خبرگزاری شبستان – سرویس قرآن و معارف: "نکته ای که می خواهم در این جا متذکر شوم، این است که ما وقتی در این دنیا هستیم و در این دنیا به سر می بریم، به واقع در عالم اسباب و مسبّبات هستیم. این موضوع هم تبیین عقلی و نقلی دارد. من در این جا به تبیین نقلی آن می پردازم. شما می دانید که خداوند، شافی است خداوند است که شفا می دهد اما وقتی ما بیمار می شویم کجا می رویم؟ وقتی مریض هستیم و حال مان خوب نیست، به چه کسانی رجوع می کنیم؟ پاسخ روشن است. ما می رویم پیش طبیب، در مطب ها و بیمارستان ها حاضر می شویم چرا؟ به خاطر این که ما در عالم اسباب و مسببات هستیم. ما بر این باور هستیم که خدواند، رزاق است. اما این به آن معنا نیست که شما دست روی دست بگذاری و در خانه ات بنشینی که خداوند رزاق است. این جا عالم اسباب و مسببات است پس تو هم در این مسیر حرکت می کنی و خداوند هم روزی تو را می رساند. در بحث هدایت هم وضعیت این گونه است. ما معتقدیم که خداوند، هادی است. خداوند است که بندگان خود را هدایت می کند اما چون این عالم مبتنی بر نظام اسباب و مسببات است، این امر هدایت باید توسط هادیان الهی انجام شود."
آنچه در ادامه می آید بخش اول گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین محمود اباذری، کارشناس امامت درباره موضوعات و شبهات مربوط به این اصل و رکن تشیع است.
جناب اباذری! با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دارید. به عنوان اولین پرسش می خواستم این سوال را از محضرتان بپرسم که ضرورت استقرار امامت در نظام هستی چیست؟ به یک معنای دیگر نظام امامت در پاسخ به کدام نیاز اساسی و بنیادین انسان طراحی شده است؟
به نظر می رسد اگر می خواهیم به آگاهی عمیق تری در رابطه با ضرورت استقرار امامت در نظام هستی برسیم اول از همه باید متوجه ماهیت انسان و هدف از خلقت او برسیم. پس لازم است در این باره به مقدمه ای اشاره داشته باشم تا آن ضرورت، جایگاه خود را پیدا کند و مخاطب به این ضرورت پی ببرد.
اراده خداوند حکیم این است که موجودی بیافریند که در قوس صعود و نزول بی نظیر است، یعنی استعدادی و توانمندی ای در این موجود قرار داده شده که اگر در همان مسیر خالق قرار گیرد به اعلای علیّین می رسد و حتی از فرشتگان هم پیشی می گیرند تا کار به جایی می رسد که ملائک و فرشتگان، افتخار خدمتگذاری بر او را داشته باشند. همچنان که آیه شریفه تصریح می کند: "إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ." وقتی انسان در مسیر الهی وجودش قرار گرفت و در این مسیر ماند و ثبات قدم داشت در آن صورت فرشتگان بر چنین انسانی نازل خواهند شد، فرشته ها همنشین و خدمتگذار چنین وجودی خواهند بود اما از آن طرف یعنی قوس نزول این چنین موجودی هم شگفت آور است که او تا کجا می تواند سقوط کند که: "أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ". انسان تا آنجا می تواند پسرفت کند که نظیر چهارپایان باشد، بلکه از آن ها هم پست تر و نازل تر.
استعداد انسان و وجود گسترده او از زبان امیرالمؤمنین علی علیه السلام شنیدنی است، وقتی می فرماید: "اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر / ای انسان آیا تو گمان کرده ای که موجود صغیر و کوچکی هستی؟ عالم اکبر و جهان بزرگی در وجود تو قرار داده شده است."
