خبرگزاری شبستان: علیاکبر(علیهالسلام)، فرزند ارشد امام حسین(علیهالسلام) و از چهرههای شاخص قیام عاشورا است. چند سالی از زندگانی جدّ بزرگوار خویش، امام علی(علیهالسلام)، را درک کرده و اخباری نیز نقل نموده است.
مادرش لیلا، دختر میمونه بینت ابیسفیان حرب است و هیچ دلیل قابل قبولی بر حضورش در ماجرای کربلا موجود نیست.
کلید واژگان: علیاکبر(علیهالسلام)، عاشورا، امام حسین(علیهالسلام).
مقدمه:
واقعة عاشورا گرچه به مانند هر پدیدة تاریخی دیگر در مقطع زمانی مشخص و مکانی ویژهای اتفاق افتاد، با این وجود پیامی فراتر از مقیاسهای زمانی و مکانی خویش داشت. به طوری که با گذشت قریب چهارده قرن از وقوع این حادثة عظیم، هنوز نام و یاد آن زنده است و الهامبخش جنبشهای ظلمستیزانه بسیاری میباشد.
عاشورا، دانشگاه عشق است. تجلیگاه ایثار و از خودگذشتگی، عزت و سر بلندی، وفا و پایداری و پایمردی است. آکنده از درس و پیامهایی است که پیامآوران عاشورا مسؤول تبلیغ و بازگویی آنند. عالمان، خطیبان، مبلغان و مرثیهگویان عاشورایی، عهدهدار این رسالتند؛ و موظفند یاد و خاطرة عاشورا و شهدای آن را زنده نگاه دارند تا همگان بدانند که ستیز حق و باطل دائمی است و پایان نمییابد.
این رسالت مبلغان و پیامآوران کربلاست که با حفظ ارزشهای متعالی و عزت حسینی آن را به نسلهای آتی منتقل کنند. امّا، در نهایت تأسف، در مواردی چند، عدهای بنابر انگیزههای گوناگون تعهد مزبور را نادیده گرفته و با زیر پا گذاردن ارزشهای عالی و متعالی قیام کربلا اقدام به تحریف تاریخ عاشورا نمودهاند.
بنابراین اساس و نیز اهمیت و برجستگی خاص فکری ـ عقیدتی ماجرای عاشورا، شرایط ایجاب میکند پژوهشگرانی پای به عرصة تحقیق گذارند و با پژوهش در تاریخ کربلا، به تفکیک واقعیت از تحریف بپردازند و نیز به بیان چهرة حقیقی حادثة کربلا همت گمارند.
از سویی، واقعة عاشورا واقعهای بس عظیم است و پرداختن به جزء جزء حوادث آن نیازمند زمان، ابزار و امکانات وسیع و گستردهای است که در توان یک مقالة مختصر نیست.
از سوی دیگر، علیاکبر(علیهالسلام) یکی از برجستهترین شهدای صحنة کربلاست که در فرهنگ محرّم و سوگواری امام حسین(علیهالسلام) به وی بهای شایانی داده شده است؛ در حالی که زندگانی و شهادت او در هالهای از ابهام باقیمانده و همراه و آمیخته با تحریف بیان میشود.
بنابراین نوشتار حاضر بر حسب وظیفه توجه خویش را به حضرت علیاکبر فرزند امام حسین(علیهالسلام) مبذول نموده و میکوشد تا با پژوهش در منابع تاریخی تصویری به نسبت واضح و روشن از زندگانی و شهادت وی ارائه نماید. در واقع موضوع این سخن زندگانی و شخصیت علیاکبر(علیهالسلام) و مقصود آن زدودن زنگار جعل و تحریف از تاریخ زندگی اوست.
ولادت علیاکبر(علیهالسلام)
شیخ مفید در «الارشاد» مینویسد: «علیاکبر(علیهالسلام) هنگام شهادت بیش از ده سال و تقریباً میان سیزده تا نوزده سال سن داشت»1.
طریحی در «المنتخب» سنّ علیاکبر(علیهالسلام) را در روز عاشورا هفده سال2 و خوارزمی هیجده سال بیان میکند.3
ابن شهر آشوب نیز او را هیجده ساله معرفی میکند و خاطرنشان میشود: سن علیاکبر(علیهالسلام) را بیست و پنج سال هم ذکر کردهاند.4
مؤلف «ناسخ التواریخ» نیز مینویسد: «ابنشهر آشوب گوید: علیاکبر(علیهالسلام)بیست و پنج ساله بود در یوم طفّ، اما روایت هیجده ساله اصح است»5 .
