هرچه می خواهد دل تنگت بگو، رو بر مگردان / او گدایان زیادی دیده سلطانست نامش

خبرگزاری شبستان: شب شعر «ملکوت هشتم» پرونده برنامه های دهه کرامت را در شیراز بست و پلی بین شیراز و مشهد شد، هرچه می خواهد دل تنگت بگو، رو بر مگردان / او گدایان زیادی دیده سلطانست نامش...

خبرگزاری شبستانشیراز:

 

حتما شنیدید که می گویند آسمان های هفت گانه، البته این کلام صریح قرآن کریم هست و هرگز روی بحث ما نیست اما می توان گفت برای ما ایرانی ها آسمان هشتمی هم هست، آنجایی که حج فقرا نام گرفته، حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (علیه آلاف تحیه و الثنا).

 

چندی پیش در سال 87 نیز مقام معظم رهبری با حضور در شیراز، به این مدال نوکری اهل بیت (علیهم السلام) دادند، این شهر که شهر شعر و ادب بود به سومین حرم اهل بیت (علیهم السلام) ملقب شد.

 

همواره شیراز را به نام ادب و هنر نیز می شناسند اکنون نیز شعرای زیادی از فارس و شیراز تربیت و  به جامعه معرفی شده اند که می توان آنان را شعرای بزرگی نامید و آیندگان متوجه می شوند که این افراد در این شهر چه کردند.

 

برگزاری شب شعر «ملکوت هشتم» پرونده برنامه های دهه کرامت را در شیراز بست و پلی شد بین شیراز و مشهد، بین حرم 2 برادر؛ در این جشنواره هشت نفر شاعر برگزیده دوره های گذشته این جشنواره و هشت پیشکسوت که دارای فراوانی شعر رضوی بودند به قرائت شعر پرداختند.

 

 

سید محمدامین جعفری حسینی، مدیر کل کتابخانه های عمومی فارس در این خصوص گفت: اولین دوره این جشنواره در مشهد برگزار شد و دومین آن به دبیری من در چهار شهر شیراز، مشهد، قم و طبس به اجرا رسید.

 

وی با اشاره به اینکه شیراز با شعرای آئینی خوبی که دارد به خوبی می تواند به عنوان دومین شهر ادبی جهان معرفی شود، تاکید کرد: باید مسئولین فرهنگی استان با برگزاری چنین برنامه های خوب آئینی کاری کنند که زمانی که نام شیراز در موتورهای جستجو، مورد جستجو قرار می گیرد این برنامه های ادبی و فرهنگی روی مانیتور افراد نمایش داده شود.

 

جعفری حسینی با تاکید بر اینکه حیف بود این فرصت فرهنگی از شیراز گرفته شود، تصریح کرد: هر فرصتی که فراوانی شعر در شیراز را معرفی می کند باید به اجرا برسد تا این شهر در نامزدی دومین شهر ادبی جهان بتواند رقابت کند و امیدواریم زودتر شیراز به عنوان دومین شهر ادبی جهان معرفی شود.

 

این مقام مسئول با اشاره به اینکه فعالیت های فرهنگ رضوی در تمام کتابخانه شهری و روستایی جاری بود، تصریح کرد: مصوب شد که در روز بزرگداشت حضرت شاهچراغ (ع) مردم فارس به شکل رایگان عضو کتابخانه های عمومی شوند که همین اتفاق باعث شد تا مردم اقبال بیشتری نسبت به کتابخوانی داشته باشند.

 

وی در ادامه از مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس که در خصوص شعر و کتاب بیشترین هماری همکاری را دارند، تقدیر کرد و یادآور شد: در دهه کرامت در حوزه کتابخوانی و کتابخانه های عمومی برنامه های خوبی رقم خورد.

 

 

 

چند شعر این جشنواره در اینجا ذکر می شود، مرضیه اوجی چنین شعرخوانی خود را آغاز می کند:

 

ای کاش که یک کاسه گندم بشوم // یا کفتر بارگاه هشتم بشوم

ای شاهچراغ کودکم کن بدوم // در صحن برادرت رضا گم بشوم

 

این بانوی شاعر غزل خود را اینچنین می خواند:

 

گاهی شده غم پیش زانو زده باشد // اندوه جهان در دلت اردو زده باشد

یاری که برایش غزل تازه سرودی // با کینه فقط حرف 2 پهلو زده باشد

امنیت آغوش تو را پس زده دنیا // سیلی با قدرت بازو زده باشد

هرگز شده است از وسوسه مرگ نترسی// هر شب به سرت خوردن دارو زده باشد

زهر است در این زهر بد کنه ناسور // وقتی که رفیقیت به تو چاقو زده باشد

باید بروی گوشه امنی که به دور از // دنیای پر از رنج و هیاهو زده باشد

باید بخزی در بغل پاک کسی که // یک عطر نجیبانه و خوش بو زده باشد

هر صبح برای دل مهمان عزیزش // ایوان طلا شسته و جارو زده باشد

عشقت بکشد سمت سفر چونکه به جانت // میل حرم ضامن آهو زده باشد

یکباره میان غم و تردید چراغی // بر تیرگی جان تو سوسو زده باشد

هرگز نشنیدم که شود خسته و نومید // هرکس به خداوند رضا رو زده باشد

 

فاطمه قائدی نیز دومین بانوی شاعر چنین می خواند:

 

شیراز، طوس بی اتوبانی که لازم است // او می رسد درست زمانی که لازم است

باران گرفته این اتوبوس برهنه را // کم کم مهی غلیظ تمامی صحنه را

من؛ توی این فضای مکعب شناور است // یک روح منبسط شده گریه آور است

من؛ روی صندلی است ولی جور دیگری // چشمش به جای مانده به منظور دیگری

در راه هورت می کشد این چای سرد را // حل کرده توی تلخی آن قند درد را

دردی که آمده بکند زعفرانیش // باریک می خزد به تن استخوانیش

در این فضای گیج محقر اضافه است // باید پیاده اش کنی آقا، کلافه است

باید پیاده راه بیفتم به شکل شرم // مانند دست و پا زدن یک شکار گرم

یک جسم هندسی شده ام، تکه تکه مست // فرمول های بهت زده، دست روی دست

حسی که مست مست مرا لمس می کند // با من سماع مولوی و شمس می کند

داری شروع می شوی از خون ساریم // گلبول های منتشر اضطراریم

داری سرم به خنده من وصل می کنی // این نسخه را مطابق با اصل می کنی

باید به شوق درد شده حالیم کنی // مثل خیال یک چمدان خالیم کنی

آهوی نارسی شده ام در هوای تو // چسبیده ام دوباره به بار قبای تو

 

مرضیه هوشمندنژاد نیز چنین شعر می خواند:

 

عشق به نماز تو قامت بسته است

و در این نماز هرکه ماموم تو نیست، مامون است

 

 

مجتبی صادقی چنین شعر خود را می خواند:

 

در شمال شرقی قلبم که ایرانست نامش // تکه ای از عشق می بینم خراسان است نامش

آینه ها در خدمت تکثیرخوبیهاست اینجا // آینه در آینه رویا شبستان است نامش

لطف ها دارد به ما این میزبان، می داند آری // احترامش واجب است آری، که مهمانست نامش

هرچه می خواهد دل تنگت بگو، رو بر مگردان // او گدایان زیادی دیده سلطانست نامش

کوچه کوچه در دل تنگم طراوت می گشاید // چونکه آذین بسته صداها خیابان است نامش

هرکه راهی می شود امیدها دارد به لطفش // بر لب راننده ها در هر بیابان است نامش

آنچه می دانم همین ها نیست اما شرم دارم // از خودم، از اینکه در ظاهر ملسمان است نامش

شرم بر من باد با اینکه شما را دوست دارم // دائما یک همسفر دارم که شیطانست نامش

در شمال شرقی قلبم چراغی هست روشن // یک نفر آنجاست که شاه خراسانست نامش

 

در ادامه ایوب پرندآور نیز چنین خواند:

 

چند روز پیش در باب طبرسی روی دیوار حرم یک کلاغ سیاه دیدم که اونطرف تر یک کبوتر سفید نشسته بود روی کلاغ به گنبد امام رضا (ع) بود و روی کبوتر به زائرین، این صحنه برای زیبا بود و توجهم جلب شد و به اطرافیانم گفتم: نگاه کنید «کلاغو» همین باعث شد تا این اشعار سروده شوند.

 

«کلاغو» روی کاجی خسته خسته // سیاه و زشت و لنگ و پا شکسته

به سمت کوه مشهد پر کشیدند // کبوتر های چاهی، دسته دسته

نشست و شست بازم جامه هاشو // گرفت عطر عجیبی شانه هاشو

نشست و هی نوشتو هی نوشتو // کبوترها نبردند نامه هاشو

یه شب آخر هوایی شد «کلاغو» // پر از شوق رهایی شد «کلاغو»

درخت کاج را ول کرد و کوچید // دلش گنبد طلایی شد «کلاغو»

شبی با عطر شب بو، رفت مشهد // رها از هر هیایو، رفت مشهد

صدا پیچید بین کوچه باغا // خبر اومد کلاغو رفت مشهد

به چشمش فرصتی کوتاه نمی دین // به پرهایش یه تیکه ماه ندیدین

آهای آهای کبوترهای خوشبخت // «کلاغو» را به گنبد راه نمی دین

 هوا ابری، هوا بارون، «کلاغو» // دلش زخمی، دلش داغون، «کلاغو»

کبوتر های ابری هی می گفتن // برو بیرون، برو بیرون «کلاغو»

شب سرما و باد افتاد برخاک // دلو از دست داد افتاد برخاک

هفت هشت تا چرخ زد بالای گنبد // در باب الجواد افتاد برخاک

فقط یه شاخه بید و یاد داره // هوای صبح عید و یاد داره

میگه چیزی نمی دونه «کلاغو» // فقط دستی سفید و یاد داره

یه چیز دیگری شد در خراسان // سفید پاپری شد در خراسان

همش زیر سر باب الجواده // «کلاغو»، کفتری شد در خراسان

شده حالا سر و سرور «کلاغو» // گرفته لونه بالا سر «کلاغو»

شنیدن کی بود مانند دیدن // شده طوقی، شده پاپر «کلاغو»

 

 

 

در این مراسم پیشکسوتانی همچون استاد احد ده بزرگی، استاد غلامعلی مهدیخانی (مجرد)، نصرالله صدرمتکلم، عبدالحمید رحمانیان، ایوب پرندآور، مجتبی صادقی و فاطمه قائدی و هشت نفر از برگزیدگان همچون مرضیه هوشمند نژاد، دانیال بهادرانی، هادی فردوسی، مرضیه اوجی، محمد کشاورز، علیرضا رنجکش، مجتبی دهقانی و سید عبدالنبی نجیبی به شعر خوانی پرداختند.

 

 

 

کد خبر 482248

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha