خبرگزاری شبستان: دکتر هادی وکیلی (عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی): برخلاف برداشتهای عامیانه و غیر علمی، حقیقت آن است که ورود به مباحث تاریخی و کشف واقعیتها و سپس تحلیل روشمند و علمی آنها کاری بس دشوار است. این امر برای تمام پژوهشهای تاریخی صدق میکند و البته در برخی از موارد خاص تاریخی دشواری کار عالمانه آنچنان خودنمایی میکند که بزرگان استخوان خرد کرده فن و علم تاریخ را هم به چالش و حتی اعتراف به ناتوانی در رسیدن به حقیقت میکشاند.
یکی از این عرصههای صعب، مطالعات مربوط به تاریخ تشیع میباشد. به روشن معلوم است که بخشی از این صعوبت به دلیل شرایط خاص گروه اقلیت –اما مدعی، مؤثر و مقتدر- شیعه به ویژه در سدههای نخست هجری است، تاریخی که به ناچار با مفاهیمی همچون استتار و تقیه و کتمان سر و صبر و مدارا و تعامل و تحمل پیوند خورده است تا آنجا که شیعیان از امامشان آموختهاند که برای حفظ دین تقیه در برخی شرایط از نماز هم مهمتر میشود و صبوری شیعیان باید به نقطه نهایت آن یعنی صبر بودن برسد.
واقعیت یاد شده هر چند تمامیت تاریخ مقاومت شیعه را دربر میگیرد اما شواهد تاریخی نشان میدهد که پس از قیام سیدالشهدا (ع) و واقعه عاشورا –که به ظاهر امام شیعه و پیروانش شکست خوردند و به شدت سرکوب شدند- جریان تقیه شدت بیشتری گرفت. در واقع میتوان نسبت مستقیمی بین تقیه و شرایط اختناق زمان برقرار کرد، بدین معنا که هر چه اختناق بیشتر میگردیده، تقیه هم شدیدتر میشده است. عصر امامت امام سجاد (ع) نمونه روشنی از این واقعیت است.
باید توجه داشت که وقتی بحث شرایط تقیه مطرح میشود نباید آن را منحصر در موارد خاص هچون گفتار یا رفتار سیاسی دانست بلکه گاه تمام عرصهها – حتی عرصههای صرفا علمی و فکری و یا اجتماعی و اقتصادی- نیز مسدود میشده است، هم از این رو است که برای شناخت و کشف سرگذشت شیعه در این ادوار باید توجه به نقش عنصر تقیه را حتی تا درون خانهای امام و مأموم پیش برد. در این صورت معلوم است که حرکتهای سیاسی بزرگی چون قیام توابین و نهضت مختار تا چه اندازه دچار دشواری در مطالعه و تحقیق و ارزیابی علمی میشود.
این مقدمه بدین ضرورت نوشته شد که متأسفانه گمان برخی –حتی اهل فن- بر این است که با مطالعه چند منبع مهم و مطرح مربوط به این قیام میتوان گزارشی واقعنما یا قرین به واقع از آن بدست آورد و عرضه کرد و حال آنکه سادهسازی و سادهانگاری یکی از آسیبهای بزرگ روشی در حل مسئلههای سخت و بزرگ است.
به راستی اگر کسی بر این گمان باشد که با خواندن تاریخ طبری و یعقوبی و مسعودی و یا منابع دیگر سنی و شیعی همچون ابن سعد و نوبختی و شهرستانی و حتی کتاب شریف بحارالانوار میتوان به کنه و عمق پدیده پیچیدهای همچون مختار و قیام او رسید در دام همان خطا خواهد افتاد. مورخ و محقق ناچار است که پیش و یا همزمان با ورود به این منابع، دریافت کاملی از شرایط اجتماعی و فضای حاکم بر جهان اسلام و منطقه عراق و کوفه و جریانهای سیاسی، نظامی و فکری و فرهنگی آن و به ویژه کنشها و واکنشهایی که بخش زیادی از آن در لایههای پنهان رخ میدهد و به سختی میتوان آن را در لایههای رو و آشکار یافت، داشته باشد.
بدون درک گرایشهای قومی و قبیلهای، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، بدون توجیه جریانهای تاریخنگاری قرن اول تا پنجم و بدون فهم نسبت بین تاریخنویسی حاکم و محکوم قطعا نمیتوان –حتی با خواندن منابع اصلی و فرعی- به واقعیت ناب تاریخی دست یافت.
در این مجال انک فقط گوشهای از این واقعیت را در مورد مختار و قیاماش متذکر میشویم.
مختار (تولید 1 ه- مقتول به سال 67) در تمام آثار دوست و دشمن به عنوان یکی از شیعیان اهل بیت (ع) معرفی شده است. گذشته از بحثهای جزیی اختلافی تردید نیست که او در شهر کوفه از بزرگان شیعیان در جریان قیام امام حسین (ع) و نخستین میزبان مسلم بن عقیل در این شهر بوده و در روزهای منتهی به عاشورا در کوفه به زندان عبیدالله بن زیاد افتاده و مدتی بعد با وساطت همسر خواهرش -عبیدالله بن عمر- آزاد شده است.
همچنین تردید نداریم که در سالهای 61 تا 65 در تحرکات سیاسی ضد اموی شرکت و دخالت داشته و حتی با اصول کلی توابین همراه بوده، هر چند رهبر توابین را در امر سیاست و جنگآوری ضعیف میدانسته: ان سلیمان ابن صرد یرحمناالله و ایاه... لیس بذی تجربه للامور و لا له علم بالحروب. (طبری، 449/4) و البته روزهای قیام توابین را هم باز در زندان کوفه – این بار در زندان آل زبیر- بسر برده است. نهایتا قیام او در ربیعالاول سال 66 قیامی است علیه چند جریان مهم: 1- علیه حاکمیت غاصبانه و ظالمانه امویان؛ 2- علیه قدرتطلبی روزافزون زبیریان 3- علیه اشرافیت مستکبر و ستمگر و نژادپرست عربی 4- علیه حاکمیت تسنن هماهنگ با خلافت که مشروعیت حاکمان ظالم و فاسد و غاصب را تأیید و همراهی میکرد.
در این اصل کلی هم اختلافی نیست که مختار آنگاه که پیروز شد و قدرت را به دست گرفت حکومتی تأسیس کرد: ضد اموی، ضد زبیری، ضد اشرافیت عرب و حامی مستضعفان و حکومتی مبتنی بر آرمانها و باورهای شیعی.
در این صورت یک پرسش بزرگ تاریخی این است که اگر چنین نهضت و نظامی شکست بخورد و مختار کشته شود و قدرت و سیاست و قلم و درم در دست آن جریانهای زخم خورده بیفتد چه تصویری از مختار و قیامش در منابع و گزارشهای بعدی عرضه خواهد شد؟ پاسخ روشن است و متأسفانه این پاسخ همان چیزی است که در اکثر منابع، ضبط شده و بدان مراجعه و استناد و اعتماد میشود؛ مختار میشود چهرهای قدرتطلب، دروغگو و کذاب، حیلهگر، فرصتطلب و سیاستمدار مکاری که از همه کس و همه چیز به نفع خویش و اهدافش سوء استفاده میکند. همین چهره است که در اکثر منابع قدیم و بر اساس بازنویسی غیر اجتهادی آنها در اکثر پژوهشهای جدید به نمایش درآمده است البته معنای این سخن این نیست که مختار و قیامش کاملا پاک و معصوم و بیخطاست که این هم ادعایی غیر علمی است بلکه جان این تذکر در این است که گزارشهای منابع در مورد مختار را باید با توجه به این حقایق دید.
