به گزارش خبرگزاری شبستان، متن ذیل یادداشت رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران است درباره «آیندهنگری و آینده» که از نظرتان می گذرد:
«ما هم مثل همه کشورها به آینده نگری علمی برای برنامه ریزی نیاز داریم زیرا برنامه ریزیها بر اساس آینده نگری علمی صورت میگیرد. اما آینده نگری علمی مقدمات و شرایط و زمینه ای دارد که به دل و جان مردمان پیوسته است و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان در تمهید و فراهم آوردن آن مشارکت داشته اند. من که شاگرد مدرسه فلسفه هستم اعتقاد دارم که جهان جدید و متجدد جهان تحول و تغییر است و این تحول در صد سال اخیر در همه جا و بخصوص در جهان توسعه نیافته باید بر وفق برنامه انجام شود. البته آدمیان همیشه آینده بین و آینده نگر بوده اند زیرا همیشه با زمان میزیسته اند. تنها موجودی که زمان دارد و آینده را درک میکند، انسان است.
تا این اواخر آینده نگری برای مواظبت و پیشگیری و نظارت و بشارت و انذار نبود. اما اکنون در جهان تحول و تغییر که نمیتوانیم از تغییر برکنار باشیم ناگزیر باید بکوشیم از تغییری که فکر میکنیم مضر است پیشگیری کنیم. آینده نگری قدیم صورت دیگری داشت، بنابراین من فکر میکنم که آینده نگری ما امروزیها با آینده نگری قبل از مدرنیته و حتی دوران اوایل تجدد تفاوت دارد زیرا اصلاً آینده و زمان صورت دیگری پیدا کرده است. این زمان خطی که ما اکنون آن را عین زمان و مطلق زمان میدانیم، در نظر قدما معنی نداشته است. سیر خطی تاریخ را مدرنیته با نظر به تاریخ دینی پیش آورده است. این زمان خطی از نقطه ای شروع میشود و پیش میرود و حتی اگر پیشرفت محدودیتی داشته باشد، بازگشت ندارد. زمان گذشتگان زمان دوری است. در زمان دوری گذشته آینده و گذشته در هم پیچیده است اما در زمان خطی کنونی آینده پیش روی ماست و فردایی غیر از امروز است. نکته ای که باید به آن توجه کرد شرایط امکان آینده نگری است. ما اکنون علم آینده نگری داریم و میتوانیم آن را در دانشگاه بیاموزیم اما در گذشته هر چند که آینده نگران بودهاند، علم آینده نگری جایی نداشته است و این بحث تازه ای است. یعنی در گذشته پیشبینی و پیشگویی و البته غیبگویی و فال و تفأل بوده است اما طرح آینده و برنامه ریزی آن امری متعلق به این زمان است. در کشور ما هم از حدود شصت سال پیش (اینطور که من یادم میآید) اولین کتاب آینده نگری به فارسی ترجمه شد و از آن سال کم و بیش در رشته های علوم اجتماعی و علوم انسانی این درس را تدریس کردهاند. اما آیا آموختن علم آینده نگری که البته ضرورتش را نمیتوان انکار کرد برای پیشبینی و آینده نگری کافی است؟ یعنی اگر مردم فردابین و آینده نگر و مآلاندیش نباشند به صرف اینکه علم آینده نگری بیاموزند از عهده آینده بینی و برنامه ریزی برای آینده برمیآیند؟
علم، دو علم است. علمی هست که از جانها جداست و آن را میآموزیم و حامل اطلاعات آن هستیم اما علمی هست که در جان خانه دارد. علم برای اینکه کارساز و مؤثر باشد باید با وجود آدمی بیامیزد. درست است که علم آینده نگری برای تدوین برنامه لازم است، اما جان هم باید آینده نگر باشد و با زمان پیوند داشته باشد. ما کمتر آینده بین و مآلاندیش هستیم. میخواستم برایتان غزلی از حافظ بخوانم دیدم شاید وقت کم باشد و بعضی از حاضران مناسبت خواندن آن را در مجلس آیندهنگران درنیابند. اجازه بدهید یک بیتش را بخوانم:
ره میخانه بگشا تا بپرسم مآل خویش را از پیشبینی
یعنی وضع آینده را صرفاً از اهل مدرسه نمیتوان آموخت بلکه کسانی آینده را میشناسند که فرزند زمان باشند و تقلّبات آن را درک کنند. تجربه میگوید که ما معمولاً به مآل و آینده خود کاری نداریم. امروز را میگذرانیم و گاهی اصلاً نگران کار امروزمان و نتیجه هایی که فردا از آن حاصل میشود، نیستیم. ما از تجدد آموختهایم که شیره زمین را بکشیم و مصرف کنیم اما حزم و احتیاط بنیانگذاران و سازندگان مدرنیته را درنیافته ایم. گویی ما به فردا و آینده کاری نداریم ولی آیندهنگری اکنون به صورت یک علم درآمده است. کار این علم چیست و از آن چه حاصل میشود؟ دوباره میپرسم آیا با آموختن این علم میتوان آینده را پیشبینی یا طراحی کرد؟
ظاهراً ما مثل همه مردم جهان چنین توقعی از علم آینده نگری داریم وگرنه به آن رو نمیکردیم اما در این جهان مشکلی در همه جا و بخصوص در جهان توسعه نیافته پیش آمده است که شاید بتوان آن را وجهی از گسست اپیستمولوژیک نام نهاد. مشکل عبارت از این است که در بعضی مواقع علم هست اما به کار نمی آید و وقتی هم که به کار نمیآید نمیپرسند چرا باید علمی را که به کار نیامده است و به کار نمیآید طلب کرد؟ مقصود از به کار آمدن در اینجا استفاده از علم به عنوان ابزار نیست. این پرسش بر مبنای تلقی کل علم به عنوان علم کاربردی هم مطرح نشده است. همه علوم هر چه بودهاند نیازی را برآورده میکردهاند و اگر به آنها نیاز نبوده پدید نمیآمدهاند. کارآمدی علم صرفاً در قلمرو تکنیک و تکنولوژی نیست. فلسفه و فقه و اخلاق و شعر و ادب و عرفان و تاریخ هر یک جایی در تاریخ و در زندگی مردمان داشتهاند و دارند و اگر جایی نمیداشتند و بر حسب اتفاق به وجود آمده بودند پژمرده میشدند و از میان میرفتند. علم را مردمان با طلب خویش مییابند و همین طلب نیاز نشانه کارآمدی علم است. آیا ما طلبی برای آینده نگری داریم؟ مسلماً در حوزه علم و آموزش مطالبی از همه علوم در برنامه تحصیلات قرار میگیرند و کسانی به طلب آنها برمیخیزند و اطلاعاتی به دست میاورند. این نیاز، نیاز حقیقی نیست و شاید چون نیاز دیگران است شهرت آن را برای کسانی که آن را به کار نمیبرند به نیاز روانشناختی تبدیل کرده باشد.
ما وقتی به علم آینده نگری نیاز پیدا میکنیم که در اندیشه آینده باشیم و همواره به کار و بار خود بنگریم و آثار و نتایج و عواقب رفتارها و کارهایمان را بسنجیم و ببینیم که اگر انحرافی از راه مستقیم داشته ایم به راه برگردیم. به نظر میرسد که کمتر فکر کرده ایم که بر کارها و اقدامها و فکرها و تصمیمات دیروزمان چه آثاری مترتب شده است و به زحمت میتوانیم بگوییم کی و کجا به فکر فردا بوده ایم و شاید اگر چرای آن را از ما بپرسند فیلسوفانه پاسخ بدهیم که فردا موهوم است و حتی اوهامی را به جای آن بگذارند. دهها سال پیش یک استاد دانشگاه پیش بینی کرد که این کشور بی آب و خشک است و آینده زندگی و کار و کشاورزی در آن روشن نیست. اینها میتوانست برای ما درس عبرت و تذکر باشد اما به آن اعتنا نکردیم. حرف چه اهمیت دارد ما به چشم خود خشکشدن باتلاقها و دریاچهها و رودها را دیدیم و نگران نشدیم. ظاهراً آدمیان از تذکر و از پرسش راجع به فردا خوششان نمیآید. تنها ما نیستیم که تذکر را دوست نمیداریم و این عیب به ما اختصاص ندارد. وقتی سقراط را محاکمه میکردند در دادگاه گفت شما از حرفهای من خوشتان نمیآید زیرا شما در خوابید و من شما را از خواب غفلت بیدار میکنم. شما در بستر طوفان خوابیدهاید و پیداست که اگر بیدارتان کنند، آزرده میشوید. برهم زدن خواب و آرامش مردم، آنها را عصبانی میکند ولی اگر باید از خطرها پرهیز کرد چارهای جز بیرون آمدن از پناه غفلت و بیخبری نیست. آینده نگری و توجه به آینده غالباً مستلزم آغاز تصمیم ترک عادت و عدول از بعضی اوهام است و شاید غفلت ما را بر هم بزند. بیرونآمدن از غفلت دشوار و آزاردهنده است اما آنچه معمولاً در پی غفلت میآید سخت و آزاردهنده تر است و چه بسا که مصیبت باشد.
خلاصه بگویم ما یک علم آینده نگری داریم که به آن نیاز داریم و بدون علم آینده نگری برنامه و طراحی برنامه میسر نیست. اما این علم باید در جانها هم جایی پیدا کند یا مردمان پروای آینده داشته باشند تا بتوانند از علم آینده نگری بهره ببرند. در تاریخ قبل از تجدد به این علم نیازی نبوده است زیرا تاریخ با خودآگاهی ساخته نمیشد. از حدود پانصد یا ششصد سال پیش تاریخی شروع شده است که بشر باید در ساختن و پرداختن آن شرکت کند. از آن زمان شاعران و نویسندگانی بوده اند که وضع جهان آینده را در رمانها و نمایشنامه ها و آثار فلسفی تصویر کرده اند و این تصویر اگر راهنمای عمل نبوده لااقل در خودآگاهی مردمان اثر بیچون و چرا داشته است. علوم انسانی نیز به اقتضای ظهور بحرانها و برای نظارت بر زندگی کنونی و برنامهریزی فردا به وجود آمده است (علوم انسانی به وجود آمده است که بر وضع جامعه نظارت کند) همه علوم و از جمله علوم انسانی علم پیشبینیاند به خصوص علوم اجتماعی که حتی اگر به گذشته نظر کند ناظر به آینده است. به عبارت دیگر علوم اجتماعی به وجود آمده است تا بر آنچه میگذرد نظارت کند و راه خروج از بحران را نشان بدهد. کار علم گفتن چه باید کرد و چه نباید کرد، نیست. علم گزارش است اما وقتی گزارش درباره جامعه و آینده جامعه باشد، قهراً تا حدی روشن میشود که چه میتوان کرد و چه نمیتوان کرد. وقتی بحران را پیش بینی میکنند و علل و عوامل آن را میگویند این پرسش در نظر بوده است که برای جلوگیری از بحران چه میتوان کرد و چه باید کرد.
به هر حال در کشور ما هم اندیشه آینده نگری و مطالعه در آن شروع شده است و کم کم در کار سیاست و برنامه ریزیمان نیز به آن اهمیت داده میشود. برنامه های توسعه باید بر اساس آینده نگری جامع انجام شود. درست است که کار ما در شرایط کنونی آینده نگری علم و تکنولوژی و فناوری است اما علم و فناوری معلق میان هوا و زمین نیست. علم و فناوری در هر جایی و در هر کشور و جامعه ای جایگاه خاص دارد. اصلاً برای اینکه علم سودمند باشد باید آن را در جایگاه خاص قرار داد و این در صورتی میسر است که بدانیم به علم چه نیازی داریم و از آن چه توقعی میتوانیم داشته باشیم و کدام مشکل ما را حل میکند. آیندهنگری مستلزم درکی جامع از جامعه و زندگی کشور است. اگر گرفتار عادت امروز و غافل از پیشآمد فردا باشیم و بیپروا به آینده بر وفق عادت عمل کنیم نه امروز را درمییابیم و نه کاری برای فردا میتوانیم انجام دهیم. علم برای تفنن نیست بلکه آن را برای زندگی باید آموخت. این علمی که ما در دانشگاهها میآموزیم اگر کارساز نباشد افسانهای است که در جهان افسانه هم جایی پیدا نمیکند. این علم را برای ساختن زندگی و برای فردا باید طلبید. فردا نیز در هماهنگی همه علمها با یکدیگر و با عزم و تصمیمی که برای ساختن آن میگیریم محقق میشود. آینده نگری عین عقل است و عقل که بسیار از آن میگویند همه جا حاصل و حاضر نیست بلکه باید آن را جست و از او خواست به ما بگوید راه فردایمان کدام است و برای سلوک در این راه چه زادی لازم است. مقدمه ظهور و مداخله خرد در کارها توجه و خودآگاهی مردمان به رفتار و شیوه زندگیشان است که در زمانه ای اخیر است. در این وضع کاری نداشته باشیم که جهان به کجا میرود اما به فردایی بیندیشیم که نظم و ضابطهای بهتر از امروز داشته باشد. در کار پژوهش هم راهی را انتخاب کنیم که به سوی آن فردا راهبر است و ما را در تحقق آن کمک میکند. کار بزرگی که آینده نگران باید بکنند توجه دادن و تذکر به مردمان است. این تذکر راه علم و پژوهش را نیز تا حدی معین میکند، آیندهنگری ملازم با پروای آینده و پیشرفت علم دو امر به هم پیوسته اند و یکی بدون دیگری محقق نمیشود. امیدوارم راهی به وحدت یا هماهنگی هر دو داشته باشیم و راه همواره هموارتر شود».
پایان پیام/
نظر شما