خبرگزاری شبستان: سید محمدباقر آیت میردامادی از سال 1330 یعنی در 15 سالگی وارد مدرسه جد بزرگ در بازار اصفهان شد؛ مدرسه ای که محل تدریس بزرگان و فقها بود. وی در سالهای تحصیل از محضر حجج اسلام والمسلمین، شیخ حیدرعلی صلواتی (جامع المقدمات)، شیخ محمدحسن نجف آبادی (معالم)، سیدعباس صفی (رسایل و مکاسب)، آیات رحیم ارباب، حسین خادمی و محمدرضا خراسانی (درس خارج)، میرزا علی شیرازی (نهج البلاغه) و میرزا رضا کلباسی (تبصره علامه حلی) را فرا گرفت. حجت الاسلام والمسلمین میردامادی سالها از محضر آیت الله رحیم ارباب که به حاج آقا رحیم ارباب معروف است، استفاده کرد و همچنین از ملازمانش بود؛ لذا برای آشنایی بیشتر با سبک و منش علمی و اخلاقی آیت الله ارباب، گفتگویی با وی که در حال حاضر نماینده آیت الله نوری همدانی در تهران و مدیر مدرسه حاج ابوالفتح است، داشتم که تقدیم می شود.
تدریسِ خارج فقه از روی کتاب مکاسب
وی با بیان اینکه آیت آیت الله ارباب در عصر خود یکی از برترین علمای اصفهان بود و در مسجدِ حاج آقا رحیم ارباب درس خارج فقه می گفت، خاطرنشان کرد: ایشان عقیده عجیبی به شیخ انصاری داشت و از روی کتاب مکاسب درس می گفت و البته نظرات خود را نیز بیان می کردند. در واقع ایشان به دلیل شدت علاقه به شیخ مرتضی انصاری برخلاف سایر مدرسینِ خارج از روی کتاب درس می گفتند.
ایشان در هیچ یک از امور حوزه مانند امتحان گرفتن، شهریه دادن و غیره دخالت نمی کردند و این امور بر عهده آیات محمدرضا خراسانی خراسانی و سید حسین خادمی بود. البته اظهارنظر درباره مسایلی مانند یوم الشک، ثبوت اول یا آخر ماه و ... با ایشان بود و علمای شهرستان ها در اموراختلافی نزدشان می آمدند.
علاقه بسیار به سادات: تمام خمس، سهم سادات است
یکی از ویژگی های ایشان، احترام بسیار به سادات بود و در همین ارتباط کل خمس را به سادات می دادند. اکثر علما معتقدند خمس شامل دو قسمت سهم امام و سهم سادات می شود اما ایشان معتقد بودند: تمام خمس را باید به سادات داد زیرا زکات و صدقات واجب به آنها تعلق نمی گیرد.
یک روز بنده در مسجد شاهد بودم فردی دستمالی پر از پول آورد و بین دو نماز ظهر و عصر به ایشان داد. آیت الله ارباب فرمودند: مومن (آیت الله ارباب، همه را مومن صدا می زدند)! این چیست؟ آن فرد گفت: پول است. آیت الله پرسید: برای چیست؟ آن فرد پاسخ داد: خمس است. ایشان فرمودند: مگر در محله شما سید فقیر نیست که پول را اینجا آورده اید. آن فرد گفت: نمی دانم سادات محله ما فقیر هستند یا خیر! آیت الله گفت: اشکال یکی بود دو تا شد. چرا نباید از سادات محله ات خبر داشته باشید. همین الان پول را بردارید و به آنها برسانید. آن فرد گفت: بعد از خواندن نماز عصر پول ها را می برم. اما حاج آقا رحیم ارباب گفتند: نماز عصر را تا زمان غروب، می توانی بخوانی اما رساندن این پول به سادات واجب تر است!
احترام و علاقه ایشان به سادات آنقدر زیاد بود که هیچگاه جلوتر از سادات راه نمی رفتند و حتی به شاگردانشان که بعضا 30-40 سال از ایشان کوچک تر بودند می فرمودند: جلوتر از ایشان بروند.
استفاده از کلاه پوستی به جای عمامه
آیت الله رحیم ارباب هیچ گاه عمامه بر سر قرار نمی دادند و معتقد بودند: عمامه اختصاص به انبیا و اولیا دارد و من لایق استفاده از آن نیستم. البته به هنگام نماز و به خاطر مستحب بودن، عمامه بر سر می نهادند.
فروش تمام ارثیه برای کمک به مردم
آیت الله رحیم ارباب می گفت: در دوران جنگ جهانی اول مردم ما دچار مشکلات اقتصادی بسیار زیادی شدند و حتی پول برای خرید نان نداشتند لذا بنده تمام ارثیه پدری ام را که شامل املاک بسیاری بود فروختم، تبدیل به نان و میان مردم تقسیم کردم. ایشان پس از بیان این ماجرا گریه می کردند و می فرمودند: نمی دانم آیا دِینِ خود را نسبت به آن مردم انجام داده ام یا خیر؟!
دیدار با آیت الله بروجردی
تمام تحصیلات حاج آقا رحیم ارباب در اصفهان بود و در دوره ای که آیت الله بروجردی در اصفهان تحصیل می کردند با هم همدرس بودند و اساتید آنها آیات سیدمحمدباقر درچه ای، آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی بود. آیت الله بروجردی پس از اصفهان به نجف، سپس به بروجرد و سرانجام به قم رفت و در تمام این مدت، آیت الله ارباب در اصفهان بودند و بدین ترتیب این دو سالها یکدیگر را ندیدند تا اینکه حاج آقا رحیم ارباب تصمیم گرفت دوست سابق خود را زیارت کند. ایشان روزی با همان کلاه پوستین و محاسن قرمز عازم قم و وارد دفتر آیت الله بروجردی شد. اعضای دفتر که فکر می کردند ایشان برای انجام کاری آمده است. پرسیدند: آیا کاری دارید؟ آیت الله گفت: آمده ام حاج آقا حسین را ببینم. اعضای دفتر که بسیار متعجب شده بودند گفتند: برای دیدن ایشان باید وقت گرفت! آیت الله گفت: لطفا بگویید فردی آمده که اسمش رحیم است. اعضای دفتر که دیدند ایشان فردی محترم است ماجرا را به آیت الله بروجردی گفتند و ایشان تا این حرف را شنیدند، گفتند: بگویید بیاید و چون حاج آقا رحیم ارباب وارد شدند آقای بروجردی بلند شدند، ایشان را در کنار خود نشاندند و گفتند: شما ارباب هستید چرا خود را رحیم نامیدید!
همسردوستی؛ راز مهمانی نرفتن
آیت الله ارباب منزل بسیار ساده ای داشتند و هیچ جا میهمانی نمی رفتند. علت را که پرسیدند فرموند: عیال من بچه ندارد و اگر من نباشم تنها می ماند. حاج آقا رحیم دو بار ازدواج کرد اما هیچگاه صاحب فرزند نشد.
ساخت مسجد سید
بنده در سال 1340 شروع به ساخت مسجدی به نام سید در خمینی شهر کردم لذا تصمیم گرفتم از حاج آقا رحیم ارباب که محبوبیت بسیاری در میان مردم داشت دعوت کنم تا در محل ساخت مسجد نمازی بخوانند و ایشان این درخواست ما را پذیرفتند. در آن جلسه عده ای به خاطر حضور ایشان و یک منبری معروف کمک های شایان توجهی کردند. بنده چند وقت بعد خدمت ایشان رسیدم و گفتم: به 200 کیسه سیمان نیاز داریم تا ساخت مسجد تسریع شود. ایشان تاملی کردند و گفتند: خود شما بروید. پاسخ دادم: بنده را کسی نمی شناسد اما صاحب کارخانه سیمان ارادت ویژه ای به شما دارد. سرانجام آیت الله ارباب نامه ای به صاحب آن کارخانه نوشتند و بنده نیز رفتم و سیمان ها را آوردم.
پایان پیام/
نظر شما