خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: ملکه عصمت، نه ذاتی است و نه انحصاری؛ بلکه اختیاری است و غیر از پیامبران و پیشوایان دین، دیگران نیز می توانند به این ملکه دست یازند زیرا راه ریاضت و تلاش و مجاهدت های نفسانی برای همگان باز است و دستاوردهای آن، عام و برای عموم است: "... اِن تتّقوا الله یجعل لکم فرقانا ..." با تهذیب نفس و رعایت تقوا و مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره های نفسانی و شیطانی و با خوردن غذای حلال و مراقبه و محاسبه می توان در علم و عمل به این ملکه شکوهمند رسید و اراده ای پولادین کسب کرد. گفتنی است که هر پیامبر و امامی معصوم است ولی هر معصومی پیامبر و امام نیست، زیرا ملکه عصمت در حدّ خود چونان سایر کمالات وجودی درجات دارد و مقول به تشکیک و شدت و ضعف است اما آنچه انحصاری است مقام نبوت و رسالت و امامت است: .".. الله اعلم حیث یجعل رسالته ...." خداوند سِمَت های کلیدی و پست های حسّاس نمایندگی از طرف خود را به هر کس حتی به هر معصوم فعلی نمی دهد.
آیت الله جوادی آملی فیلسوف و مفسر بزرگ معاصر در سلسله تفسیر موضوعی قرآن کریم در مباحث مرتبط با وحی و نبوت - کتاب وحی و نبوت در قرآن - مباحث دقیقی درباره ماهیت عصمت و چگونگی دستیابی انسان به این ملکه الهی انجام داده اند که در ادامه می آید.
همه اشیا ذاتا ظلّ الهی اند و سایه بودن نیز مراتبی دارد. ماهیت به وسیله وجود، و بدن به وساطت روح، ظلّ خداست. تقسیم حجاب به ظلمانی و نورانی از تفاوت ظل های مادی و مجرد پدید می آید. خصوصیت های بدن از لحاظ مبدأ قابلی - نه فاعلی - در فیض یابی روح بی اثر نیست؛ چنان که همه کمال های فعلی بدن از لحاظ مبدأ فاعلی قریب به روح استناد دارد. برخی از اردواح به سَمت نقص هبوط دارند و برخی دیگر نیز بهره کمی از صعود خواهند داشت. جریان تفاوت اشیا را از لحاظ ظلّ خداوند بودن می توان از احادیث به دست آورد مانند آنچه از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید: "السلطان العادل ظلّ الله فی الارض یأوی الیه الضّعیف و به ینتصر المظلوم." زیرا هرچند هر مخلوقی سایه خداوند است ولی در روایات معصومین علیهم السلام اشیای مهم به عنوان ظلّ خدا معرفی شده اند و چون حکومت عدل انبیا و اولیا علیهم السلام و جانشینان واقعی آنان از اهمیت برخوردار است به عنوان سایه خدا مطرح شده اند.
وجود ضعیف به جانب وجود قوی اشتداد می یابد
اکنون به توضیح اصل مطلب می پردازیم و آن این که روح مجردی که جنبه اصلی انسان را تأمین می کند نحوه وجود است و اصل حقیقت وجود، از سنخ ماهیت نیست بلکه مقابل آن است و دارای مراتب تشکیک در شدت و ضعف است که روح انسان یکی از آن مراتب است. بر پایه حرکت جوهری، وجود ضعیف به جانب وجود شدید اشتداد می یابد تا به تجرد تام برسد و ثابت شود. از این رو ترقی برخی از ارواح تا رسیدن به قله شامخ تکامل وجودی میسر نمی شود درست مانند رسیدن به قله بلند ولایت و عصمت و نبوت و خلافت که روح انسان با رسیدن به آن ها به تجرد و شایستگی تام رسیده است.
بنابراین در این مقام والا دیگر سهو و نسیان و لغزش و امثال آن تصور نمی شود و دیگر عادتا امکان ندارد بر پیامبران که به این مرحله رسیده اند سهو و نسیان و غفلت عارض شود.
حکیمانی که سخن از عصمت را از توحید آغاز کردند
بر این اساس است که بزرگان از اندیشمندان و حکیمان و متکلمان و علمای امامیّه، سخن درباره عصمت را از شناخت توحید - به عنوان مبدأ فاعلی - و تجرد روح انسان - به عنوان مبدأ قابلی - آغاز کردند و پس از شناخت مقام خلافت و نبوت و رسالت به بحث عصمت و از سهو و نسیان پرداختند و معتقد شدند که عادتا امکان ندارد پیامبران سهو و نسیان داشته باشند.
ملکه عصمت درجات گوناگون دارد
اشاره شد که ملکه عصمت وقتی به نصاب لازم رسید - یعنی به کمال عقل نظری و تمام عقل عملی بار یافت و در اندیشه و انگیزه، مرضی خداوند شد - نفس انسان را از هرگونه گرایش های مذموم و ناپسند و ناشایسته و غیر ارزشی باز می دارد.
ملکه عصمت درجاتی دارد، همان گونه که نبوّت و امامت و رسالت و ولایت و خلافت دارای مراتب و تشکیک بردار است؛ چنان که قران می فرماید: "تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض ..." و "و لقد فضّلنا بعض النّبیین علی بعض." پس همان گونه که نبوت و رسالت مراتبی دارد، درجات عصمت پیامبران نیز متفاوت است گرچه همه آنان معصومند.
پیامبران "اولوالعزم" در درجه والاتری از عصمت قرار دارند. درجه پیامبر برتر، سبب می شود کسی که در مرتبه پایین تر از اوست خود را در سنجش با پیامبر فایق مذنب بداند؛ بی آن که از او گناه بزرگ یا کوچکی سر زده باشد: "حسنات الابرار سیّئات المقرّبین" یعنی پیامبری که خود را در مرتبه ای می نگرد که نسبت به مرتبه پیامبران اولوالعزم ناقص است خود را با آنان که کامل ترند می سنجند. از این رو می نالد و می گدازد و می گوید: "فارحم عبدک الجاهل" با آن که خود انسانی بزرگ و معصوم است.
"فارحم عبدک الجاهل" پیامبر با افراد عادی فرق می کند
انسان های عادی وقتی در مناجات می گویند: "فارحم عبدک الجاهل" ، واقعا خیلی چیزها را نمی دانند و به "حمل شایع" جاهلند اما وقتی پیامبر عظیم الشأن و شخصیت کامل و برجسته جهان بشریت - که از ناحیه خداوند به مقام "... علّمک ما لم تکن تعلم ..." رسیده است - چنین نیایش دارد معلوم می شود که او خود را در پیشگاه ذات اقدس خداوندی می بیند و در برابر او خود را جاهل و گنهکار و مذنب جلوه می دهد زیرا هرگونه عیب و نقصی از این منظر، ذنب محسوب می شود.
ملکه عصمت نه ذاتی است نه انحصاری
ملکه عصمت، نه ذاتی است و نه انحصاری؛ بلکه اختیاری است و غیر از پیامبران و پیشوایان دین، دیگران نیز می توانند به این ملکه دست یازند زیرا راه ریاضت و تلاش و مجاهدت های نفسانی برای همگان باز است و دستاوردهای آن، عام و برای عموم است: "... اِن تتّقوا الله یجعل لکم فرقانا ..."
با تهذیب نفس و رعایت تقوا و مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره های نفسانی و شیطانی و با خوردن غذای حلال و مراقبه و محاسبه می توان در علم و عمل به این ملکه شکوهمند رسید و اراده ای پولادین کسب کرد.
گفتنی است که هر پیامبر و امامی معصوم است ولی هر معصومی پیامبر و امام نیست، زیرا ملکه عصمت در حدّ خود چونان سایر کمالات وجودی درجات دارد و مقول به تشکیک و شدت و ضعف است اما آنچه انحصاری است مقام نبوت و رسالت و امامت است: .".. الله اعلم حیث یجعل رسالته ...." خداوند سِمَت های کلیدی و پست های حسّاس نمایندگی از طرف خود را به هر کس حتی به هر معصوم فعلی نمی دهد.
پایان پیام /
نظر شما