در حرام شفا نیست

خبرگزاری شبستان: در خانه نشسته بودیم و مشغول صحبت بودیم که صدای کوبۀ در به گوش رسید. مفضل در را باز کرد و قاصد، نامه را به مفضل داد. مفضل پرسید که نامه از کیست و سوار پاسخ داد: «از امام صادق» .

به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، چشم‌های مفضل از خوشحالی برق زد. به سرعت نامه را باز کرد و به محض این که دستخط امام صادق را دید، نامه را بوسید، بر چشمش نهاد و شروع به خواندن کرد. امام صادق(ع) چنین نگاشته بود:

     «ای مفضل، همان چیزی که به عبدالله بن یعفور سفارش کرده بودم، به تو نیز سفارش می‌کنم؛ او - که رحمت خدا بر او باد - از دنیا رفت، اما به پیمان خود با خدا و پیامبر و امامش وفادار ماند؛ عبدالله در حالی چشم از این دنیا بست که آمرزیده و مشمول رحمت الهی بود... در زمان ما کسی مطیع‌تر از او در برابر خدا و پیامبر و امام یافت نمی‌شد، همواره این‌گونه زیست تا خدا او را به بهشت منتقل ساخت ...».

 مفضل دیگر طاقت نیاورد و گریست، شاید به یاد عبدالله افتاده بود که هنوز چهل روز از مرگش نگذشته بود. به او گفتم:

-  به یاد عبدالله افتادی؟ مرد خوبی بود. اما مرگ حق است. چاره ای هم نیست... .

 - آری، خوشا به حالش، عجب سعادتی دارد که امامش از او تعریف می‌کند.

- راستی، جریان سفارش امام به عبدالله چیست؟

مفضل اشک‌هایش را پاک کرد و گفت:

- عبدالله به بیماری عجیبی مبتلا شده بود، هر چه می‌خورد بالا می‌آورد و قی می کرد، حالش رو به وخامت گذاشت و روز به روز لاغرتر شد. وقتی پزشک به بالین او حاضر شد، پس از معاینه، گفت که شراب، درمان درد اوست و باید هر روز مقداری شراب بنوشد. عبدالله که تا آن سن و سال، لب به شراب نزده بود، از قبول این کار خودداری کرد تا این که از امام صادق (ع) کسب تکلیف کند.

- واقعا پزشک شراب تجویز کرده بود؟

- آری، حتی عبدالله برای همین مسئله با پزشک به جر و بحث پرداخته بود.

- خوب، امام چه راهی در پیش پایش گذاشت.

- من و عبدالله بن ابی یعفور به هر زحمتی بود ، خدمت امام رسیدیم. امام برای پذیرایی از ما میوه آورد، اما عبدالله به او گفت که به خاطر ناراحتی معده‌اش نمی‌تواند چیزی بخورد. سپس عبدالله به امام صادق گفت: «ای امام بزرگوار، شما می‌دانید که من همواره از شما اطاعت کرده‌ام و هر چه گفته‌اید، نه نگفته‌ام؛ اگر این انار را نصف کنید و بگویید این نیمه حرام و آن نیمۀ دیگر حلال است، من بدون چون و چرا قبول می‌کنم، چون حرف شما حجت است . امام به او فرمود: «خدا رحمتش را شامل حالت گرداند» . سپس عبدالله بیماری‌اش و درمان آن را نیز گفت و پرسید: حال چه دستوری می‌فرمایید؟

 امام جعفر صادق  به او گفت: «شراب حرام است، هرگز شراب ننوش، این شیطان است که تو را وسوسه می‌کند و می‌خواهد به بهانۀ شفای دردت، شراب به تو بنوشاند، اگر از شیطان نافرمانی کنی؛ او نیز مأیوس می‌شود و دست از تو بر می‌دارد» .

از این سخن امام، عبدالله خوشحال شد و دلش آرام گرفت... . از امام خداحافظی کردیم و بازگشتیم. روزبه‌روز حال عبدالله بدتر شد، اقوامش شراب آوردند تا او بنوشد، اما او نخورد.

- مفضل!؟ من شنیده‌ام اگر برای معالجه باشد اشکالی ندارد.

- اگر اشکال نمی‌داشت، امام صادق او را منع نمی‌کرد... به هر حال، روزهای آخر عمرش را در بستر گذراند، پسر عمویش به او گفته بود: «بیچاره، بخور اگر شراب ننوشی می‌میری» . عبدالله نیز در جوابش گفته بود: «به خدا قسم یک قطره هم نخواهم نوشید» . چند روزی در بستر ماند و درد را تحمل کرد. خدای متعال هم او را برای همیشه شفا داد و به جوار خود فراخواند.

- واقعاً خوشا به حالش، من نیز غبطه می‌خورم. کاش امام صادق در حق من نیز دعا و از من تعریف می‌کرد.

مفضل نامه را بست و گفت: ولایتمداری و شیعۀ واقعی یعنی عبدالله بن ابی یعفور که هر چه امامش گفت، پیروی کرد و سعادتمندانه زیست و سعادتمندانه مرد.

منبع: برگرفته از کتاب حیات پاکان، تالیف مهدی محدثی، ج3، ص 59 به نقل از : رجال کشی، ص 247.

پایان پیام/

کد خبر 478156

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha