچ، یکی از خصوصیّاتشان این است که دیگران را هم به سمت اخلاص میکشانند و کارشان، این است. مخلِصین در خطر هستند، امّا مخلَصین چیز عجیبی است.
ذکر روزانه اولیاء خدا
لذا معلوم میشود شکر خیلی عجیب است که این لسان، به ذکر خدا مشغول شود. پس اگر بپرسند برای یاد خدا چه کنیم؟ نسخه این که خطوراتمان، الهی باشد، چیست؟ این است: زبانت به حمد و ثنای خدا مشغول باشد.
بعضی از اولیاء خدا اذکاری را از اساتید خود گرفته بودند و برای عمرشان داشتند. امّا یک ذکری که شاید میتوان گفت تمام اولیاء خدا که بنده توفیق رسیدن به محضر مبارکشان را داشتم، بیان میکردند، ذکر الحمدلله ربّ العالمین بود که حداقل در روز 100 مرتبه این ذکر را بیان میکردند.
لذا بیان شده: بعد از هر نمازی هم سر به سجده بگذارید و حداقل سه مرتبه شکراً لله بگویید. یعنی بعد از عبادت هم انسان، شاکر است که خدایا ممنونیم که این توفیق نماز را به من دادی. مخلصین اینگونه هستند و منّت نمیگذارند که من نماز خواندم و ... . بلکه تازه میگویند: خدایا! ممنونم که اجازه دادی نماز بخوانم. یکی از معانی این شکراً لله گفتن، همین است، ممنونم به من اجازه دادی نماز بخوانم.
امّا همانطور که بیان شد، یکی از اذکاری هم که در طول روز میگفتند، این بود که 100 مرتبه الحمدلله رب العالمین و الحمدلله علی کل حال بیان میکردند. یک موقعی انسان میدید سکوتی در مجلس حاکم است، امّا ناخودآگاه میگفتند: الحمدلله رب العالمین، معلوم بود این ذکر دائم در درونشان هست و یکباره بر زبانشان جاری شده و إلّا مدام در درونشان دارند میگویند، ولو من و شما به لسانشان هم نشنویم.
نظر شما