به گزارش خبرنگارکتاب شبستان: موضوع رمان شطرنج با ماشین قیامت از این قرار است که عراقی ها یک دستگاه رادار فرانسوی سامبلین را در اختیار گرفته اند که با دقت بسیار زیاد محل آتش ایرانی ها را محاسبه می کند و بعد بلافاصله ان محل توسط عراقی ها منهدم می گردد . ایرانی ها دو راه پیش رو دارند قرار است تا دو روز دیده بان ها تمام تلاش خود را بکنند و رادار را پیدا کنند و در صورت عدم موفقیت آنها ،دو نفر باید داوطلب شده و با نقشه مرگ باری رادار یا همان ماشین قیامت را گول بزنند . در داستان همراه دیده بان ۱۷ ساله ای هستیم که طی یک دو روز مشغول این عملیات می باشد و با آدم های مختلفی نیز سر و کار پیدا می کند .
داستان ساده است اتفاق خاصی توش نمی افتد دیده بانی که توی یک شهر جنگ زده از بالای یک پشت بام باید یک رادار را پیدا کند و پیام هایی را مخابره کند اما آنچه اهمیت دارد اینکه این رمان بسیار روان نوشته شده جوری که با همه سادگی دلتون نمی خواهد کتاب را زمین بذارید .
در این اثر مثل اکثر داستان های جنگی هم دوباره با یکسری ادم های خوب و فرشته خصال رو به رو هستیم .
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم در بخشی از رمان میخوانیم:
... مهندس میگه ماها مهرهی سیاهیم. مهرهی سرباز سیاه بدبخت!
- نمیخواد ادامه بدی.
یقهاش را گرفتم.
- حالا میخوای جوابش را بشنوی؟
با سر تأکید کردم.
- آره. من و رفیقام، جونمون رو تو این راه گذاشتیم. باید جواب بدی!
- خب، چرا من باید جوابش را بدم؟
- چون این نقشه را شما ریختید.
قاسم مکث طولانی کرد؛ خیلی طولانی.
- با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو میگم. فقط این رو بدون که مهمترین مهرهی تأثیرگذار، روی صفحهی شطرنج، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج میدونیم. حالا اگر همون هشت مهرهی سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزدهی بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکیشون به انتهای صفحهی مقابل برسه؛ وزیر میشه. اینجاست که کل روند بازی عوض میشه.»
نظر شما