فرهنگستان‌هنر، فرنگستان بود/عارف ‌نیستم تاهمچنان درکسوت شاعری بمانم

رییس فرهنگستان هنر، با بیان اینکه برای وداع با دنیای شعر مصمم است، گفت: شعر را برای همیشه ترک می گویم اما اگر دوباره سراغ من آید از آن روی گردان نمی شوم و برای آیندگان به یادگار می گذارم.

 

خبرگزاری شبستان - فرهنگ و ادب: رفتیم و عشق را به رقیبان گذاشتیم/ رفتیم و داغ بر دل هجران گذاشتیم/ در ما نبود طاقتی سوز و گداز عشق/ این سوز و این گداز به ایشان گذاشتیم. این شعر برای همه دوستداران علی معلم خبر از وداع تلخی می داد، علی معلم با این حسن ختام شاعرانه، کسوت شاعری را از تن بدرآورد و به مثابه همان سنت دیرینه ایرانی «بخشیدن خرقه به شاگردان»، خرقه به شاعران جوان بخشید، وی ناگفته شگفت بهت آور یاران را می دانست، از این رو در پاسخ به این  پرسش آنان گفت: سالیان درازی است که بنده در سلسله اهل شعر خدمت می‌کنم، اما امروز سرزمین ما مملو از شاعران جوانی است که فرصت از آن آنان است، بنده از این رو با دنیای شعر خداحافظی می‌کنم.

 

گفتگو با پیرمردی که چشم و چراغ شاعران انقلابی جوان است، مستمع را سر ذوق می آورد. حتی اگر سوالهایت جسته و گربخته باشد و به بیراهه بروی، باز او استادانه گفتگو را به مسیر اصلی باز می گرداند.

 

الگوی بومی فرهنگستان هنر در راه است

در این گفتگو معلم ابتدا از آرزویش درباره الگوی بومی برای فرهنگستان هنر سخن به میان آورد و با بیان اینکه این الگو را با صراحت تمام اعلام و از آن دفاع می کنیم، تاکید کرد: وقتی به اینجا آمدم دیدم که فرهنگ الگویی فرهنگستان، برگرفته از شرق اروپا و غرب اروپا با تمایلات و تفکرات خاص و برخی مشترکات شبیه به هم است و اصولی هم وجود نداشت که اینها را تفکیک کند حتی آنها که سالها در فرهنگستان هنر حضور داشتند، می دانستند که ما نمی توانیم از فرهنگستان های شرق و غرب اروپا تبعیت کنیم. این مسئله باید بومی شود و این باید در کمال صراحت آنجا اتفاق بیافتد.


معلم در دفاع از خود هم سخنانی دارد: در ماهیت آنچه که امروز در دست ماست من سخنی نمی‌گویم شاید بنا به مصلحتی که برخی از آن بی عملی خود من یا حداقل کارنامه‌ای است که بایستی فراهم شود تا براساس آن دیگران را نفی و خود را اثبات کنم اما آنچه که جنبه آرمانی دارد و پرداختن به آن مشروع است، روشن بودن این حقیقت است که انسان امروز موجودی گرفتار در میان دنیای آنتیک و جهان «آوانگارد» و به قول امروزی‌ها دنیای عتیق و جهان متجددین است.

 

از عشق پیرانه سری می گریزم که رسوا کننده است

کناره گیری علی معلم از دنیای شعر شاعری از دیگر مباحث این گفتگو بود که وی با بیان اینکه دوره بازنشستگی من از شعر فرارسیده است، یادآور شد: شعر من بیشتر سبک و سیاق روزگار جوانی دارد و اکنون هم دور جوانی و عاشقی من سپری شده، بنابراین شعر مرا رها کرده است. شاعری در دوره پیری برای من مانند این است که انسان سر به رسوایی بگذارد، بنابراین فکر می کنم که با این سن و سال دیگر شایسته نیست که غزل بگویم.


معلم در ادامه با تاکید مجدد بر اینکه شیوه شاعری من متناسب با حال و هوای جوانی است، تصریح کرد: عارف هم که نیستم، اگر عارف بودم همچنان شاعری به سبک عارفانه را ادامه می دادم و شعرعارفانه می گفتم، اما شیوه شاعری من بیشتر با حال و هوای جوانی ارتباط دارد، از این رو در این زمینه خودم را بازنشسته می کنم و شاعری را به کنار می گذارم چرا که شعر من یا ترانه و یا غزل و این نوع شعر هم مناسب دوران جوانی است.


شعرهای پیرانه سر را برای بعد از خود به یادگار می گذارم

اما خیلی ها می گویند اگر هنرمند هم نخواهد باز این هنر است که او را بر می گزیند، علی معلم به این مسئله نیز فکر کرده است، وی با بیان اینکه اگر زمانی باز هم شعر به سراغم بیایید، برای بعد از خودم می سرایم، تصریح کرد: این شعرها را برای بعد از خودم، جمع می کنم و به یادگار می گذارم اما امروز دیگر حضور من در محافل و کنگره شعر به عنوان یک شاعر ضرورتی ندارد و باید جا را برای جوانترها باز گذاشت و به آنها اجازه داد که در عرصه های مختلف شاعری حاضر شوند و خودی نشان دهند.

 

به گفته شاعر دیروز انقلاب و رییس امروز فرهنگستان هنر، شعر باید با شاعر صمیمی باشد، درست است که در شعر می گویند «اکذب اوست احسن او» اما شاعر باید در یک جا واقعیت را بگوید، در جوانی اگر آدمی مثل غزل می گفت به حساب شور جوانی اش بخشیده می شد و امروز هم اگر علی معلم عارف شده بود، شعر را در ساحت عارفانه ادامه می داد اما او عارف نشده و در حال و هوای عارفانه هم نیست، پس او نیست که شعر را کنار می گذارد بلکه شعر او را رها کرده است.

 

شعر برترین هنر ایرانیان در قرون متمادی

از علی معلم درباره شعر می پرسیم و وی با وجود آنکه ردای فرهنگستان هنر را بر قامت او دوخته اند، باز بر این باور است: هنر کلامی بر همه هنرها رجحان دارد و شعر برترین هنر ایرانی است، آنچه در اندیشه انسان می گذرد به عقل یا خیال تعلق دارد که معنای هنر اصولاً خیال است و نخستین صورتی که از خیال به خود می گیرد، کلمه است و کلام، متجلی و رونمایی می شود و همه چیز در ادامه آن پدید می آید.


وی در ادامه گفت: ظاهراً شعر و نثر شاعرانه و فیلسوفانه و آنچه که گفتار ماست بر همه هنرها برتری و رجحان دارد. اگر هنر کلامی نبود دیگر هنرها متجلی نمی شد؛ بنابراین ما می توانیم هنر کلامی را بالاترین هنر بدانیم.


چرا قله های ادبیات ایران تکرار نمی شود؟

اما شعر ماندگار چه ویژگی هایی دارد، چرا دیگر قله های شعر فارسی ایران دیگر تکرار نمی شود؟ معلم در پاسخ اظهار داشت: یکی از مشکلات انسان امروز، شاید همین مسئله تاریخ و به روز بودن باشد. شعرها و حتی نقاشی‌ها تاریخ دارند. امروز سروده می‌شوند و روز دیگر تاریخشان به پایان می‌رسد و باید دور انداخته شوند. شعرا مثل گذشتگان نیستند که سالهای سال کار کنند و اصراری هم نداشته باشند که در زمان خودشان مجموعه شعرهایشان جمع آوری شود.


وی ادامه داد: در گذشته شعرها نه عنوان داشت و نه در پایانشان تاریخ بود. مجموعه‌ای متنوع در موضوعات متفاوت برای اقشار مختلف. اینها توسط دوست دارانشان جمع آوری می‌شد و در اختیار دیگران قرار می‌گرفت. اما امروزه اینطور نیست. شما شاید احتیاج به کتابخانه هم نداشته باشید. کتاب را که خواندی می‌توانی برای همه‌ی عمر فارغ از آن باشی، در واقع کتاب متعلق به همان روزهایی است که خواندی.


 

انسانی که در چنبره زمان ارتباطش با جهان هستی قطع شده

علی معلم در پاسخ به این پرسش که پس دلیل این کهنگی شهر امروز تفاوت جهان حافظ و سعدی با جهان امروز ماست؟ تصریح کرد: شعرا از مردم‌ هستند و مردم‌اند که هنرمندان را پرورش می‌دهند. این مسئله به هر دو بر می‌گردد؛ اما مشکل چیز دیگری است، مشکل این مدنیت تثبیت شده است که هر چه بر سکنی و ثبوت‌اش اضافه می‌شود، این سیر داخل‌اش سرعت می‌گیرد. در گذشته‌ی دور، شهرها چندان شهر نبودند، روستاها هم چندان روستا نبودند، انسان پیوسته در حال ییلاق و قشلاق بود. امروز انسان آن‌قدر تثبیت شده که ساختمان‌های چند طبقه می‌سازد و اسبابی که برای زندگی تولید می‌کند، طوری است که انگار نمی‌خواهد بمیرد و همیشه زنده است و در زمین ساکن.


وی اضافه کرد: کسی که اینطور بیاندیشد زندگی‌اش دچار ثبوت و سکون است. اما ذات انسان متحرک است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم از کودکی به نوجوانی، جوانی و پیری می‌رویم. از بی‌سوادی به سمت سواد، از نادانی به سمت دانایی و کمال حرکت می‌کنیم. همراه با ما، کهکشان حرکت می‌کند. کره‌ی زمین بر محورش حرکت می‌کند. شب و روز حرکت می‌کند. از طرفی هرچه نگاه کنیم، حرکت است. این حرکت و سکون هر دویش با هم اتفاق می‌افتد ولی انسان با لاابالی‌گری فقط به مسایل مربوط به خودش فکر می‌کند. اما شخصی مثل حافظ، به قلمروهایی از حقیقت وجود انسان سفر می‌کند که مردم با آن همزاد پنداری می‌کنند.

 

کلاف گمشده مدرنیته در دستان ناموس جهان

این شاعر پیشکسوت انقلاب به راهکار گره گشایی از معمای پیچیده زندگی مدرن امروز که هنرکشان است، نیز اشاره کرد و گفت: باید به ناموس جهان فکر کرد. باید در دنیایی که فکر می‌کنیم حقایقی از آن برایمان قابل درک است، آگاهانه زندگی کنیم. اگر می‌خواهیم اتفاقی که پیش‌روی ماست نیافتد. اگر یک شیب درست کنیم همه‌ی آبها بلکه مایعات عالم در آن به حرکت در می‌آیند، اگر آتشی بیافروزیم، هر چه در این آتش قرار گیرد؛ تبدیل به نوعی انرژی می‌شود و به سمت بالا حرکت می‌کند. اینها حقیقت جهان است و دنیا بر این حقایق حرکت می‌کند. انسان امروز نوعی اندیشه در جان‌اش است که باعث یک نوع بی‌خیالی و شاید گاهی، احساس خداوندگاری بر عالم بر او مستولی می‌شود. که من انسانم و همه چیز را را به نفع خودم تغییر می‌دهم و جهان را به هر شکلی که بخواهم در می‌آورم.

 

جز را در سایه کل بنگریم همه چیز خودبخود حل می شود

به گفته رییس فرهنگستان هنر، در کنار یک نتیجه‌گیری جزئی شتاب‌زده و یک فتح آنی، هزاران مسئله ارزشمند کلی را از هم می‌گسلند و زنجیرهای حیات را از هم پاره می‌کنند و بعد می‌نشینند به اندیشه که چی و چرا...؟! در حالی‌که موضوع از اول روشن بود. احساس خدایی کردن و فکر تصرف در همه چیز، بدون اندیشیدن به کلیت جهان. در حالی که حافظ به این اتفاقات اندیشیده بود. ابوریحان، بزرگان، پیامبرانی چون موسی و عیسی و ابراهیم علیهم السلام، به "همه چیز" اندیشیده بودند. اگر به جزء می‌اندیشیدند کلیت را هم در نظر می‌گرفتند. جزء را در کل دیدن. این بود که مشکلی پیش نمی‌آمد.
 

پایان پیام/

کد خبر 47501

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha