روایت دلدادگی یک مسیحی به مولای موتقیان در«قدیس»

خبرگزاری شبستان:قدیس عنوان رمانی از ابراهیم حسن بیگی است که برای چهارمین بار توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، ابراهیم حسن بیگی در «قدیس» داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی  را بازگو می کند. که در مسکو زندگی می‌کند. او کتاب‌ها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق می‌ورزد. وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او می‌رسد، علاقه‌مند می‌شود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک کشته می‌شود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری می‌گذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی (ع) منتهی می‌شود.

کشیش به خاطر حفظ جان خود مجبور به ترک مسکو می‌شود و به بیروت می‌رود. او کودکی‌ها و بخشی از عمرش را در این شهر گذرانده و پسر، عروس و نوه‌اش در آنجا زندگی می‌کنند. علاوه بر این، او در پایتخت لبنان، دوستان و محققان فراوانی از جمله «جرج جرداق» نویسنده کتاب «الامام علی صوت‌العداله‌الانسانیه» را دارد که می‌توانند در کشف شخصیت امام علی (ع) به او کمک شایانی کنند.

 این کشیش روسی با مطالعه آثار فراوانی از نویسندگان مسیحی و اهل تسنن، امیر مؤمنان را به نیکی می‌شناسد و از موعظه‌ها و پندهای آن امام در سخنرانی‌های خود استفاده می‌کند.

 او همچنین، سخنان شیوای حضرت علی (ع) را سرلوحه زندگی خود قرار می‌دهد و توصیه‌هایی در باب مرگ و جهان پسین به فرزندش دارد. داستان با دستگیری جنایتکارانی که به خاطر به دست آوردن نسخه خطی، هم دست به قتل مرد تاجیک زده و هم از کلیسا و منزل کشیش سرقت کرده‌اند، خاتمه می‌یابد و کشیش که آرامش از دست رفته را بازیافته است، همراه با همسرش به مسکو برمی‌گردد؛ گویی که او تعالیم علی (ع) را به عنوان بهترین و ارزشمندترین سوغات بیروت به خانه برده است؛ چرا که چمدان حاوی کتاب‌ قدیمی و سایر آثار خریداری شده از سوی کشیش در فرودگاه جابه‌جا شده و او با چمدان دیگری به خانه رفته است.

در بخش هایی از این رمان می خوانیم:

داستان پسرک شبیه داستان بسیاری دیگر از فروشندگان نسخه های خطی بود. انقلاب «بلشویک» صدها، بلکه هزارن جلد از کتاب های قدیمی را روانه ی خاک کرده بود؛ بخصوص کتاب های مذهبی که در جمهوری های شوروی سابق در امان نبودند و حالا با فروپاشی آن حکومت، خاک ها شخم می خورند و همه ی آن کتاب ها از دل خاک بیرون می آمدند. اما این کتاب با همه ی آنها فرق می کرد. اوراق کاغذ پاپیروس مصری داد می زد که باستانی اند و. با اینکه هنوز کلمه ای از کتاب  را نخوانده بود، اما حسی به او می گفت که این کتاب گنجی است آشکار شده و معجزه ای آن را به دست او رسانده است.

معجزه وقتی بیشتر رخ نمود که در بالای اوراق، در بالای خطی که به عربی متفاوتی با خط امروز عرب نوشته شده بود، چشمش به عدد آشنای عربی افتاد؛ به عدد 36 که می توانست حدس بزند که باید سال 36 قمری باشد و سال 36 قمری یعنی قرن 6 میلادی. دیگر شکی نداشت که به یک گنج واقعی دست یافته...برخلاف آنچه در اکثر نسخ خطی دیده بود که نام نویسنده و تاریخ کتابت در در پایان کتاب نوشته می شد، در این کتاب نام نویسنده و سال کتابت را در بالای صفحه اول نوشته بودند:

شروع کتابت: سال 39

کاتب: عمرو بن عاص

کشیش سعی کرد این نام را در زوایای تاریک تاریخ عرب ها و مسلمانان بیابد، اما عمرو العاص نامی نبود که او حتی یک بار نام او را شنیده یا در کتابی خوانده باشد. صفحه اول را به آهستگی و با دقت بیشتری خواند. گاهی حروف کم رنگ یا ناخوانا بودند. می دانست که به زودی بر مطالعه ی کتاب تسلط خواهد یافت. نثر کتاب مثل نثر بسیاری از کتاب های قدیمی، فاخر و پر از الفاظ مستهلک نبود. عمرو عاص هرکه بود، بر نثر و زبان عربی تسلط خوبی داشت. شاید او یکی از نویسندگان بزرگ تاریخ عرب بوده باشد. کشیش باید مطالعه ی کتاب را ادامه می داد تا پرده از ابهامات بیشماری که داشت کنار می رفت. لذا شروع به خواندن کرد...

کتاب را ورق زد. با اینکه در بین دیگران به خریدار کتب قدیمی معروف بود اما تا به حال کتابی با این قدمت تاریخی ندیده بود. آن هم کتابی با دست خط کوفی. کشیش از وقتی که کتاب را از آن مرد تاجیکی گرفته بود، خورد و خوراکش تعطیل شده بود و کارش شده بود مطالعه و مطالعه و... کشیش سر راست کرد و قوسی به کمرش داد و گردنش را چندبار به راست و چپ گرداند. بعد برگ کاغذ را به چشمانش نزدیک کرد؛ ادامه کلمات خوانا نبود. چند سطری بیشتر باقی نمانده بود تا این بخش از نوشته های عمروعاص به پایان برسد. با اینکه دلش می خواست یک فنجان قهوه بخورد و خستگی اش را بگیرد، اما همین که با دو انگشت عینکش را بلند کرد و چشمانش را مالید، کافی بود تا دوباره مطالعه را پی بگیرد...

کاخ معاویه در مرکز شهر جلوه ای خاصی داشت. مردک جهان دوست، چه کاخ جان سوزی ساخته بود. پیامبر اسلام که خود را مدافع محرومان جامعه می دانست، در خواب هم نمی دید که یکی از حاکمان حکومت اسلامی اش کاخی چون پادشاهان ایران و روم بسازد...معاویه آهی کشید و مکث کرد. حمله علی به شام کابوس بزرگی بود که با مرگ عثمان، معاویه را در بر گرفته بود. معاویه می دانست حتی اگر با علی بیعت کند، صاحب حکومت یک ده هم نخواهد شد. دست شستن از حکومت شام و کاخی که جانش به آن بسته بود، آسان نبود و حالا او می خواست به هر شکل ممکن حکومت خود را حفظ کند. گفت: «با روی کار آمدن علی، تلخی مرگ عثمان چند برابر شد. می دانی که پس از مرگ پیامبر تلاش های زیادی صورت گرفت تا علی جانشین او نشود و بیست و پنج سال این تلاش ادامه داشت. دست علی به حکومت نرسید. هرچند او گفته بود تا مردم او را نخواهند، او خلعت خلافت به تن نخواهد کرد...»

انتشارات نیستان قدیس را برای چهارمین بار راهی بازار نشر کرده است.

پایان پیام/

کد خبر 476777

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha