به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، به مناسبت فرا رسیدن سالروز ارتحال امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی با حجت الاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رییس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع)، در خصوص اندیشه های فلسفی و عرفانی امام (ره) به گفتگو نشسته ایم؛ گفتگوی ما را با این کارشناس علوم سیاسی و دینی می خوانید:
اندیشه های عرفانی و فلسفی امام خمینی (ره) چگونه در آثار ایشان تبلور یافته است و میراث فکری که بینانگذار کبیر انقلاب اسلامی برای بشریت به جای گذاشتند، چه مولفه هایی دارد؟
یکی از آثار فلسفی امام (ره) که عبدالغنی اردبیلی آنها را تدوین کرده است، اسفار اربعه است؛ مباحث مهمی در حوزه انسان شناسی می توان در این اثر یافت که می تواند مبانی تحول علوم و اسلامی سازی آنها باشد که کاربرد این مباحث فلسفی در شاخه های مختلف از جمله فلسفه سیاسی، تعلیم و تربیت، علوم اجتماعی و ... معنا و جایگاه دارد.
در حوزه عرفان چطور؟
بحث عرفانی، مفصل تر است و جزو نخستین مباحثی است که امام (ره) در آثار خود مطرح کردند. از جمله مهم ترین اثر عرفانی امام خمینی (ره)، کتاب "مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه" که جزو آثار درجه یک حوزه عرفان به حساب می آید، است که در سال 1309 تالیف شده؛ همچنین حاشیه و تعلیق هایی که بر دو کتاب مهم "فصوص" و دیگر تعلیق بر "مصباح الانس"، زده شد، از دیگر آثار ایشان در حوزه عرفان است. کتاب دیگر «اسرار الصلوة» است که متفاوت با آداب الصلوة بوده و در آن بیشتر نماز از منظر عرفانی مورد بحث قرار گرفته است. برخی از آثار ایشان نیز تلفیقی است که می توان به "شرح حدیث جنود عقل و جهل" که هم فلسفی، هم عرفانی و هم اخلاقی است اشاره کرد. کتاب تفسیر سوره حمد نیز مباحث تفسیری است که با بیان عرفانی تشریح شده است.
به نظر می رسد یکی از مهم ترین کاربردهای میراث برجای مانده از بنیانگذار کبیر انقلاب، استفاده از آثار عرفانی و فلسفی ایشان در مبانی علوم انسانی متعالیه است. به دلیل اینکه در اندیشه امام راحل به ویژه فلسفه و عرفان و دیگر ابعاد، آن چیزی که به شکل پررنگ و برجسته دیده می شود، حکمت متعالیه است. ضمن اینکه ایشان بر اساس مبانی حکمت متعالیه می اندیشیدند و سیر می کردند.
این حکمت چه ویژگی و جایگاهی در اندیشه امام خمینی (ره) دارد؟
ویژگی مهم حکمت این است که در آن، عرفان و برهان و قرآن به هم می رسند یعنی توجه به حکمت و فلسفه ما را از توجه به عرفان بی نیاز نمی کند و همین طور توجه به عرفان و فلسفه ما را از توجه به قرآن مستغنا نمی کند و این سه لازم و ملزوم یکدیگرند؛ اگر می خواهیم به تعالی برسیم هم از قرآن و مکتب اهل بیت (ع) باید استفاده کنیم و هم فهم از این مکتب و قرآن باید فهم متقن و برهانی و مبتنی بر حکمت باشد.
از سوی دیگر این موارد باید در ارتباط با عرفان هم باشند به دلیل اینکه موضوع مهم در عرفان یکی توحید است و دیگری انسان موحد. یعنی عرفان به دو سوال پاسخ می دهد؛ نخست اینکه توحید چیست که در اینجا محور آن خدای متعال است و دیگر اینکه انسان موحد کیست و به چه کسی می توان گفت و این مباحث فراتر از برهان و حکمت می رود و باید به شهود عارف برسد که نتیجه آن طبق قرآن کریم، رضا و لقای الهی است.
برخی از آثار امام (ره) نیز به شکل برجسته هر سه محور را با هم آمیخته است مانند کتاب "شرح حدیث جنود عقل و جهل" که به نظر من مهم ترین اثر ایشان است. این کتاب از یک سو محور آن حدیث امام صادق (ع) است که در زمینه شاخصه های پیشرفت و عقب ماندگی (که جنود عقل و جهل عامل آنها هستند و در این حدیث 75 شاخصه پیشرفت و عقل گرایی و 75 مولفه نابه سامانی و عقب ماندگی در دو بُعد مادی و معنوی، مطرح شده است)، بوده و امام (ره) آن را محور کار خود قرار داده اند و این یک حدیثی است از قبیل مباحث نقلی.
در تبیین این حدیث مهم که می تواند الگوی جامعه پیشرفته و اسلامی باشد، مشاهده می کنیم امام (ره) از قرآن کریم و حکمت متعالیه برای توضیح عرفان اسلامی استفاده می کنند. در حقیقت این یک کتاب چندبُعدی است که به تعبیر بزرگان حکمت متعالیه، برهان و عرفان و قرآن در آن جمع شده است.
در صحبت های خود اشاره کردید که مبانی اندیشه عرفانی و فلسفی امام راحل می تواند در راستای تحول علوم انسانی تاثیرگذار باشد؛ چگونه می توان به این مهم دست یافت؟
به نظر من برای پاسخ به این سوال باید به کتاب یاد شده باز گردیم؛ در کتاب "شرح حدیث جنود عقل و جهل" محرک های انسان طبق حدیث امام صادق (ع) در دو بخش قرار می گیرد؛ نخست محرک های معرفتی و دیگری انگیزشی.
محرک معرفتی نیز به دو بخش درست و نادرست تقسیم می شود؛ درست همان عقل است که می شود نور الهی یا پیامبر باطنی. علامت عقل گرایی نیز این است که انسان دین و وحی را می پذیرد که نتیجه آن عبادت می شود. در حقیقت عقلانیت قدسی و متعالی، عبودیت و معنویت تولید می کند که معنویت نیز یعنی ایمان به غیب.
مهم ترین امور غیبی نیز عبارتند از: ایمان به خدا، معاد، انبیای الهی، ایمان به آیات الهی، ایمان به روز قیامت، بهشت و جهنم و ... که در این دنیای خاکی نمی توان آنها را مشاهده کرد.
اما یک امر معرفتی غیرمعتبر نیز وجود دارد که از آن به وهم یا معرفت کاذب یا معرفت مغشوش یاد می شود. آنچه که باعث می شود اشتباه و خطا کنند، در واقع همین وهمِ عقل نما است. در واقع افرادی که با وسوسه های شیطانی محاسبه می کنند، نتیجه آن می شود اقدام غیرعادلانه و غیرعاقلانه.
در بخش محرک های انگیزشی نیز امام (ره) اشاره می کنند به قوه خشونت و غضب که از آن نفرت و برائت منتج می شود یا میل که همان قوه شهوت و علاقه به پدیده ها و محبت به آنهاست. در حقیقت دو قوه انگیزشی یکی از آنها جاذبه ایجاد می کند و دیگری دافعه.
در این راستا امام خمینی (ره) اشاره می کنند اگر بر وجود انسان قوه عاقله حاکم شود، آن قوه واهمه و غضب و شهوت هم رنگ و روی عاقلانه پیدا می کنند و در خدمت عقل قرار می گیرند و این موجب می شود انسان فریب دیگران را نخورد. همچنین قوه غضب تبدیل به شجاعت شده و انسان، مبارزه کننده ای بزرگ می شود. قوه شهوت نیز تبدیل به محبت و ایثار و دوست داشتن مردم می شود و انسان، نوع دوست خواهد شد و این می شود انسان طراز اول و متعالی.
در این اندیشه انسان متعالی یعنی چه کسی؟
متعالی نیز یعنی کسی که علاوه بر دنیا، عقبی را هم می بیند و به خدا فکر می کند و می خواهد به توحید برسد. اما در اندیشه امام خمینی (ره) اگر قوه عاقله بر انسان حاکم نشد، اینجا هفت نوع انسان خواهیم داشت: انسانی که وهم، رییس اوست؛ انسانی که غضب، رییس اوست؛ انسانی که شهوت، رییس اوست؛ که هر سه مدل، غیر متعالی هستند. اما سه مدل دیگر نیز ترکیبی هستند: انسانی که قوه وهم (شیطنت) و غضب بر او حاکم است؛ انسانی که قوه شیطنت و شهوت بر او حاکم است ؛ انسانی که قوه شهوت و غضب ریاست او را بر عهده می گیرند و مدل آخر نیز انسانی است که قوه وهم و شهوت و غضب او به اوج رسیده و شورای ریاست او را تشکیل داده و عقل زیر دست این سه قوه قرار گرفته است.
در همین راستا نیز ایشان برای هر قوه حیوانی مثال می زنند؛ به طور مثال انسانی که غضب بر او حاکم می شود، به گرگ یا پلنگ تشبیه شده و درنده خویی از او تولید می شود. امام (ره) در باب سیاست، صدام یا آمریکا را به گرگ تشبیه می کنند.
یا قوه بهیمی یا حیوانی و شهوات اینها در عالم حیوانات به گاو تشبیه شده اند که تنها در پی خوردن است. اما بحث شیطانی به حیوانی همچون روباه تشبیه می شود که فریبکار است. در این عالم کشورهایی که رسانه ها را در راستای فریب کاری و اغواگری در دست دارند تا سیاست های آن تبلیغ شده و در راس قرار گیرد، در این دسته قرار می گیرند.
بنابراین در اندیشه امام (ره) انسان دین گرا، آن انسان عقل گرا و عقبی گرا است. همین بحث انواع انسان ها، در حوزه دانش ها و علوم انسانی قابل تطبیق است و ما یک علوم انسانی متعالی داریم که مبنی بر محوریت عقل و وحی است.
در این دیدگاه عقل و وحی و دستاوردهای بشری انسان عقل گرا و عقبی گرا مورد قبول است به دلیل آنکه قوای دیگر در خدمت عقل هستند. در نگاه دیگری که عقل حاکم نیست، هفت نوع علوم انسانی متنادی داریم که بر اساس آنکه محوریت و عقل به کدام قوا تعلق گیرد، تعریف می شوند. لذا می توان از این مباحث عرفانی و فلسفی امام بهترین مبنا را برای تحول علوم انسانی به استخراج کرد.
پایان پیام/
نظر شما