سخنرانی نیمه تمام آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر چه بود؟

آیت الله خامنه ای:بنده که اصلاً دختر ندارم تا حالا،چند تاداماد براى خود من فقط پیدا شده ...کَفَی المرءُ کِذْباً أنْ یحدثَ بِکُلّْ ما یَسْمَعُ براى دروغ‌گو بودن یک آدم همین کافى است که هر چه مى‌شنود، نقل کند.

خبرگزاری شبستان:متن سخنرانی نیمه تمام حضرت آیت الله سید علی خامنه ای در 6 تیر 60 که با مجروح شدن معظم له ادامه نیافت به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

امیدواریم که این دیدار با شما برادران و خواهران، یک دیدار مفید و ثمربخشى باشد و بتواند ما و شما را به هدف‌هاى اسلامی‌مان نزدیک کند. قبلاً لازم است عذرخواهى کنم از نیامدن هفته‌ قبل. با این که چنین قرارى ما داشتیم، همان ‌طورى که مى‌دانید، هفته‌ گذشته روز شنبه مجلس به کار مهمى سرگرم بود و تا ساعت یک بعدازظهر یا یک‌ونیم جلسه ادامه داشت؛ نمى‌توانستیم ما مجلس را ترک کنیم. وقتى هم که آمدیم بیرون، وقت گذشته بود و امکان آمدن نبود. حالا ان‌شاءاللَّه این هفته با کمکى که خواهرها مى‌کنند از بالا، یعنى سکوت را در آن‌جا رعایت مى‌کنند، ما مى‌توانیم کارمان را انجام بدهیم.

خواهش مى‌کنم برادرها دخالت نکنند، من وقتى از پشت بلندگو دارم با خواهرها حرف مى‌زنم، صدایم از شما بیشتر به آنها مى‌رسد، شماها که شلوغ مى‌کنید خود این بدتر مى‌کند.

خواهرهایى که بالا نشسته‌اند، خواهش مى‌کنم توجه بکنند که همهمه‌اى که در آنجا هست، محیط ساکت ما را از آرامش مى‌اندازد. سکوت کنید و بگذارید ما با فراغت یک ساعتى در اینجا به پرسش و پاسخ بپردازیم.

یک مقدمه‌اى قبلاً درباره‌ى سؤال و جواب بگویم. سؤال چیز خوبى است. دستور شرع هم این است که انسان چیزهایى را که نمى‌داند، بپرسد و بر کسانى که مى‌دانند، واجب است که سؤالِ سؤال‌کننده را پاسخ بدهند، مگر این که در آن پاسخ دادن مفسده‌اى مترتب بشود. در روزگار ما سؤال زیاد است و این سؤال‌ها سه نوع است؛ یک نوع سؤال‌هاى فکرى و ایدئولوژیک است راجع به اسلام، راجع به مقررات و احکام دینى. چون شعور مردم و فکر مردم پیشرفت کرده، براى آنها سؤال مطرح مى‌شود، مى‌خواهند از اسلام چیزهاى زیادى را بدانند.

نوع دوم سؤالات مربوط به مسایل جارى کشور یا کلاً مسایل سیاسى است. مى‌خواهند بدانند که سیاست دولت در زمینه‌هاى اقتصادى یا رفاهى یا تولیدى چیست، سخن‌گویان دولتى سرگرم کارند، نمى‌رسند همه‌ سؤال‌هاى مردم را پاسخ بدهند. ضد انقلاب هم به شدت مشغول کار است؛ از کاهى کوهى مى‌سازد و سؤال ایجاد مى‌کند. در ذهن مردم ما -که خدا این مردم ما را یعنى همین شماها را حفظ کند و خیر بدهد و توفیق بدهد و از شما راضى باشد- این سؤال‌ها در ذهن‌شان مى‌نشیند؛ لذاست که سؤال مى‌کنند.

نوع سوم سؤال‌هاى مربوط به افراد است. آقا شما بابت نماز جمعه هر ماهى چهل هزار تومان مى‌گیرید؟ هر هفته‌اى، یک روایت این است، چهل هزار تومان مى‌گیرید؟
آقا آقاى فلانى تو خانه‌ عَلَم مى‌نشیند؟ آقا آقاى فلانى شرکت تولیدى دارد؟ کارخانه‌دار است؟ آقا آقاى کلانترى وزیر راه داماد آقاى موسوى اردبیلى است؟

و از این قبیل سؤال‌ها که بنده که اصلاً دختر ندارم تا حالا، چند تا داماد براى خود من فقط پیدا شده و هر کسى که یک جایى پیدا مى‌شود، اگر دختر است مى‌گویند این دختر فلانى یا فلانى یا فلانى است، چند تا را اسم مى‌آورند. اگر مرد جوانى است مى‌گویند این داماد آنهاست، در حالى که خداى متعال نه به ما دختر داده و نه هم داماد.

این سؤالات هم زیاد است، پس سه نوع ما سؤال داریم. وظیفه شما چیه؟ وظیفه ما چیه؟ وظیفه شما دو چیز است؛ اوّل، قبل از تحقیق قضاوت نکردن و منتظر روشن شدن بودن. این یک. وقتى که درباره‌ فلان مسئله راجع به امور سیاست اطلاع ندارید، کسى را هم پیدا نکردید دم دستتان که بیاید بایستد اینجا و جواب بدهد، یا نامه نوشتید و جواب نگرفتید، از روى حدس و گمان قضاوت نکنید. این یک و سؤال کنید تا روشن بشود.

دوم، وظیفه این است که اگر راجع به اشخاص، افراد یا مسایلى که ارتباط به اشخاص و افراد پیدا مى‌کند، چیزى شنیدید که باز هم براى شما محقَّق و ثابت نیست، این را دهن به دهن نگردانید چون مى‌شود شایعه و از قول پیغمبر اکرم،‌صلى‌اللَّه‌علیه‌واله‌، نقل شده است که فرموده‌اند: کَفَی المرءُ کِذْباً أنْ یحدثَ بِکُلّْ ما یَسْمَعُ براى دروغ‌گو بودن یک آدم همین کافى است که هر چه مى‌شنود، نقل کند؛ این است دیگر.

فرض بفرمایید که یک مرد سالم نجیبى کاسب سر این محل است. یک نفر مى‌آید مى‌گوید آقا خبر دارى چى شد؟ مى‌گوید، ها چى شده؟ مى‌گوید آره، جواد آقا مثلاً شکر قاچاق مى‌فروشد. خب [نامفهوم‌] شما مى‌گویید نه بابا، او هم مى‌گوید نخیر این‌جورى است. شما مى‌گویید نه. آخر هم باور نمى‌کنید. بعد از او که جدا شدید، مى‌رسى به رفیقت، مى‌گویى آره فلانى آمده بود مى‌گفت جوادآقا شکر قاچاق مى‌فروشد. به دومى مى‌رسى، مى‌گویى شنیدم جوادآقا شکر قاچاق [مى‌فروشد]. دست سوم و چهارم و پنجم که رسید، مسلّم مى‌شود که جوادآقا شکر قاچاق مى‌فروشد یعنى شما به دست خودتان، بدون سوء نیت، بدون دشمنى با جوادآقا یک جرمى را بار گردن یک مسلمانى کردید؛ این هم وظیفه‌ دوم.

شایعه را ضد انقلاب درست مى‌کند، افراد ساده‌لوح و بى‌توجه آن را اینجا آنجا منتقل مى‌کنند. مثل بلاتشبیه مگس که میکروب را از جایى به جاى دیگرى منتقل مى‌کند. گناه آن مگس از گناه آن میکروب مختصرى کمتر است؛ خیلى کمتر نیست. (آقا این اگر آمپلى‌فایر است، خاموشش کنید. یک بلندگوى رو راست بگذارید صدا ندهد.) این وظیفه‌ شماست.

