به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، رئیس فرهنگستان هنر در ابتدای قطعه شعر نخست خود نوشته است: «تقدیم به نگاهبانان آتش مقدس، آتورپادان اسلام محمدی، پارسایان پارسی تركان پارسیگو دده گور گود سلمان ترك بود و سلمان دده گور گود پارس، فتح الفتوح و پل و زنجیر افسانه است پارسیان و تركان بامدادان به كُرخوانی كُران محمدی بر تاریكی و بدی تاختند تركتازی ترك و تازی نمیشناسد. سیاست دیگر است و دیانت دیگر است دیانت نور است و سیاست كور است. سلام سلمان ما همه سلمانیم برادریم و مسلمانیم: مو سلمانم تو سلمانی مسلمانم مسلمانی، سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت یعنی چه؟ چه می گویند ناباكان چه می دانی؟»
شعر نخست:
صبح نخست سر چوزد از مشرق، بانوی غرب زهره زهرا بود
آتای پیر ایل دده گور گود، سلمان ترك عازم صحرا بود
اسبان اژكهن یله در ایلخی، آتا به فكرخان صف آرا بود
بی باره كاستند سوارانش ، بی اسب و مرد جنگ مدارا بود
قرب هزار سال در این عرصه هنگامه سكندر و دارا بود
حكم پیاده پیش سوار ایدل حكم نبرد شیشه و خارا بود
باید شد و ز بادیه اسب آورد، جولان جهل و جور و مجارا بود
روزی كه هور بر شود از مغرب باید به زیر گنبد خضرا بود
آتای پیر ایل دده گور گود، اوزان خلق كاری و كارا بود
با اسب و نور و نائره برگشت او، جز وی كه را شجاعت و یارا بود
سلمان پیر ترك اوزون آتا سوغات دین و اسب دلارا بود
***
علی معلم دامغانی در آغاز سروده دوماش هم چنین نوشته است:«تقدیم به تازی حجازی، پارسی شیرازی، پارتی خراسانی و مازندرانی و ترك و تاجیك و لُر و كُرد، زمره مروزی و رازی: مهرگان سلمان محمدی سعید، روزهاتان هماره عید»
شعر دوم:
سلمان سلام گبر مسلمان سفیر شرق
سلطان هفت شهر مدائن امیر شرق
پیش از نبرد شوشن و مَعدی بِن كَرَب
خورشید جاودان جهان بر شد از عرب
آن روز هفت كشور جم جز عجم نبود
در دهر و شهر جز اَرب و جز اَجم نبود
ملك اَجم چو بیشه بیآب و نور بود
لیكن اَرب ز حضرت رب سخت دور بود
آن روز مردمان عرب هم عجم بُدند
گیتی به زیج غرب خریدار جم بُدند
سلمان غریب بادیه باید شروع كرد
از غرب آفتاب محمد طلوع كرد
امروز كُر بخوان و به فردا كُران بخوان
یاسین به گوش جمله چرب آخوران بخوان
سلمان غریب بادیه آتش براق باش
چندی مسیح ناحیهای در عراق باش
در شام شوم جانب یثرب نماز كن
خود را و هرچه هست به یاران نیاز كن
سلمان غریب بادیه زین باده سیر شو
ای نخلبند قریه یثرب اسیر شو
شاهی اسیر میخرد آنجا برای دوست
زی او نماز بر كه محمد به جای اوست
رو بنده باش تا كه تو سلمان او شوی
ور او محمد است موسلمان او شوی
سلمان غریب بادیهها روزبه تویی
با مهر و ماه و چشمه ما، میر و مه تویی
نظر شما