شما می بینید که سوره تین با چندین قسم آغاز می شود: والتّين والزّيتون و طور سينين و هذا البلد الأمين. وقتی خداوند این قسم ها را یاد می کند، در ادامه می رسد به این جا که: لقد خلقنا الإنسان في أحسن تقويم / ما انسان را در نیکوترین سرشت آفریدیم. خدایی که میلیاردها موجود آفریده می فرماید انسان در یک طراز بالاتر خلق شده و بر این موجودات برتری دارد، چرا که انسان در نیکوترین سرشت خود خلق شده است و بعد ندای "فتبارک الله احسن الخالقین" است. خداوند بابت خلق چنین وجودی خود را می ستاید. این روایت آفرینش انسان است که در زمین مستقر می شود تا استعدادهای بالقوه ما در مسیر بالفعل شدن قرار گیرد. در واقع روشن است که خداوند با استقرار انسان در روی زمین به دنبال آن است که توانمندی های او ظهور و بروز داشته باشد اما برای این که بتوانیم به چنین هدفی برسیم و انسان در مسیر صعودی وجودش خودش قرار بگیرد راهی و چاره ای ندارد جز این که دستش را در دست های انسان کامل بگذارد یعنی کسی که در اوج قله است و این مسیر را پیش رفته و طی کرده است. این جاست که آن فلسفه ظهور امامت معنی پیدا می کند یعنی هادیان و راهبرانی که دست انسان ها را در این مسیر صعود می گیرند و آن ها را از پرتگاه های ظلمانی عبور می دهند.
نکته ای که می خواهم در این جا متذکر شوم، این است که ما وقتی در این دنیا هستیم و در این دنیا به سر می بریم، به واقع در عالم اسباب و مسبّبات هستیم. این موضوع هم تبیین عقلی و نقلی دارد. من در این جا به تبیین نقلی آن می پردازم. شما می دانید که خداوند، شافی است خداوند است که شفا می دهد اما وقتی ما بیمار می شویم کجا می رویم؟ وقتی مریض هستیم و حال مان خوب نیست، به چه کسانی رجوع می کنیم؟ پاسخ روشن است. ما می رویم پیش طبیب، در مطب ها و بیمارستان ها حاضر می شویم چرا؟ به خاطر این که ما در عالم اسباب و مسببات هستیم. ما بر این باور هستیم که خدواند، رزاق است. اما این به آن معنا نیست که شما دست روی دست بگذاری و در خانه ات بنشینی که خداوند رزاق است. این جا عالم اسباب و مسببات است پس تو هم در این مسیر حرکت می کنی و خداوند هم روزی تو را می رساند. در بحث هدایت هم وضعیت این گونه است. ما معتقدیم که خداوند، هادی است. خداوند است که بندگان خود ار هدایت می کند اما چون این عالم مبتنی بر نظام اسباب و مسببات است، این امر هدایت باید توسط هادیان الهی انجام شود.
مثالی در این باره مطرح می کنید؟
فرض کنید شما یک مدرسه ای را ساخته اید. همه امکانات آن مدرسه مهیا شده است. همه چیز سر جایش است. صندلی ها مرتب چیده شده اند. تخته سیاه سر جایش است. کلاس ها ساخته شده اند. حال شما دانش آموزان را سر کلاس می آورید. حال اگر همه این مراحل هم به بهترین نحو طی شود، یعنی بهترین امکانات مهیای این دانش آموزان باشد،کلاس ها از عالی ترین وسایل مجهز باشند و دانشآموزان هم همه سر کلاس باشند اما فکری به حال معلم ها نشده باشد و معلم و استادی برای حضور سر این کلاس ها پیش بینی نشده باشد در آن صورت شما به آن هدفی که از راه اندازی این مدرسه داشته اید نخواهید رسید. لذا شما می بینید که قبل از آمدن انسان به روی زمین، سخن از خلیفه اللهی به میان می آید یعنی قبل از این که دانش آموز بیاید سر کلاس، معلم سر همان کلاس حاضر شده است. لذا است که خداوند می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ / می فرماید "اِنّی جاعل" یعنی من خداوند می خواهم خلیفه ای و جانشینی از خودم روی زمین قرار دهم و به قول مرحوم شیخ صدوق در مقدمه کتاب "کَمالُ الدّین و تَمامُ النّعمة"، الخلیفه قبل الخلیقه، یعنی قبل از خلق انسان و آفرینش خلیفه است و قبل از آمدن انسان سخن از خلیفه است که بناست معلم و درس آموز این بشر باشد در دو لباس.
پایان پیام /
نظر شما