به هر حال امویان و زبیریان و سنیان و اشرافیت عربی جریانهای تاریخنگاری هم راه انداختند (از جمله درباره این جریانها رجوع کنید به صادق آیینهوند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی) ضمن آنکه فضای تبلیغاتی و جو فرهنگی اقلا تا 60 سال پس از قیام مختار هم در اختیار آنان بود، فضایی که آنچنان انباشته از توهین و هتک و تهمت به مختار شد که اگر مختار سر دشمنان اهل بیت را بریده بود و جسم آنها را هلاک کرده بود، آنان در انتقامکشی همهجانبه خود علاوه بر جسم او و یارانش شخصیت و روح و اندیشه و مکتب و آرمانهای او را به مسلخ شبیخون فرهنگی بردند و از او چهرهای آنچنان کریه ساختند که کمکم حتی شماری از شیعیان هم باورشان شد که او بدمذهب و کذاب بود و زبان به سب و لعن او گشودند و تا آنجا پیش رفتند که امام باقر (ع) را در آن شرایط خطرناک فتنه و تقیه به موضعگیری وا داشتند و از امام شنیدند که لاتسبوا المختار انه قتل قتلتنا و ...؛ مختار را دشنام ندهید زیرا قاتلان ما را کشت. آری مختار را در همان منابع و با این تذکر و انذار علمی روشمند باید مطالعه و تحلیل کرد.
به راستی محقق، محقق نیست اگر فضای حاکم بر طرح و نقل گزارشها را نبیند و نفهمد، به نظر میرسد اگر یک یک تهمتهایی که درباره مختار مطرح است با این زاویه نگرش مورد بررسی قرار گیرد، حداقل در اکثر اتهامهای مهم، مختار تبرئه میشود. در اینجا به عنوان نمونه یکی از اتهامات بزرگ مختار را به اختصار بررسی میکنیم.
مختار در بسیاری از آثار، متهم به ادعای پیامبری و نبوت شده است. علاوه بر منابع فراوان سنی (که البته گزارش آنها سنی اموی یا سنی زبیری است) حتی در روایتی در بحارالانوار به نقل از امام سجاد (ع) مختار مورد لعن ایشان قرار گرفته به دلیل آنکه کذب علی الله و علینا لان المختار کان یزعم انه یوحی الله، (مجلسی، 346/45) در این حدیث و در دیگر احادیث متون شیعی هیچ توضیحی نیامده که مختار کی و چگونه به خود اجازه داد که گمان کند بر او وحی میشود اما در منابع سنی –که متأسفانه نخستین بار این گزارشها از آن طرق و به گونههای مشکوک و مختلفی (که پس از این نمونههایی را اشاره و نقد خواهیم داشت) وارد منابع شیعی شده- شاهد و استدلال جالبی برای اثبات این اتهام آمده است، این منابع با آوردن نمونههایی از سخنان و نامههای مختار او را متهم میکنند که همچون قرآن و به سبک قرآن و مسجد سخن میگوید: (ر ک: گزارشهای بلاذری در انساب الاشراف و احمد بن حنبل در المسند و ابن عبدالبر در عقد الفرید درباره مختار) عجیب است که در این گزارشها و عباراتی که از مختار نقل شده او ادعای نبوت و یا نزول جبرییل بر او را ندارد، حتی عجیبتر آنکه در همان عبارتها سخت بر مسلمانی خود و کسانی که او را یاری کنند، تأکید میکند و وعده پیروزی مسلمانان را میدهد!
در این باب برای نمونه به نقلی از تاریخ طبری توجه میکنیم. این نقل از آن جهت جالب است که طبری هر چند در مورد مختار گزارشهای متفاوت و گاه متناقض دارد اما روایتی مبنی بر ادعای صریح نبوت توسط مختار نقل نکرده است اما جملهای از مختار را نقل کرده که مترجم کتاب –ابوالقاسم پاینده- چنین به فارسی آورده: قسم به پروردگار بحار و نخلستانها و اشجار و صحراهای خشکزار و فرشتگان نیکوکار و برگزیدگان اخیار که همه مردم ستمکار را با نیزه لرزان و تیغ بران به کمک یاران که نه بینیزهاند و بیکاره و نه بیسلاح و بدکاره، میکشم و چون ستون دین را به پا داشتم و شکاف مسلمانان را ببستم و دل مؤمنان را خنک کردم و انتقام پیمبران را گرفتم، زوال دنیا را به چیزی نشمرم و از مرگ وقتی بیاید باک ندارم. (طبری، 17-3216/7)
اینک بیهیچ توضیحی پاورقی مترجم را در همان صفحه بخوانید: این گفتار که با زحمت، نموداری از سیاق سجع متن را در آن گنجاندم نشان میدهد که فرصتطلب ثقیف، شصت سال پس از آنکه فرهنگ مسلمانی بر دفتر سجع کاهنان خط بطلان کشید، هنوز توفیق و تحمیق جماعات را با کلمات مطنطن میخواست. (همان) به راستی باید از مورخانی که به استناد امثال این عبارات، مختار را متهم به ادعای نبوت کردهاند، پرسید: آیا از این عبارات مسلمانی مختار فهمیده میشود یا ادعای نبوتش؟ آیا اگر کسی زیبا و مسجع سخن گفت مدعی ارتباط با جبرییل است؟ آیا در مقابل عبارات تکرار میشود، اجتهاد مبتنی بر تعصب و سوء ظن نسبت به مختار ارزشی دارد؟ و البته جای سؤال ندارد که امثال مترجم یاد شده آیا اجازه دارد که در ترجمه یک منبع تاریخی، زهر نظر خود را در کام خواننده بریزد؟ آیا حقیقت جز این است که مختار و شیعیان دستپرورده امیرالمؤمنین علی (ع) از آن حضرت آموخته بودند که زیبا و بلیغ سخن بگویند؟ کافی است به یاد آوریم که نهجالبلاغه خود نهج فصاحت و بلاغت است و مرحوم دکتر شهیدی در مقدمه ترجمه آن تأکید میکند که مخصوصا صفت سجع در سراسر کتاب دیده میشود و امیرالمؤمنین (ع) به مسجع گویی شناخته شده بود.
آنگاه ایشان نمونهای از نثر مسجع و بلیغ زینب کبری (ع) در مقابل ابن زیاد را میآورد که ابن زیاد را به خشم آورد و گفت: سخن به سجع میگوید، پدرش نیز سخنان مسجع میگفت. (نهجالبلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، مقدمه) با این حال چگونه امثال پاینده روا میدارند که مسجع سخن گفتن را متعلق به عصر جاهلی بدانند و رویارویی با قرآن! بیچاره مختار که به چه جرمهایی بیش از هزار و سیصد سال است محکوم میشود!
اما از نگاه سندشناسی تاریخی و روایی مطلب حکایتی تلخ دارد. اولا اتهام ادعای نبوت به مختار و حتی دیگر اتهامها ابتدا در منابع تسنن مطرح شد که مهمترین منابع متقدم این مکتب که به این مسئله اشاره کردهاند، عبارتند از: طبقات ابن سعد (م. 130 ه) المسند احمد بن حنبل (م. 241 ه) الامامه و السیاسه منسوب به ابن قتیبه (م. 276 ه) و انساب الاشراف بلاذری (م. 279 ه) که متعلق به قرن سوم هجری هستند. منابع قرون بعد عمدتا از روایات همین منابع استفاده کردهاند. به تدریج برخی از این روایات در آثار بینابینی همچون طبری (م.310 ه) و مسعودی (م. 346 ه) وارد شده و به منابع قرون متأخر منتقل شده است البته این پرسش مهم را نمیتوان نادیده گرفت که چگونه روایتی مبنی بر یک اتهام بزرگ مثل ادعای نبوت هم در منابع مهم سنی همچون المسند ابن حنبل و هم منابع گرانسنگ شیعی همچون بحارالانوار دیده شود.
در توضیح باید گفت: روایت تند ابن حنبل مبنی بر اینکه مختار ادعای نبوت داشته از رفاعه بن شداد نقل شده است (متن روایات و نقد آن را ببینید در رضوی اردکانی، ص 145- 142)
از آنجا که وی یکی از بزرگان شیعه عراق در سالهای قیام سیدالشهدا تا پایان حکومت مختار بوده گویا نقل روایت از زبان او مبنی بر ادعای ارتباط مختار با جبرییل، منابع شیعی را دچار این سوء ظن نسبت به مختار کرده است، این در حالی است که روایت مذکور به لحاظ رجالی و در آیهای مغشوش است و شگفت آنکه راوی آن یعنی رفاعه در کنار مختار و در حمایت از نهضت او در سال 67 ه به شهادت رسیده است!
