خبرگزاری شبستان - گروه قرآن و معارف: "شئون چهارگانه ادراکی (حس، خیال، واهمه، متخیله) اگر تحت فرماندهی پنجمین نیرو، یعنی عقل نظری درآید، چنین برکات و ثمرات بزرگی به بار خواهد آمد؛ اما اگر انسان عقل امیر را از مسند فرماندهی به زیر آورد و شئون ادراکی خود را از تأدیب و تعدیل و راهنمایی عقل محروم سازد، چنان است که کابل فشار قوی برق را بدون حریم و پوشش، به درون خانه خود وارد کرده، در معرض تماس مستقیم با خویش قرار دهد. شئون تحریکی انسان همچون شهوت و غضب نیز دارای دو قلمرو متفاوت است که یکی برکت آفرین و دیگری تباه کننده و خطرناک است؛ منطقه پر برکت شهوت، مسئول حفاظت از شخص و نوع انسان است؛ زیرا شهوت و اشتهای آدمی نسبت به خوراک و پوشاک و...، سلامت و ادامه زندگی را برای هر فرد از افراد بشر تأمین می کند و میل و شهوت انسان به ازدواج و همسریابی از نوع آدمی حفاظت کرده، نسل او را تداوم می بخشد." آیت الله جوادی آملی، مفسر قرآن و اندیشمند برجسته دینی در کتاب "حیات حقیقی انسان" در قرآن به تبیین مرزهای حقیقت و اعتبار در زندگی انسان می پردازد نکته ای که می تواند تمییزی برای آدمیان روزگار ما باشد که فرصت های زندگی را در جایگاه های صحیح و صواب صرف کنند.
از نکات زیبای حیات طیبه، آن است که به جهت عدم تزاحم، نه تنها سخن از میانه روی، توصیه های ایمنی و دعوت به حد وسط و طرح - خیر الأمور أوسطها - نیست، بلکه هر اندازه سرعت و سبقت و طلب و همت و... در حیات طیبه، بیشتر باشد، عاقلانه تر و پسندیده تر است و این نکته زیبا را در نجوای صاحبان حیات طیبه و راهیان ملاقات یار می بینیم که زیباترین مقام بندگی، بیشترین سهم عملی و نزدیک ترین منزلت الهی را از جمیل مطلق می طلبند؛ «واجعلنی من أحسن عبیدک نصیبا عندک و أقربهم منزلة منک و أخصهم زلفة لدیک» پس این منطقه بی تزاحم نور حیات آدمی را می توان آیت کاملی از نور محض نامید.
وقتی مرزهای حیات انسان به طبیعت می رسد
اما قلمرو دیگری در حیات گسترده انسان وجود دارد که بر اساس "إنی خلق بشرا من طین / من بشرى را از گل خواهم آفريد." به مرزهای طبیعت می رسد و با وجود برکات فراوانی که به همراه دارد، خطرساز و نیازمند مراقبت و هشدار است و آنچه به عنوان لزوم اعتدال و میانه روی، توصیه می شود و در سخنانی چون: «خیر الأمور أوسطها»، ظهور می کند، مربوط به همین منطقه طبیعت است که در زوایای آن می توان حس، خیال، تخیل، وهم، شهوت و غضب آدمی را مشاهده کرد که هر یک از این امور، هم برکت آور است و هم خطرساز. حس انسان او را در یافتن حقایق حسی یاری می کند و با این خدمت بزرگ، زمینه تداوم زندگی را برای او فراهم می سازد. قوه خیال نیز که مخزن صورت هاست، چنان برکاتی به همراه دارد که اگر کوتاه زمانی از آدمی جدا شود، تار و پود زندگی او از هم می گسلد؛ چنان که حتی راه خانه خویش را فراموش می کند و از شناختن دوستان دیرین بلکه خانواده اش عاجز می شود و از عمل به وعده های خود بی آنکه پیمان شکن باشد، باز می ماند و...؛ زیرا این امور، همگی در دفتر خیال، ثبت است و اگر این دفتر بسته شود، آدمی تا بدین حدی که اشارت رفت، درمانده و ناتوان می گردد. ثبت و ضبط معانی و مفاهیم نیز بر عهده وهم است و به روشنی می توان تصور کرد که اختلال در واهمه انسان، او را حتی از مفاهمه با کودکان، عاجز و ناتوان می سازد؛ چه رسد به گفتگو و تفهیم و تفهم با بزرگان.
نقش آفرینی قوه متخیله چگونه است؟
قوه متخیله نیز، میان خیال و واهمه، نقش آفرینی می کند؛ یعنی از یک سو، همسایه خیال (خزانه صور) و از سوی دیگر هم مرز با واهمه (خزانه معانی) است؛ از این رو، با گرفتن صور جزئی از خیال و مفاهیم جزئی از واهمه، به یک فن آوری شگفت انگیز در ساحت اندیشه انسان دست می یابد و با ترکیب این صورت های جزئی به خلق پدیده های اعجاب آوری می پردازد که حصول آن در بیرون از تخیل، امکان ندارد.
هر چه صورتگری و چهره پردازی از ماورای طبیعت، تجلی کرده و بر دست و زبان و قلم هنرمندان بشر جاری شده است، ریشه در همین متخیله بابرکت انسان دارد و بخش عمده ای از نبوغ شاعران، چهره پردازان، مجسمه سازان، نویسندگان، داستان سرایان، نوازندگان و...، از نیروی تخیل پروریده آنان سرچشمه می گیرد و انسان های عادی نیز با کمک این نیرو ماورای طبیعت را تصور می کنند و با معیارهای حسی و مادی، مثلا بهشت و دوزخ را به تصویر می کشند و از این راه، ایمان و باورهای اصولی خویش را تقویت می کنند.
شئون چهارگانه ادراکی در چه صورتی پربرکت است؟
این شئون چهارگانه ادراکی (حس، خیال، واهمه، متخیله) اگر تحت فرماندهی پنجمین نیرو، یعنی عقل نظری درآید، چنین برکات و ثمرات بزرگی به بار خواهد آمد؛ اما اگر انسان عقل امیر را از مسند فرماندهی به زیر آورد و شئون ادراکی خود را از تأدیب و تعدیل و راهنمایی عقل محروم سازد، چنان است که کابل فشار قوی برق را بدون حریم و پوشش، به درون خانه خود وارد کرده، در معرض تماس مستقیم با خویش قرار دهد.
شئون تحریکی انسان همچون شهوت و غضب نیز دارای دو قلمرو متفاوت است که یکی برکت آفرین و دیگری تباه کننده و خطرناک است؛ منطقه پر برکت شهوت، مسئول حفاظت از شخص و نوع انسان است؛ زیرا شهوت و اشتهای آدمی نسبت به خوراک و پوشاک و...، سلامت و ادامه زندگی را برای هر فرد از افراد بشر تأمین می کند و میل و شهوت انسان به ازدواج و همسریابی از نوع آدمی حفاظت کرده، نسل او را تداوم می بخشد.
شهوت و غضب نیاز است اما به شرطها
غضب نیز در بخش پربرکت خویش، هرگونه تجاوز بیگانه را به حریم زندگی سالم انسان، سد می نماید و از شخص و نوع بشر دفاع و حفاظت می کند و اساسا هیچ نحوه ستم ستیزی و نبرد با دشمنان بشریت، بدون این نیروی مقدس الهی امکان ندارد؛ زیرا فقدان غضب هدایت شده، جامعه و افراد آن را خوار می سازد و جامعه ذلیل هرگز ستم ستیز نخواهد بود: «لایمنع الضیم الذلیل». اما این دو شأن تحریکی انسان (شهوت و غضب) اگر تعدیل و هدایت نشود و تحت سیطره عقل عملی در نیاید، آثار ویرانگر آن، نه تنها افراد فراوانی را از پای درمی آورد، بلکه جامعه های بزرگ را نیز در آستانه نابودی کامل قرار می دهد؛ زیرا در این صورت، آدمی از هر حیوانی درنده خوتر و پست تر می شود. پس این دو قلمرو خطرناک در شئون ادراکی و تحریکی انسان، نیازمند حفاظت و هشدار است؛ چون اگر هدایتی در کار نباشد و این دو بخش به صورت مناطق حفاظت شده درنیاید، هزینه حیات حقیقی انسان تأمین نخواهد شد و در نتیجه، آنچه با برکاتش می تواند فرد و نسل آدمی را حفاظت کند و نیل به خلافت الهی را میسر سازد، سیل ویرانگری می شود که نه تنها حیات حقیقی و معنوی بلکه زندگی حیوانی و نباتی انسان را نیز به نابودی می کشد و امروز، جاهلیت جدید به دست ستمگران و مستکبران، چنین صحنه ای را آفریده و آدمی را بدین خسارت و حقارت بزرگ دچار ساخته است. از این رو، خداوند مرزهای خطر را در ساحت حیات انسانی ترسیم کرده و در ده ها آیه در قرآن کریم به انسان اعلام خطر فرموده است؛ مثلا درباره قوه خیال با آن همه آثار مثبت، هشدار می دهد که اگر در این منطقه، حفاظت صورت نپذیرد، خطر خیالزدگی و رذیلت فخرفروشی، حیات انسان را تهدید می کند و در سه جا تصریح فرموده است که خیالزده فخرفروش از مدار محبوبیت خدا بیرون است: "و الله لایحب کل مختال فخور / خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد"، "إن الله لایحب کل مختال فخور / خدا خودپسند لافزن را دوست نمى دارد" ،" إن الله لایحب من کان مختالا فخورا / خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى دارد."
نظر شما