بنابر دیدگاههای ارائه شده ولادت علیاکبر(علیهالسلام) به ظاهر، بعد از شهادت جدّش امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) بوده است. در حالیکه بنابر نقل ابوالفرج اصفهانی که نقل پسندیدهتر و مطمئنتری است، علیاکبر(علیهالسلام) در ایام خلافت عثمانبن عفان دیده به جهان گشوده و روایاتی نیز از جدّ بزرگوار خویش، امام علی (علیهالسلام) و نیز عایشه نقل نموده است.6
«ابن ادریس» هم که یکی از علمای مورد احترام و صاحب فن است بر همین عقیده است و مینویسد: «این علیبن الحسین(علیهالسلام) در دوران خلافت عثمان متولد شده است و از جدّش علیبنابیطالب(علیهالسلام) روایت نقل کرده است»7.
به بیان دقیقتر آنچه صحیح به نظر میرسد تولد علیاکبر(علیهالسلام) روز یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری یعنی دو سال پیش از قتل عثمان است.8 بدین ترتیب هنگام شهادت نیز حدود بیست و هفت سال سن داشته است به خصوص که کلام متفق علیه مورخان و نسب شناسان میگوید: علیاکبر(علیهالسلام) بزرگتر از امام سجاد(علیهالسلام) و در واقعة کربلا بیست و سه ساله بوده است.9
لقب اکبر نیز ناظر به همین فزونی سن وی بر امام سجاد(علیهالسلام) است، اگرچه برخی امام سجاد(علیهالسلام) را بزرگتر از او دانستهاند.
به ظاهر، شیخ مفید از جملة نخستین کسانی است که به خلاف دیگران قائل به بزرگتر بودن امام سجاد(علیهالسلام) بر علیاکبر(علیهالسلام) است. او مینویسد: «برای امام حسین(علیهالسلام) شش فرزند بود:
1ـ علیبنالحسین الاکبر، کنیهاش ابومحمد و مادرش شاه زنان دختر یزدگرد شاه ایران بود.
2ـ علیبنالحسین الاصغر که با پدرش در کربلا شهید شد و مادرش لیلا دختر ابیمرّة بن عروةبن مسعود ثقفی است. و ... ».10
ابنادریس در برابر این سخن شیخ موضعگیری نموده است و میگوید: «آن شهید بزرگوار علیاکبر(علیهالسلام) بود که در زمان خلافت عثمان متولد شد و از جدّش امیرالمؤمنین روایت نقل کرده است.»11
سپس در ادامه مینویسد: «در اینباره رجوع به اهل فن که نسب شناسان علمای سیر و تواریخ و اخبارند سزاوارتر است، علمایی مانند: زبیربن بکار در کتاب «أنساب قریش»، ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبین»، بلاذری، مزنی، صاحب کتاب«لباب اخبار الخلفاء»، عمری نسابه در کتاب «مجدی» و ... »12
پژوهش حاضر نیز موضع ابنادریس را میپذیرد و در تأیید او نام برخی از مورخان را که به بزرگتر بودن علیاکبر(علیهالسلام) از امام سجاد(علیهالسلام) اشاره یا تصریح کرده اند، برمیشمرد:
1ـ ابومخف (م 157 هـ . ق)13، بلاذری (م 279 هـ .ق،) 14، یعقوبی(م 284 هـ .ق)15، طبری (م 310 هـ .ق)16، ابنسهل بلخی (م 323 هـ .ق)17، مسعودی (م 346 هـ .ق)18، ابوالفرج اصفهانی (م 356 هـ .ق)19، ابناخطب خوارزمی (م 630 هـ .ق)20، عبدالرحمانبن جوزی (م 597 هـ .ق)21، ابن اثیر جزری (م 630 هـ .ق)22، سبطبن جوزی (م 654 هـ .ق)23، اربلی (م 692 هـ .ق)24، ابنکثیر شامی (م 774 هـ .ق)25، ابنصباغ مالکی (م 855 هـ .ق)26، طریحی (م 1085 هـ .ق)27.
نام مادر علیاکبر(علیهالسلام)
اکثریت قریب به اتفاق مورخان علیاکبر(علیهالسلام) را فرزند لیلا دختر ابیمرّة بنعروة بنمسعود ثقفی دانستهاند. اما در این میان نقلهای ضعیفی نیز وجود دارد که حاکی از نامهای آمنه بنت ابیمرّة، شهربانو یا برّة است.28 که با توجه به آرای کثیر مورخان و نیز منظور نمودن معیارهایی همچون: کثرت نقل، اعتبار شخصیت نویسندگان و ناقلان، تبحر و چیرهدستی آنان در علم تاریخ و نیز تقدم زمانی آنان، نام لیلا دختر ابیمرة بنعروة بنمسعود ثقفی برای مادر علیاکبر(علیهالسلام) تثبیت و نامهای دیگر از درجة اعتبار ساقط میگردد.
نسب و خاندان مادر علیاکبر(علیهالسلام)
این بانوی بزرگوار در دامان «میمونه» که دختر ابیسفیان بنحرب بود چشم به جهان گشود.29
جد لیلا، عروة بنمسعود، از بزرگان و سرشناسان قوم خود بود و یکی از آن دو مردی است که کفار قریش میگفتند: «لولا نزل هذا القرآن علی رجل من قریتین عظیم چرا این قرآن بر مرد بزرگ و ثروتمندی از این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است.»30
«عروة» با کتابت و نوشتن آشنا بود و به سبب شرافت و مقامی که در میان قوم خویش داشت نمایندة قریش برای عقد قرارداد صلح حدیبیه شد و به نزد پیغمبر(صلیالله علیه و آله) آمد. وی در سال نهم یا هشتم هجری مسلمان شد و از پیامبر(صلیالله علیه و آله) اجازه گرفت تا به سوی قوم و قبیله خویش باز گردد.
پیامبر(صلیالله علیه و آله) در ابتدا به او اجازه نمیداد و میفرمود: «میترسم تو را بکشند.» اما به هر طریقی که بود پیامبر(صلیالله علیه و آله) را راضی کرد تا با تصمیم وی موافقت کند. «عروة» وقتی به میان قوم و قبیلة خویش بازگشت آنان را به اسلام فراخواند اما آنها به جای اجابت دعوت، آزار و اذیتش نمودند.
سرانجام در یکی از سحرگاهانی که به بالای بام خانة خویش رفته بود و اذان میگفت تیر کینه و جهل یکی از افراد قبیلهاش آمد و بر پیکر او نشست و وی را غرقه خون نمود.
در همان هنگامی که این منادی اسلام در خون خویش میغلطید به وی گفتند: «در خونت چه میبینی»؟ گفت: «کرامتی را که خداوند مرا با آن گرامی داشت و شهادتی را که پروردگار نصیبم نمود. فقط میخواهم که مرا با شهدایی که در رکاب پیامبر(صلیالله علیه و آله) جنگیدند و کشته شدند دفن کنید».
به خواستهاش عمل کردند و او را با شهدا به خاک سپردند.
وقتی خبر شهادت او به پیامبر(صلیالله علیه و آله) رسید ایشان فرمودند: «مثل عروة به مانند آن رسولی است که خداوند در سوره یاسین یاد کرده است. قومش را به سوی خدا فراخواند و او را کشتند.»31
پدر لیلا «ابومرة» است که در روزگار رسول خدا (صلیالله علیه و آله) متولد شد و از همراهی آن حضرت بهره برد.
هنگامی که «عروة» پدر ابومرة کشته شد او و برادرش «ابوملیح» به خدمت پیامبر(صلیالله علیه و آله) آمدند و ماجرای شهادت پدر را باز گفتند و همانجا بود که مسلمان شدند.32
حضور یا عدم حضور مادر علیاکبر(علیهالسلام) در کربلا
موضوع حضور مادر بزرگوار علیاکبر(علیهالسلام) در واقعه کربلا از جمله موضوعات مورد توجه و بیپاسخ تاریخ کربلاست.
برخی میگویند: « امام حسین(علیهالسلام) به لیلا گفت که از جدّم شنیدم: دعای مادر در حق فرزند مستجاب است. برو در فلان خیمة خلوت، موهایت را پریشان کن و در حق فرزندت دعا کن، شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند.»33
و نیز نقل میکنند: «بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد: اگر خدا علیاکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد؛ یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!»34
در کتاب «ریاض القدس» که یکی از معروفترین و محبوبترین کتابهای مقتل نزد مرثیهگویان و وعّاظ کشورهایی نظیر هندوستان، پاکستان و افغانستان است بیان شده است: «در کتب مقاتل از مادر علیاکبر(علیهالسلام) چندان ذکری ننمودهاند ولی از علیا مکرمه زینب بیشتر زاری و بیقراری نوشتهاند. جهت این است که لیلا کانّه خود را صاحب پسر نمیدانست؛ برای اینکه میدید سلطان مظلومان غریب و بییاور مانده، لهذا پاکیزه منظری را از روی طوع و رغبت تصدّق سر پدر کرد.
وقتی دید که زنها و مخدّرات همه بیرون دویدند و دور مرکب علی حلقه زدند، لیلا مثل قرص قمر یا چون خوشید انور سر از برج خیمه بیرون آورد و دید علی کفن به گردن انداخته و بر مرکب شهادت نشسته، آهی سوزناک از جگر کشید و فرمود: علی جان! رفتی؟ نور دیده رفتی؟ خدا به همراه تو. شیرم حلالت باد! مرا در حضور فاطمة زهرا رو سفید کردی. نور دیده برو و حفظ جان پدر کن.
این بگفت و پردة خیمه را انداخت و دل از پسر کند؛ اما چگونه آرام بگیرد؟! فرش خیمه را برچید و بر خاک نشست. مقنعه از سر کشید. گیسوی مشکین پریشان کرد و مشت مشت خاک برمیداشت و بر سر میریخت و از سیاه بختی و روز سختی خود مینالید و با خدا مناجات میکرد و میگفت: یا راد یوسف علی یعقوب و یا راد اسماعیل علی هاجر! رد علی ولدی: ای خداوند بیمانندی که یوسف را بعد از چهل سال به یعقوب برگرداندی و اسماعیل را دوباره به هاجر رساندی! علیاکبر مرا هم به من برگردان.»35
یکی از نویسندگان معاصر در کتابی که پیرامون واقعة کربلا نگاشته است و دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزه علمیه قم نیز آن را به چاپ رسانیده است، مینویسد: «نقل شده است که امام حسین(علیهالسلام) رنگش متغیر شد لیلا گفت: «به علی آسیبی رسید؟» فرمود: «نه، لکن کسی به جنگ او آمده که من از او میترسم. برای او دعا کن. فانی سمعت جدی رسولالله صلیالله علیه و آله یقول: دعا الوالدة یستجاب لولدها.»
لیلا داخل خیمه شد؛ سر را برهنه کرد و به دعا مشغول شد و گفت: « یا من ردّ یوسف علی یعقوب و رجع بصره اردد علی ولدی و احفظه من بکر بن غانم.» که در این هنگام، میان آن دو [علیاکبر(علیهالسلام) و بکربن غانم] درگیری شد که ناگهان علی دید از زیر بغل او زره پاره شده، با شمشیر ضربتی بر او وارد ساخت که او را دو نصف کرد و خداوند او را به جهنم واصل نمود.»36
مؤلف «ریاض القدس» در تبیین علت عدم حضور مادر علیاکبر(علیهالسلام) بر سر نعش جوانش میگوید: «جهت پرسیدند که ای عروس فاطمه! چرا از خیمه بیرون نیامدی؟ در جواب فرمود: به خدا میخواستم که قبل از همه بیرون آیم اما از روزنة خیمه همین که چشمم بر بدن چاک چاک پسرم افتاد که با آن وضع روی دست جوانهاست، روح از بدنم پرید و قدّم خمید و افتادم. میخواستم که برخیزم، دیدم کمر ندارم.»37
اما، واقع مطلب این است که وقایع مذکور از نظر تاریخی مردود است و هیچ سند و مدرک تاریخی دال بر صحت این نقلها وجود ندارد.
به اذعان محققین هیچگونه دلیل صحیح و معتبری بر حضور یا عدم حضور حضرت لیلا(س) در کربلا نرسیده است و حتی زنده بودن آن بانوی محترمه تا آن زمان ثابت نشده است.38
صاحب «ریاحین الشریعه» نیز اذعان میدارد که در کتابهای تاریخی و مقتل ذکری، از حضور لیلا در کربلا نشده است و آنجایی که این سخن به میان آمده اشعار و سرودههای شاعران پارسیگو و عرب زبان است. وی معتقد است: اگر مادر علیاکبر(علیهالسلام) در سرزمین کربلا حضور داشت، به ناچار ذکری از وی به میان میآمد و کتابهای مقتل بدان اشاره میکردند.
او میگوید: «حتی پیرامون زنده بودن او ن،یز ولو در شهر مدینه، سخنی به میان نیامده است.» تنها خبری که این نویسنده پیرامون حیات حضرت لیلا نقل مینماید، خبری است از مرحوم میرزا هادی خراسانی مورخ اسلامی در نجف اشرف، مینویسد: « پای منبر او [ میرزا هادی] بودم که ایشان از «أغانی» ابوالفرج اصفهانی نقل میکرد که مردی از اعراب بر شتری سوار وارد مدینه گردید. عبورش به محله بنیهاشم افتاد. از خانهای صدای شیون و ناله بلند بود. شتری که آن عرب سوار بود از شنیدن آن ناله در خانه زانو بر زمین زد و خوابید. مرد عرب در خانه آمد؛ استفسار حال آن ناله کننده نمود. کنیزکی عقب در آمد؛ او را گفت: این ناله کننده کیست که نالة او در حیوان تأثیر کرده؟ گفت: این ناله کننده امّ لیلاست که از واقعة کربلا تا کنون از شیون و ناله آرام نگرفته است.»39
نویسندة کتاب «زندگانی امام حسین(علیهالسلام)» در همین رابطه مینویسد: « هر چه تفحص و تتبع کردم، این مطلب را در اغانی نیافتم.»40
وی میگوید: « بر فرض صحت این داستان نیز، ممکن است مربوط به «لیلی» دختر مسعود دارمی، همسر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مادر عبدالله و ابوبکر فرزندان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بوده باشد که در کربلا به شهادت رسیدند ... از این رو بر فرض صحت و وجود چنین داستانی، باز هم دلیل بر این مطلب [ زنده بودن یا حضور مادر علیاکبر(علیهالسلام) در کربلا] نیست. و اما زبان حال و اشعاری هم که در این باره رسیده نیز نمیتواند دلیلی بر این مطلب باشد و چنانچه مرحوم حاجی نورالله رحمتالله علیه فرموده است، اصلی ندارد و زبان حال نیز همانگونه که از نامش پیداست زبان حال است و نمیتواند دلیل بر مطلبی باشد.»41
محدث و عالم نامدار، شیخ عباس قمی(ره)، در «نفس المهموم» اظهار میدارد: به هیچ مأخذی که دال بر بودن یا نبودن آن بزرگوار در کربلا باشد دست نیافته است.42
مرحوم مقرم نیز مینویسد: «سال وفات این بانو و مقدار عمر او و نیز حضورش در کربلا بر ما روشن نیست هر چند که فاضل دربندی در کتاب «اسرار الشهاده»43 از برخی کتب مجهول المؤلف متعرض این امر (حضور لیلا در کربلا) شده است، اما مورخین از این موضوع یاد نکردهاند و چه بساکه او قبل از واقعة عاشورا درگذشته باشد.»44
بنابراین، حاصل این نقل و نقد در این سخن خلاصه میشود که هیچ سند تاریخی اطمینان آور حاکی از حضور مادر علیاکبر(علیهالسلام) در صحنه حادثه کربلا وجود ندارد و نقلهایی که حضور لیلا(س) در واقعة عاشورا را به تصویر میکشند ساخته و پرداختة متأخرین، نادرست و غیر قابل اعتماد است.
نبرد و شهادت علیاکبر(علیهالسلام)
ناسخ التواریخ مینویسد: علیاکبر(علیهالسلام) به هر سو که یورش میبرد لشکریان دشمن بهسان گلة گرگ دیده، از شدّت ترس و وحشت میگریختند و به یکدیگر برخورد میکردند؛ بهطوری که در یک حمله او صد و بیست نفر از آنان با شمشیر او به درک واصل شدند.45 و دلاوری او چنان بود که در یک هجوم دیگر، هشتاد تن از آنان را به هلاکت سپرد.46
برخی مینویسند: شخصی به نام طارق که از سوی عمربن سعد تطمیع شده بود با نیزه به علیاکبر(علیهالسلام) حمله کرد. علی(علیهالسلام) نیزة او را رد نمود و چنان با نیزة خویش به سینة او کوبید که نیزه به اندازة دو وجب از پشت او بیرون شد. پس از آن، این مرد از اسب بر زمین افتاد و علیاکبر(علیهالسلام) با اسب خویش بر بدن او تاخت و تمام جسد وی را پایمال سم اسب خویش نمود.47
عدهای نیز میگویند: «آن چنان جنگید که داد و فریاد از لشکر بلند شد؛ و تنها کشتة او صد بیست نفر و زخمیها از اندازه بیرون بود.»48
اما واقع مطلب جز این نیست که در منابع نخستین تاریخ عاشورا ذکری از شمار کشتگان دشمن به دست علیاکبر(علیهالسلام) نیامده و گزارشهای نقل شده عاری از آرایهها و توصیفهای این چنینی است.
منابع اصیل چنین گزارش میدهند که پس از شهادت یاران و اصحاب ابیعبدالله(علیهالسلام) نوبت به اهلبیت امام حسین(علیهالسلام) رسید. در این میان، نخستین کسی که از میان نزدیکان سیدالشهدا(علیهالسلام) مهیای نبرد و رویارویی با دشمن شد، علیاکبر(علیهالسلام) بود.49
این واقعیت در فرازی از زیارت ناحیة مقدسه نیز اشاره شده است، آنجایی که میفرماید: « السلامعلیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلالة ابراهیم الخلیل صلیالله علیک و علی ابیک: سلام بر تو ای نخستین کشتة از دودمان بهترین فرزند برگزیدة ابراهیم خلیل، درود خدا بر تو و بر پدرت.»
علیاکبر(علیهالسلام) که رخساری زیبا و خلقی نیکو داشت به حضور پدر آمد و اذن میدان طلبید. اباعبدالله(علیهالسلام) بیدرنگ به وی رخصت داد؛ سپس نگاهی ناامیدانه به قامت و اندام او انداخت و بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد؛ رو به آسمان نمود و فرمود: «خدایا! شاهد باش جوانی به سوی این سپاه رفت که از جهت اندام و خلق و گفتار شبیهترین مردم به رسولت بود و هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت میشدیم به او مینگریستیم.»50
پس از آن، خطاب به عمربن سعد فریاد زد: «ای پسر سعد! خدا رحم تو را قطع کند چنان که رحم مرا قطع کردی»51.
علیاکبر(علیهالسلام) رجز بر لب وارد میدان شد و فرمود:
أنا علیبن الحسین بنعلی نحن و بیت الله اولی بالنبی
تالله لایحکم فینا ابن الدعی أضربٌ بالسّیف أحامی عن أبی
ضرب غلام هاشمی قٌرشیّ 52
پس از مدتی جنگ و نبرد، نزد پدر بازگشت و عرض کرد: «پدر جان! تشنگی جان به لبم رسانده و سنگینی اسلحه رنجورم ساخته است. آیا ممکن است با کمی آب مرا از تشنگی برهانی؟» امام حسین(علیهالسلام) گریست و فرمود: «وامصیبتا! فرزند دلبندم! از کجا آب آورم؟ برو به میدان، نبرد کن؛ چرا که به زودی جدت محمد(صلیالله علیه و آله) را دیدار میکنی و از دست او جامی سرشار از آب مینوشی که بعد از آن هرگز تشنه نشوی.»53
علیاکبر(علیهالسلام) به میدان بازگشت، مکرر رجز خواند و بر دشمن یورش برد اما کوفیان از رویارویی با وی میگریختند. مرّةبن منقدبن نعمان عبیدی او را دید؛ گفت: تمامی گناهان عرب به پای من باشد اگر این بار این جوان از کنارم بگذرد و من پدرش را به عزایش ننشانم.
هر دو درگیر شدند و مرّة با نیزة خود علیاکبر(علیهالسلام) را نشانه گرفت. علی(علیهالسلام) از اسب بر زمین افتاد و دشمنان اطرافش را گرفتند و با شمشیرهای خویش پیکرش را قطعه قطعه کردند.54
امام حسین(علیهاسلام) خود را به کنار بدن علیاکبر(علیهالسلام) رسانید؛ صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «پسرم! خداوند بکشد آن کسانی را که تو را کشتند چهقدر گستاخی به خدا کردند! چهقدر حرمت رسول خدا را شکستند! بعد از تو خاک بر این دنیای فانی و بیوفا.»55
زینب کبری(سلامالله علیها) نیز در حالی که با صوت حزینی ناله میزد «برادرم ! وای پسر برادرم!» خود را بر بالین علیاکبر(علیهالسلام) رسانید و خویش را بر پیکر او انداخت؛ اباعبدالله(علیهالسلام) پیش آمد و او را به خیمه بازگرداند و در همان حال به جوانان فرمود: «برادرتان را به خیمه ببرید» و آنان چنین کردند.56
نتیجه:
علیاکبر(علیهالسلام) از نظر سنّ، بزرگتر از امام سجاد(علیهالسلام) بوده و در یازدهم شعبان سال 33 هجری یعنی دو سال پیش از قتل عثمان تولد یافته است. پنج سال از واپسین روزهای حیات جدّ خویش، امام علی(علیهالسلام)، را درک نموده و اخبار و احادیثی نیز از او نقل نموده است.
مادر علیاکبر(علیهالسلام)، لیلا دختر ابیمرةبن عروة بنمسعود ثقفی و مادر لیلا، جدة علیاکبر(علیهالسلام)، «میمونه» بنت ابیسفیان بنحرب است.
جدّ لیلا از بزرگان و سرشناسان مکه بوده که پیامبر خدا(صلیالله علیه و آله) وی را به رسول سورة یاسین تشبیه نموده است.
علیاکبر(علیهالسلام) در روز عاشورا حدود 27 سال سن داشت و هیچ دلیل صحیح و معتبری بر حضور مادر او در کربلا نیست. زنده بودن لیلا(س) تا آن زمان، خود دچار تردید است. بنابراین نقلهای مشتمل بر حضور وی در کربلا فاقد سند تاریخی است و از درجة ارزش ساقط میباشد.
فهرست منابع:
الف ـ منابع عربی:
1ـ ابن جوزی، سبط؛ تذکرةالخواص؛ بیروت: مؤسسه اهلالبیت، 1401 هـ .ق.
2ـ ابنجوزی، عبدالرحمن؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1413 هـ .ق.
3ـ اربلی، علیبنعیسی؛ کشفالغمّه الائمه؛ بیروت: دارالکتب الاسلامی، 1401 هـ .ق.
4ـ ازدی، ابومخنف؛ وقعة الطّف؛ تحقیق: یوسفی غروی محمدهادی، قم: مؤسسه نشر اسلامی، چ اول، 1367 هجری شمسی.
5 ـ ابنشهر آشوب؛ محمدبن علی؛ مناقب آلابیطالب؛ بیروت: دارالاضواء، چ دوم، 1412 هجری قمری.
6 ـ اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ قم: مؤسسه دارالکتب، چ دوم.
7ـ بلاذری؛ احمدبن یحیی؛ انساب الاشراف؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، چ اول، 1379 هجری شمسی.
8 ـ بلخی، ابوزید احمدبن سهل؛ البدء و التاریخ؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 14 17 هجری قمری.
9ـ حلی، محدبن ادریس؛ السرائر؛ مؤسسه نشر اسلامی، چ دوم، 1410 هجری قمری.
10ـ خوارزمی، ابناخطب؛ مقتل الحسین؛ قم: انوار المهدی، چ اول، 1418 هجری قمری.
11ـ دربندی، فاضل؛ اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ بحرین: شرکت المصطفی للخدمات الثقافیه، 1415 هجری قمری.
12ـ دمشقی، اسماعیلبن کثیر؛ البدایه و النهایه؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی،
13ـ طبرسی، فضلبنحسین؛ اعلام الوری بأعلام الهدی؛ قم: مؤسسه آلالبیت، چ اول، 1417 هجری قمری.
14ـ طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الامم الملوک؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چل دوم، 1408 هجری قمری.
15ـ طریحی، فخرالدین؛ المنتخب؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
16ـ مالکی، ابنصباغ؛ الفصول المهمه؛ تهران: انتشارات اعلمی، چ اول، 1375 هجری شمسی.
17ـ مسعودی؛ مروج الذهب و معادن الجواهر؛ قم: دار الهجره، چ دوم، 1404 هجری قمری.
18ـ مقرم، سید عبدالرزاق؛ علی الاکبر؛ بیروت: دار الاضواء، چ اول، 1422 هجری قمری.
19ـ عسقلانی، احمدبن علیبن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1415 هجری قمری.
منابع فارسی:
1ـ ابنابی یعقوبی، احمد؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمة: آیتی، محمدابراهیم؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ هشتم، 1378 هجری شمسی.
2ـ ابنطاووس، علیبن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ترجمه: بخشایشی، عقیقی؛ قم: دفتر نشر نوید اسلام، چ دهم، 1381 هجری شمسی.
3ـ رسولی محلاتی، سید هاشم؛ زندگانی امام حسین(علیهالسلام)؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1372 هجری شمسی.
4ـ شیخ الاسلامی، سید حسین؛ قیام سالار شهیدان؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ اول، 1369 هجری شمسی.
5 ـ قزوینی، صدرالدین واعظ، ریاض القدس، تهران، انتشارات اسلامیه، چ دوم، 1376 هجری شمسی.
6 ـ قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم؛ ترجمه: شعرانی، ابوالحسن؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه.
7 ـ کاشفی، ملاحسین واعظ؛ روضه اشهداء؛ تهران: چاپخانه خاور، چ اول، 1334 هجری شمسی.
8 ـ محلاتی، ذبیحالله؛ ریاحین الشریعه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ اول، 1370 هجری شمسی.
9ـ مطهری، مرتضی؛ حماسة حسینی؛ تهران: انتشارات صدرا، چ پانزدهم، 1369 هجری شمسی.
پینوشتها:
1 ـ مفید، شیخ ابوعبدالله؛ الارشاد فی معر فه حجج الله علی العباد؛ قم: مؤسسه آلالبیت، چاپ اول، 1417 هـ . ق، جلد 2، ص 106.
2 ـ طریحی، فخرالدین؛ المنتخب للطریحی؛ بیروت: مؤسسه الا علمی للمطبوعات، ص 443.
3 ـ خوارزمی، ابناخطب؛ مقتل الحسین؛ قم: انوار الهدی، چاپ اول، 1418هـ ، ق، جلد 2، ص 34.
4 ـ ابنشهر آشوب، محمدبنعلی؛ مناقب آلابیطالب؛ بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1412هـ ،ق، ج4، ض 118.
5 ـ سپهر، میرزا محمدتقی؛ ناسخ التواریخ (در احوالات حضرت سیدالشهدا)؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه، 13 98 هـ ، ق، ج 6، ص 356.
6 ـ اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ قم: مؤسسه دارالکتاب، چاپ دوم، ص 53.
7 ـ حلی، محمدبن ادریس؛ السرائر؛ مؤسسه نشر اسلامی، چ دوم، 1410 هـ ، ق، جلد 1، ص 654 (فصل فیالزیارات).
8 ـ مقرم، سید عبدالرزاق؛ علیالأکبر؛ بیروت: دارالاضوراء، چ اول، 1422 هـ ، ق، ص 12.
9 ـ همانجا 665.
10 ـ مفید، شیخ ابوعبداالله محمدبن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 135.
11 ـ حلی، محمدبن ادریس؛ السرائر؛ ج 1، ص 654.
12 ـ همان، صفحه 655.
13 ـ ازدی، ابومخف؛ وقعه الطف؛ تحقیق: یوسفی غروی؛ محمد هادی؛ قم: مؤسسه نشر اسلامی، چ اول، 1367 هـ . ش، ص 241.
14 ـ بلاذری، احمدبن یحی؛ انساب الاشراف؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج اول، 1397 هـ . ق، ج 3، ص 146.
15 ـ ابنابی یعقوب، احمد؛ تاریخ یعقوبی؛ ترجمه: آیتی، محمدابراهیم؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ هشتم، 1378 هـ . ش، ج 2، ص 184.
16 ـ طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ بیروت:دارالکتب العلمیه؛ چ دوم، 1408 هـ . ق، ج 3، ص 330.
17 ـ بلخی، احمدبن سهل؛ البدء و التاریخ؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1417 هـ .ق، ج2، ص 146.
18 ـ مسعودی، علیبن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجواهر؛ قم: دارالهجره، چ دوم، 1404 هـ .ق، ج3، ص 61.
19 ـ اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ ص 52.
20 ـ خوارزمی، ابناخطب؛ مقتل الحسین؛ ج 2، ص 36.
21 ـ ابنجوزی، عبدالرحمان؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ تحقیق: محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1413 هـ .ق، ج 5، ص 340.
22 ـابناثیر جزری، علی؛ الکامل فی التاریخ؛ تحقیق: ابیالفداء عبدالله القاضی؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ سوم، 1418 هـ .ق، ج 3، ص 428.
23 ـ ابنجوزی، سبط؛ تذکرهالخواص؛ بیروت: مؤسسه اهلالبیت، 1410 هـ .ق، ص 229.
24 ـ اربلی، علیبن عیسی؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه؛ بیروت: دارالکتب الاسلامی، 1401 هـ .ق، ج 2، ص 250
25 ـ دمشقی، ابوالفدء اسماعیلبن کثیر؛ البدایه و النهایه؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، ج 7، ص 201.
26 ـ مالکی، ابنصباغ؛ الفصول المهمه؛ تهران: انتشارات علمی، چ اول، 1375 هـ .ش، ص 197.
27 ـ طریحی، فخرالدین؛ المنتخب؛ ص 343.
28 ـ ر.ک: ابنجوزی، سبط؛ تذکرهالخواص؛ ص 249 و ابنشهر آشوب؛ مناقب؛ ج 4، ص 118.
29 ـ عسقلانی، احمدبن علیبن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1415 هـ .ق، ج 7، ص 306.
30 ـ زخرف: 31.
31 ـ همان، ج 4، ص 407.
32 ـ همان، ج 7، ص 306.
33 ـ مطهری، مرتضی؛ حماسة حسینی؛ تهران: انتشارات صدرا، چ پانزدهم، 1369 هـ .ش، ج 1، ص 26.
34 ـ همانجا.
35 ـ قزوینی، صدرالدین واعظ؛ ریاض القدس؛ تهران: انتشارات اسلامیه، چ دوم، 1376 هـ .ق، ج 2، ص 8.
36 ـ شیخ الاسلامی، سید حسین؛ قیام سالار شهیدان؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ اول، 1369 هـ .ش، ص 191.
37 ـ پیشین.
38 ـ رسولی محلاتی، سید هاشم؛ زندگانی امام حسین(علیهالسلام)؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1372 هـ .ش، ص 461.
39 ـ محلاتی، ذبیحالله؛ ریاحین الشریعه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ اول، 1370 هـ ،ش، ج 3، ص 297.
40 ـ پیشین، ص 461.
41 ـ همان، ص 461 ـ 469.
42 ـ قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم؛ ترجمه: ابوالحسن شعرانی؛ تهران: کتاب فروشی اسلامیه، ص 165.
43 ـ دربندی، فاضل؛ اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ بحرین: شرکت المصطفی للخدمات الثقافیه؛ چ اول، 1415 هـ .ق، ج 2، ص 641.
44 ـ مقرم، سید عبدالرزاق؛ علیالاکبر؛ ص 11.
45 ـ سپهر، میرزای محمدتقی؛ ناسخ التواریخ؛ ج 6، ص 352.
46 ـ همان، ص 354.
47 ـ قزوینی، صدرالدین واعظ؛ ریاض القدس؛ ج2، ص7؛ کاشفی، ملاحسین واعظ؛ روضةالشهداء ؛ تهران: چاپخانه خاور، چ اول، 1334 هـ .ش، ص 268.
48 ـ شیخالاسلامی، سید حسین؛ قیام سالار شهیدان؛ ص 192.
49 ـ ازدی، ابومحنف؛ وقعه الطف؛ ص 241؛ اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ ص 52؛ مفید، شیخ ابوعبدالله محمدبن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 106.
50 ـ ابنطاووس، علیبن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ترجمه: عقیقی بخشایشی؛ قم: دفتر نشر نوید اسلام، چ دهم، 1381 هـ .ش، ص 138.
51 ـ همانجا.
52 ـ مفید، شیخ أبوعبدالله محمدبن محمد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 106.
53 ـ پیشین.
54 ـ أزدی، أبومخنف؛ وقعة الطّف؛ ص 243.
55 ـ ابن طاووس، علیبن موسی؛ اللهوف؛ ص 138.
56 ـ پیشین.
گرداورنده: محمدرضا صوفی
پایان پیام/
نظر شما