گزارشهای دیگری هم که در برخی منابع شیعی آمده (از جمله در رجالکشی) در بررسیهای حدیثشناسانه دقیق مرحوم آیتالله خویی مورد نقد مربی قرار گرفته و ایشان نشان دادهاند که روایاتی که در مذمت مختار وارد شده از نظر سند ضعیف یا از نظر دلالت و متن دارای اشکال است (خویی، 101-94/18) حتی روایتهای موجود در بحار هم باید از این جهت مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد.
علامه مجلسی در جلد 45 کتاب شریف بحار تقریبا بیشتر روایات منابع شیعی در مورد مختار را آورده و از آنجا که این روایات آشکارا با هم تعارض دارند ایشان جانب احتیاط را رعایت کرده و موضع علمی و اعتقادی خود را چنین بیان داشته است: ... و أنا فی شانه من المتوقفین و ان کان الاشهر بین اصحابنا انه من المشکورین (مجلسی، 339/45) در این روایات متعارض مثلا گزارش مصلی مبنی بر تأیید مختار و مأذون بودن او توسط امام سجاد (ع) دیده میشود. (همان، ص 5-364)
همچنان که روایتی از امام سجاد (ع) در لعن مختار به سبب ادعای نزول وحی به او آمده است. با توجه به اهمیت این روایت در اینجا متن کامل آن را نقل میکنیم: قال الشیخ حسن بن سلیمان فی کتاب المحتضر قیل: بعث المختار بن ابی عبید الی علی بن الحسین (علیهالسلام) بمائه الف در هم فکره ان یقبلها منه و خاف ان یردها فترکها فی بیت فلما قتل المختار کتب الی عبدالملک یخبره بها فکتب الیه خذها طیبه هنیئه فکان علی یلعن المختار و یقول کذب علی الله و علینا لان المختار کان یزعم انه یوحی الیه (همان، ص 346) که ترجمه آن چنین است: شیخ حسن بن سلیمان در کتاب المحتضر گفته که گفته شده: مختار بن ابوعبید مبلغ یکصد هزار درهم برای علی بن الحسین (ع) فرستاد. امام از یک سو از پذیرش آن اکراه داشته و از دیگر سو ترسید که این پول را برگرداند و لذا آن را در خانهاش نگه داشت. آنگاه که مختار کشته شد امام نامه ای به عبدالملک بن مروان نوشت و مطلب را به او اطلاع داد عبدالملک به امام نوشت: آن را بگیرد و از آن خودت، پاک و گوارا!
پس امام مختار را لعن می کرد و می گفت: مختار بر جد ما و بر ما دروغ بست چرا که او گمان می کرد به او وحی می شود.
این روایت از جهات متعدد مخدوش و غیر قابل قبول است. نخست آن که رجال حدیث معلوم نیست و راوی مشخصی ندارد و علامه مجلسی سند آن را چنین آورده: «قال الشیخ حسن بن سلیمان فی کتاب المختصر».
دوم آن که حتی شیخ حسن بن سلیمان هم منبع خود را کتاب المحتضر نام نبرده و روایت را با عبارت «قیل...» آورده است که گزارش را به شدت ضعیف می کند سوم آن که امام سجاد (ع) از پذیرش پول مختار اکراه دارد، حال آنکه در روایات متعددی از جمله روایت علامه مجلسی در بحار امام باقر (ع) هنگام دفاع از مختار از کارهای مثبت او تقسیم مال بین شیعیان و به امام شیعه در شرایط سخت را یاد می کند. «و قسم فینا المال علی العسره» (مجلسی، 351/45)
چهارم آن که امام پول مختار را مشروط به اذن عبدالملک مروان می پذیرد!
اما پنجم آنکه این روایت نخستین بار در یک منبع مهم و متقدم سنی نقل شده است و با اواسطه وارد کتاب بحارالانوار شده است ابن سعد مورخ متعصب و قاطع سنی مذهب این روایت را در کتابش آورده، اما عجیب آن که یک تفاوت با روایت بحار دارد و آن این است که حتی در روایت این منبع غیرشیعی، امام سجاد مختار را متهم به ادعای نبوت نکرده است:
«بعث المختار الی علی بن الحسین بمائه فکره آن یقبلها منه و خاف آن یردها فاخذها فاحتسبها عنده، فلما قتل المختار کتب علی بن الحسین الی عبدالملک بن مروان: یابن عم خذها فقد طیبها عم خذها فقد طیبها لک فقبلها» (ابن سعد، 213/5) با این حساب با وجود روایات بحاراالنوار در تایید مختار وجود چنین روایتی که خاستگاه آن منابع ضدمختاری و ضدشیعی است، قابل اعتماد نیست.
ششم آن که چگونه می توان بین این روایت و دهها گزارش دیگر منابع تاریخی و روایی و از جمله روایات متعدد همین جلد از کتاب بحار جمع کرد که در آنها مختار – ولو اجمالاً- مورد تایید ائمه اطهار (ع) قرار گرفته است.
اصولاً روایات مربوط به دعای خیر امام سجاد (ع) در مورد مختار پس از دیدن سرهای قاتلین کربلا با مضمون: جزی الله المختار خیراً و یا اینکه امام حسین (ع) فرستادهاش مسلم را در کوفه ابتدا به خانه ی مختار فرستاد در بین محدثان و مورخان مورد اختلاف نیست با این حال آیا میتوان گفت امام برای کسی دعا می کند یا پایگاه قیامش را در خانه ی کسی قرار می دهد که ادعای پیامبری دارد؟
هفتم آن که اگر فرض کنیم مختار چنین ادعایی داشته، آنگاه با مشکل بزرگتری مواجه می شویم و آن پیوستن اکثر شیعیان و بزرگان شیعیان و صحابه ی جلیل القدر امام علی (ع) به مختار است.
آیا می توان گفت در مرکز شیعه (عراق و شهر کوفه) اکثر شیعیان با کسی بیعت کردند و در راه او کشته شدند که ادعای پیامبری داشته؟ آیا کسانی که این اتهام را ساختند، نخواسته اند علاوه بر مختار جماعت شیعه را متهم به انحراف در دین و بی اعتقادی به نبوت پیامبر خاتم کنند؟ آیا نباید به تمامی مفاسد پذیرش یک نقل مخدوش توجه کرد؟ قطعاً اگر کسی دیگر روایات مربوط به این اتهام را بررسی کند به نکات فراوان دیگری نیز دست خواهد یافت.
این تنها یک مورد از اتهامات و نشاندهنده ی شدت مظلومیت مختار و یک حرکت شیعی نسبتاً موفق است بررسی روشمند اتهامات دیگر که در این مجال امکان آن نیست؛ همچون کذاب و دروغگو بودن مختار و مهدی خواندن محمد حنیفه (که متسافانه چندین بار این اتهامات علاوه بر کتابها در سریال تلویزیونی مختارنامه هم نصیب مختار شد) و یا تاسیس فرقه کیسانیه توسط او و امثال آن، نشان خواهد داد که جریان های اموی، زبیری، سنی و عربی دست به قلم، چه بلاهایی بر سر این نهضت پاک آوردند.
به راستی آیا به حرمت همان لبخندی که مختار با کشتن امثال شمر و عمربن سعد و خولی و حرمله بر لبان امام سجاد (ع) و یتیمان سیدالشهدا (ع) نشاند، نباید مختار را بیشتر و بیشتر از اینها ارج نهاد؟
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقتی دگر
فهرست منابع
1- آیینهوند، صادق، علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1387
2- ابن سعد، الطبقات اکبری، بیروت، دار بیروت، 1405 ق.
3- خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، بیروت، 1409 ق.
4- رضوی اردکانی، سیدابوفاضل، ماهیت قیام مختار ابن ابی عبید ثقفی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، 1367.
5- شهیدی، جعفر، نهج البلاغه (مترجم)، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368.
6- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، اعلمی.
7- همان، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1362.
8- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (ع)، تهران، اسلامیه.
پایان پیام/
نظر شما