دکتر سید سلمان صفوی اسلام شناس معاصر در گفتگو با خبرنگار مسجد و کانون های مساجد خبرگزاری شبستان به بررسی وضعیت مساجد و فعالیت های فرهنگی مهمترین کانون عبادی مسلمین در بریتانیا پرداخت.
دکتر سید سلمان صفوی در این مصاحبه در پاسخ به سوالی در مورد گسترش فعالیت های ایران در سطح مساجد با توجه به از سرگیری روابط دیپلماتیک میان ایران و بریتانیا، گفت: رایزنی های فرهنگی می توانند برای معرفی ابعاد هنری فرهنگ و تمدن اسلامی تلاش کنند. با معرفی ابعاد هنری فرهنگ اسلامی هم مخاطبان غیر مسلمان جذب میشوند و جمال چهره منور اسلام بیشتر پرده برداری می شود و هم نسل جوان مسلمان با افتخارات عینی خود بیشتر آشنا می شود. برنامه های هنری می تواند اثربخش باشد. برگزاری سمینارهای علمی تحلیل مفهومی تاریخ هنر اسلامی اعم از معماری، خطاطی، نقاشی، تذهیب، موسیقی و آواز باشد. یا برگزاری شبهای شعر، تئاتر، سینما و موسیقی امروز ایران باشد.
وی ادامه داد: معرفی ابعاد هنری اسلام و مسلمانان بهترین راه مبارزه با پروژه اسلام هراسی امپریالیسم جهانی است. حوزه هنری ایران می تواند نقش شایسته ای در این راستا ایفا کند. بر اساس قراردادی که اخیرا ما(آکادمی مطالعات ایرانی لندن) با مدیر حوزه هنری، برادر هنرمند جناب محسن مومنی منعقد کرده ایم، امیدواریم پس از فعال شدن بخش ویزای دو سفارتخانه ایران و بریتانیا بتوانیم با همکاری همدیگر هنر خلاق هنرمندان معاصر ایران را در لندن و ادینبورو معرفی کنیم، تا غربی ها متوجه شوند که اسلام دین حکمت، زیبایی، معنویت، عدالت و حیات طیبه است. قرآن و پیامبر اسلام حامل نور رهایی بخش هستند. ما برای آزادی انسان آمده ایم. این پیام رهای بخش اسلام را هنرمندان مسلمان بخوبی ارائه کرده اند و وظیفه ماست که آنرا به جهانیان نشان دهیم.
رییس آکادمی مطالعات ایرانی لندن تصریح کرد: مثلا شعرهای زیبای علی موسوی گرمارودی و علیرضا قزوه در وصف خدا، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) یا تابلوهای نقاشی استاد فرشچیان و قورچیان یا نقاشیخط های محسن دایی نبی و سعید نقاشیان برای مخاطب غربی و مسلمان مهاجر جذاب و دلگیر است.
دکترسید سلمان صفوی اسلام شناس معاصر، کاشف ساختار مثنوی مولوی، برنده جایزه جهانی کتاب سال، "ساختار معنایی مثنوی معنوی"، و نویسنده کتب متعدد به زبان انگلیسی و فارسی در حوزه فلسفه مقایسه ای، عرفان اسلامی و روابط بین الملل، معاون سابق مرکز اسلامی انگلیس، رئیس فعلی آکادمی مطالعات ایرانی لندن، مدیر مرکز بینالمللی مطالعات صلح و عضو کنگره فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا است. او دارای مدرک دکترای فلسفه دین و فوق دکترای فلسفه هنر از دانشگاه لندن است و از سال 1376 در لندن زندگی می کند. دکتر صفوی سردبیر مجله "ترانسندنت فیلوسوفی"، "دیپلماسی صلح عادلانه" و سرپرست علمی "دانشنامه فرهنگ معاصر قرآن" است. کتاب های او به زبان های عربی، روسی، آلبانیایی و اندونزی ترجمه و منتشر شده است. جدیدترین کتب وی "عرفان ثقلین" به زبان فارسی و "فلسفه و زندگی ملاصدرا" به انگلیسی است که در بریتانیا و آمریکا منتشر شده اند.
وی سخن خود را با شعر جذاب و سماع وار قزوه که برای مخاطب غربی سحرآمیز است به پایان برد:
هو العشق و هو الحیّ و هو الهو
خوشا هو هو زدن با حضرت او
به نام او که دل را چاره ساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مرده ام، دل کن دلم را
به بسم الله، بسمل کن دلم را
بگیر این دل، دل ناقابلم را
به امیدی که بگدازی دلم را
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظه ای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگ ریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینه ای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز
تبسم کن، تبسم کن، الهی!
مرا در عطر خود گم کن، الهی!
من از کوه و درختی کم نبودم
شبی با من تکلم کن، الهی!
همه حیران، چون موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گم کرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سر به زیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دل پریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم
الهی الامان از نَفْس بد کیش
اسیر تو گریزان است از خویش
دلم سرگرمِ کارِ هیچ کاری
امان از این پریشان روزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار
دلا برخیز، از این بیهوده برخیز
به چشمانم چراغ گریه آویز
از آن ترسم که در روز قیامت
نیاید دل به کار سوختن نیز
الهی ما نیازیم و تو نازی
غم ما را تو تنها چاره سازی
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن
دعا کن یک سحر در خود برویم
بگویم آن چه را باید بگویم
دلم را شعله ی آه سحر کن
مرا در یک دوبیتی مختصر کن
«الهی درد عشقم بیش تر کن
دل ریشم از این غم، ریش تر کن
از این غم گر دمی فارغ نشینم
به جانم صدهزاران نیشتر کن*»
بده ساقی! سبویی حال گردان
مرا از اهل بیت مِی بگردان
خداوندی که مِی را خضرِ من کرد
به نام عشق، آغاز سخن کرد
می یی خواهم که باشد نغمه ی او
هو العشق و هو الحیّ و هو الهو
برقصم در نماز شور و مستی
رهی دارم که پایانش عدم نیست
مرا سرشار از نور یقین کن
الهی باده ام بی آب و رنگ است
بنوشانم که دیگر وقت، تنگ است
به حقّ سوره ی می، سوره ی خم
به روی ما تبسم کن، تبسم
مدارا کن، مدارا با اسیری
بده ساقی «می روشن ضمیری»
ببر ما را به کوی می فروشان
بنوشان باده از جامی خروشان
بگردان و بگردان و بگردان
بنوشان و بنوشان و بنوشان
»چو مستم کرده ای مستور منشین
چو نوشم داده ای زهرم منوشان«
وصیت می کنم صبحی که مُردم
مرا در خلعتی از می بپوشان
دلم وقف شما ای می پرستان
سرم نذر شما ای باده نوشان
شب قدر آمد ای ساقی دوباره
ببر ما را به کوی می فروشان
بده جامی که جانم جان شود باز
برآید از خم و خمخانه، آواز
بده ساقی، میِ زاینده هوشی
شرابِ عرشیِ خورشید جوشی
می محرابی تهلیل گویی
می «اسرایی» «معراج» پویی
می یی خواهم که رحمانی ست حالش
می من چارده قرن است، سالش
می یی خواهم که حالم را بداند
برایم تا سحر «حافظ» بخواند
شفابخش دل بیمار باشد
»الهی نامه» ی عطار باشد
می یی کز هر رگش «الله» جوشد
خط جورش خطایم را بپوشد
می یی خواهم که تا خویشم برد راه
می لبریز «حمد» و «قل هو الله»
نظر شما