اما وظیفه ما چیه؟ وظیفه ما این است که تا آن جایى که مى‌توانیم سؤال را گوش کنیم تا مطلع بشویم که چه سؤالى شما دارید. که خب ما براى این کار [...] حالا این کار را بنده کردم. هفته‌اى یک مسجد. الان مدت‌هاست که من این مسجد و آن مسجد رفت و آمد مى‌کنم. روزهاى شنبه براى برادرها و خواهرها یک ساعت صرف وقت مى‌کنم تا به سؤال‌هاى آن‌ها پاسخ داده بشود.

دیگران هم کارهایى مشابه این، کم و بیش انجام مى‌دهند. دوم اینکه آنچه در آن مفسده‌اى نیست، با کمال صداقت گفته بشود و بیان بشود. براى اینکه مردم به درستى بفهمند.

خب، حالا شما ذهنتان آماده شد. سؤال شما و پاسخ من اگر براى خدا باشد، عبادت است و ما بین دو نماز یک ساعت در این‌جا اگر با این نیت باشیم، مشغول عبادتیم. پس به عنوان پاسخ دادن به یک تکلیف الهى این وظیفه را انجام مى‌دهیم و پاسخ مى‌دهیم. در ضمنى که من سؤال مى‌کنم، اگر از این سؤال‌هایى که اینجا آمده وقت زیاد آمد، باز برادرها یا خواهرها سؤال‌هاى دیگرى بدهند تا من پاسخ بدهم.

 

سؤال اوّل یک سؤال فقهى‌-اجتماعى است. البته سؤالى هم هست که ممکن است میانه‌ ما و خانم‌ها را به هم بزند. آیا زن مى‌تواند قاضى و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حدیث زن ناقص‌العقل است، آیا با آزادى زن منافات ندارد؟

اوّلاً این کسى که این سؤال را کرده، خیلى بى‌سلیقگى کرده. این حرف اوّل. توى این همه سؤال، توى این همه حرفِ لازم، یک‌هو چسبیده به این که زن مى‌تواند قاضى بشود یا نه؟ خب، حالا بفرمایید ببینم توى این خانم‌هاى تحصیل‌کرده، تحصیلات حقوق عالیه کى دارد که برود قاضى بشود؟ توأم با عدالت کامل که شرط قاضى است، کى دارد؟ یک وقت شما پنجاه تا زن تحصیل‌کرده‌ حقوق‌دان داراى شرایط دیگرِ قاضى آن‌جا قطار دارید، ردیف کرده، بعد مى‌پرسید آقا این‌ها چرا نمى‌توانند قاضى بشوند؟ خب، این یک جاى سؤال [دارد]. بنده هم جوابش را مى‌دهم، اما وقتى چنین چیزى زمینه ندارد، موضوع ندارد، این چه سؤالى است که این‌طور این سؤال‌کننده‌ى عزیز ما بى‌سلیقگى به خرج دادند این را مطرح کردند.

اما در عین ‌حال، به قول امیرالمؤمنین (اما بعد) فلک حق المسالة سؤال کردید، بنده باید جوابش را به‌ هرحال بدهم. اگر هم وقت گرفته مى‌شود، به گردن آن برادر یا خواهرى که این سؤال را به من داده. نه آقا. زن قاضى و مجتهد نمى‌تواند بشود. هر مردى هم قاضى و مجتهد نمى‌تواند بشود. مجتهد چرا، مرجع تقلید نمى‌تواند بشود.

مجتهد یعنى کسى که درس خوانده قدرت استنباط پیدا کرده، این چه مرد، چه زن اشکالى هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقلید نمى‌تواند بشود. یعنى دیگران از او تقلید نمى‌توانند بکنند. هر مردى هم نمى‌تواند بشود. قاضى چندین شرط دارد. مرجع تقلید چندین شرط دارد. صدى هشتاد نود مردها هم این شرط‌ها را ندارند، صدى نودوپنج هم ندارند. اما اگر جایى فرض کردیم که کسانى این شرایط را داشته باشند، اما جزو خانم‌ها و زن‌ها باشند، آن وقت نمى‌شود، چراها، نکته‌اش (نامفهوم‌) در یک کلمه‌ کوتاه عرض مى‌کنم.

نکته‌ این حکم الهى این است که قضاوت، یک منصبى است که احتیاج دارد به این که انسان خشک و قاطع باشد. خشک بودن و تحت تأثیر عواطف قرار نگرفتن، چیزى است که به طور معمول زن‌ها این را ندارند و این نقطه‌ قوت زن است نه نقطه‌ ضعف زن.

این را توجه داشته باشیم. زن اگر عواطفش جوشان و احساسات‌اش پرخروش نباشد، عیب است. کمال زن در غلبه‌ عواطف اوست و این به دلیل این است که شغل اوّل زن تربیت فرزند است. نمى‌گوییم شغل دیگر نداشته باشد، داشته باشد. مى‌تواند، هیچ مانعى ندارد داشته باشد. اسلام مانع نیست، اما اوّلین و اساسى‌ترین و پراهمیت‌ترین شغل زن، مادرى است. اگر رییس‌جمهور هم بشود، اهمیتش به قدر اهمیت مادرى نیست.

من اگر بتوانم تشریح کنم، وقت مى‌بود و مى‌گفتم که مادر بودن چقدر اهمیت دارد؛ یک مادر خوب بودن، قبول مى‌کردید که از ریاست‌جمهورى هم بالاتر است اهمیت و ارزشش. براى این کار عاطفه لازم است. خدا این موجود را با این عواطف خروشان آفریده تا مادرى لنگ نماند. اگر مادرى لنگ بماند، نسل انسان منقطع مى‌شود.

یا انسان‌هایى که به جامعه وارد مى‌شوند، انسان‌هاى کامل و درست و حسابى و معتدلى نخواهند بود. براى این منظور خلق شده. حالا شما مى‌خواهید این موجودى که خدا براى خاطر همین موضوع او را عاطفى آفریده، بگذارید در رأس یک شغلى که بى‌عاطفه‌گى مى‌خواهد؟ قاطعیت و خشونت مى‌خواهد؟ خشک بودن مى‌خواهد؟ این را خداى متعال قبول ندارد. مجتهد جامع‌الشرایطى که مرجع تقلید مى‌شود نیز همین‌طور. مرجع تقلید باید تحت تأثیر هیچ احساس و عاطفه‌اى قرار نگیرد و این چیزى است که به طور متوسط و معمول در مردها بیشتر است از زن‌ها به این دلیل.

اما آنى که گفتند زن ناقص‌العقل است، این نخواستند بگویند که زن خداى نکرده قوه‌ ادراک ندارد، هرگز. بسیارى از زنان از بسیارى از مردان سطح شعور و درکشان به مراتب بالاتر است؛ نه یک ذره دو ذره. من در تفسیر این جمله در نهج‌البلاغه یک بیانى کردم که این بعد هم منتشر شده. شاید هم شماها بعضی‌تان دیده باشید.

دو احتمال درباره‌ى این هست که یکى از این دو احتمال را من این‌جا ذکر مى‌کنم و آن این است که نظر امیرالمؤمنین در هن ناقصات العقول‌[ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول/128نهج‌البلاغه/ خطبه 80] به طبیعت زن نیست بلکه به زنى است که تحت تأثیر فرهنگ ستم‌آلود تمام طول تاریخ که نسبت به زنان این فرهنگ، همیشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان امیرالمؤمنین زن در همه‌ جوامع بشرى، نه فقط در میان عرب‌ها، مظلوم بود. نه مى‌گذاشتند درس بخواند، نه مى‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسایل سیاسى تبحر پیدا کند. نه ممکن بود در میدان‌هاى...

انفجار بمب و مجروحیت شدید آیت‌الله خامنه‌ای، این سخنرانى را ناتمام گذاشت.

 

 

سخنرانی آیت الله خامنه ای از بیمارستان

آیت الله خامنه‌ای، امام جمعه‌ تهران که در پی یک سوء قصد در بیمارستان بسر می‌برد، در گفت‌وگویی با خبرنگار دفتر مرکزی خبر، نقطه‌‌نظرهای خود را در مورد حوادث اخیر کشور اعلام کرد.

 

وی در مورد وضعیت عمومی خود و بمب‌گذاری‌ها و ترورهای اخیر که منجر به شهادت صدها تن از فرزندان راستین خلق شده است، اظهار داشت: از لحاظ حال عمومی من همان‌طوری که ملاحظه می‌کنید، خوشبختانه بد نیست و حال من نسبت به روزهای دیگری که یادم می‌آید شما آمدید و فیلمی از من گرفتید، خیلی تفاوت کرده است. کوشش پزشکان و دست‌اندرکاران و همه‌ کسانی که در این کار محبتی داشتند، واقعاً با تفضل الهی و دعای مردم، دعای امام، مؤثر بود.

 

امام جمعه‌ تهران در رابطه با شهادت 72 تن از یاران امام گفت: در این مدت من چند روز است که از حوادث جدیدی مطلع شدم. تا مدتی از این حوادث بی‌خبر بودم و به من نگفته بودند. یکی حادثه‌ انفجار بمب در محل حزب جمهوری اسلامی و شهادت عظیم و پرخسارتی که 72 نفر از کسانی که به حق باید گفت 72 نفر از شایستگان این روزگار و در رأس همه‌ آن‌ها شهید آیت‌الله بهشتی در این شهادت جان‌شان را از دست دادند، این برای من وقتی که شنیدم سنگین بود.

درباره‌ی این شهادت و درباره‌ این‌گونه حادثه‌ها من وقتی مطلع شدم، احساس کردم که دشمن در یک شرایط بسیار بسیار دردناکی در انقلاب ما قرار دارد و وقتی که دشمن برخلاف همه‌ اصولی که در دنیا قابل گفتن و قابل توجیه کردن است، یک‌باره هفتاد و چند نفر انسان را مورد سوء قصد قرار می‌دهد که در میان این علما و مجتهدها، کارکنان برای این ملت و خدمت‌گزاران شبانه‌روز خستگی‌ناپذیر برای دین هستند، خود این کار حالا کار کیست، کاری ندارم؛ کار مجاهدین است، کار طرف‌داران بنی‌صدر است، کار کیست، آن برای من مهم نیست، نفس عمل برای من مهم است که وقتی دشمن، دشمن جهانی ما به وسیله‌ یک گروه داخلی یک چنین فاجعه‌ این‌طور پلید و جنبشی را سازمان‌دهی می‌کند، این حاکی از نهایت عجز دشمن است.

 

البته آقای بهشتی خیلی خیلی بزرگ بود و این مردم هنوزم که هنوز است، به نظر من آقای بهشتی را نشناخته‌اند. بهشتی در آینده شناخته خواهد شد. بهشتی را ماها می‌شناختیم که سالیان درازی کوشش او را در راه پیشبرد این انقلاب دیده بودیم از نزدیک که قدم به قدم چگونه این مردم انقلاب را پیش برد. کاری هم نداریم، اثبات هم لازم ندارد، اثبات خواهد شد.

 

اما یک نکته‌ای به نظرم رسید که به مردم بگویم و آن نکته این است که شهادت از خصوصیات این امت است. این یک طبیعت شهادت است که خدا این برکت را در شهادت گذاشته که هر چه آن کسی که شهید می‌شود بزرگ‌تر باشد، درست است که آن شیء از بین می‌رود اما هیچ خسارتی از این ناحیه عاید نمی‌شود. این مثل این است که فرض کنید انسان در یک بازار خیلی پرعظمتی برود یک وقت و یک سکه‌ طلا خرید کند. خوب به اندازه‌ یک سکه‌ طلا می‌گیرد یعنی شهادت یک عمل، یک حرکت بی‌خسارت است. آقای مطهری هم که شهید شده بود، یک عده‌ای دستپاچه بودند که حالا چه خواهد شد؟ الحمدالله دیدید که آقای مطهری شهادتش برای اسلام از حضورش برای اسلام کم‌فایده‌تر نبود. آقای بهشتی هم همین‌طور.

 

به هر حال این حاکی از عجز دشمن است. حاکی از ناتوانی دشمن و حاکی از درماندگی است و این از آقای بهشتی و از این دوستانی که در این راه جان‌شان را گذاشتند، چیزی نخواهد کاست.

 

نکته دومی که در این‌جا باید بگویم این وظیفه مردم است. مردم باید بدانند دشمن ما، دشمن جهانی ما، در کار این انقلاب درمانده است چه باید بکند. یکی از دو کار هم بیشتر ندارد. راه سوم برای او وجود ندارد یا باید رجال این انقلاب را همه را از انقلاب بگیرد که نمی‌شود. خواهید دید بهشتی‌ها درست خواهند شد و خواهند آمد، صحنه را پر خواهند کرد و همین‌طور دیگران. راه دومی که برای دشمن این انقلاب وجود دارد، خارج کردن مردم از صحنه است و این هم همین‌طور که تا حالا ملاحظه می‌کنید، برای دشمن امکان پیدا نکرده و إن‌شاءالله هرگز امکان پیدا نخواهد کرد.

 

اما باید دید مردم چگونه و به برکت چه چیزی در صحنه می‌مانند؟ این مهم است. مسئله این است که این انقلاب، انقلابی است که با اسلام و مردم سر و کار دارد و این هست که مردم را در صحنه نگه می‌دارد. علت این‌ که امام این‌ همه روی اسلام و احکام اسلامی در انقلاب تکیه می‌کنند، این است که حواسشان را جمع کنند. ما مقاومت‌ها هنوز داریم. ما هنوز کارها داریم. هنوز این‌ قدر حوادث و پیش‌آمدها داریم، در همه‌ این حوادث مردم باید تصمیم بگیرند. حواس مردم جمع باشد که از آن نکته‌ای که دستگاه‌های خارجی و دشمنان این انقلاب می‌خواهند اسلام را از متن این انقلاب بگیرند، از او غافل نمانند. این خیلی چیز مهمی است.

 

بایستی اسلام در این انقلاب بماند. بایستی احکام اسلام به عنوان محور این انقلاب بماند. مردم حواسشان جمع باشد که در این مورد فریب نخورند و این همان چیزی است که در حقیقت تضمین‌کننده این است که مردم در صحنه باقی بمانند.

 

آیت الله خامنه‌ای در رابطه با جنگ تحمیلی و در پیامی به رزمندگان اسلام اظهار داشت: من پیام به همه‌ بچه‌هایی که این دو سه روز در رادیو و تلویزیون می‌شنیدم که فلان‌جا را گرفتند و فلان‌جا را کوبیدند، پیام من به همه‌ این بچه‌ها این است که بدانند تمام این بازی‌ها برای این است که آنها آنجا نجنگند. حواس‌شان جمع باشد، بجنگند. صدام حسین و پشت سر او اربابانش، سخت درمانده‌اند. برای این‌ که آن‌جا را خراب کنند، بنده و امثال بنده را ترور می‌کنند. بجنگید؛ با قدرت و مقاوم. تمام این مقدمات برای این است که شما در آن جنگ‌ها شکست بخورید. نظامی‌ها طراحی ‌کنند و افسران مباشر مشغول بشوند، نیروهای سپاه پاسداران و جنگ‌های نامنظم و دیگران با هماهنگی کامل یک لحظه این دور جنگ را نگذارند که متوقف بماند. اگر این کار شد، این بزرگ‌ترین مشت به دهان دشمن و تمام این چیزهایی هم که اینجا ملاحظه می‌کنید، اینها خنثی شده است.

 

روزنامه‌ی جمهوری اسلامی؛ 18/4/1360

 

خاطراتی از حضرت آقا در مورد انفجار

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

بعد از چهار روز که از این حادثه بر من می‌گذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بی‌دریغ کارکنان عزیز این بیمارستان، خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی می‌بینم. هر وقت به یاد این می‌افتم که این حادثه موجب شده امام عظیم‌الشأن ما اظهار لطف کنند و در پیام‌شان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارند و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی می‌کنم. در راه انجام وظیفه، این‌گونه حوادث حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان و کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشته‌اند، این همه اظهار شد.

من بحمدالله حالم خیلی خوب است. امروز هیچ احساس ناراحتی فوق‌العاده‌ای نمی‌کنم. بیشترین بخش از ناراحتی‌هایی که داشتم بحمدالله برطرف شده، راحت می‌توانم بنشینم، راحت می‌توانم از تخت پایین بیایم و راحت می‌توانم غذا بخورم و در همه احوال محبت و لطف کارکنان بیمارستان، پزشکان و بقیه به من کمک کرده و می‌کنند. من بدین‌وسیله از همین‌ جا عرض سلام و ارادت بی‌پایان خودم را خدمت امام امت می‌کنم و به ایشان عرض می‌کنم که در مقابل حوادثی این‌چنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی.

همچنین از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری می‌کنند در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، این همه دارند جان‌های عزیز و نفیس‌شان را در راه خدا می‌دهند، انتظار نداریم که در مقابل یک حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آنچه که شرمنده هستیم، شرمنده نکنند. از خداوند متعال توفیق همه را خواستارم.

والسلام علیکم و رحمه‌ الله و برکاته

 

کاملاً خودم را در مرز عالم برزخ مشاهده کردم

آن وقتی که بمب منفجر شد در آن مسجدی که من بودم، از وقتی که بار اول افتادم زمین -نفهمیدم البته چه جوری شد که افتادم- تا وقتی که به کلی بی‌هوش شدم و بعد از چند روز به هوش آمدم، سه مرتبه‌ دیگر به هوش آمدم. در این فاصله سه ‌بار لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه یک احساسی داشتم که آن حالات را من هیچ‌ وقت یادم نمی‌رود. یکیش که حالا اینجا عرض می‌کنم این است؛ در یکی از این حالات احساس کردم که من دارم می‌روم یعنی دارم می‌میرم. احساس کردم که مرگ در مقابل من است. کاملاً خودم را در مرز عالم برزخ مشاهده کردم. به‌ طور خلاصه اگر بخواهم در یک کلمه بگویم، احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی بجز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی. یعنی هر چه هم عمل آدم پشت سر خودش داشته باشد، باز هم اگر تفضل الهی و رحمت خدا را نتواند جلب کند، آدم خاطرجمع نیست به آن عمل‌. آدم شک می‌کند که این عمل را با اخلاص به‌جا آورده‌ام؟ آیا نیتم صددرصد خدایی بود؟ آیا در آن شرک نبود؟ آیا ریا در آن نبود؟ ملاحظه‌ی این و آن نبود؟ می‌دانید، این‌جوری است ها چون واقعاً ماها مرکز عیوبیم دیگر، همه‌ شائبه‌ها در ما هست متأسفانه.

آنجا انسان احساس می‌کند که مثل پر کاهی بین و زمین و آسمان است. این احساس را انسان دارد و منقطع می‌شود. از همه‌ چیز منقطع می‌شود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و تضرع کردم پیش خدای متعال؛ پروردگارا می‌بینی که من چقدر دستم خالی است و چقدر محتاجم. اگر تفضلی کنی، کردی وإلاّ ما رفتیم. منظورم مردن نبود ها؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد دیگر بی‌هوش شدم و نفهمیدم چیزی را.

پایان پیام/

 

کد خبر 48749

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha