خبرگزاری شبستان-ایلام: دیدار با جانبازی که چشمها و بینایی خود را برای دفاع از آرمان و ارزشهای انقلاب اسلامی در دوران 8 سال دفاع مقدس ازدستداده، برایم بسیار جذاب بود، او مردی آرام و با چهرهای از گفتنیها و شنیدنیها بسیار بود، بارها با خود فکر کرده بودم که جانبازی چیست؟ فکر کرده بودم که چرا جانبازان حق زیادی بر گردن ما دارند؟ امروز که روز جانباز و میلاد باسعادت سقای دشت کربلاست، همهچیز دستبهدست هم داد تا به دیدار جانباز و یادگاری از دوران 8 سال دفاع مقدس بروم و چه زیبا بود این دیدار و همکلامی...
حاج امامعلی میرزایی، جانباز 70 درصد دوران 8 سال دفاع مقدس، متولد 1319 و گفتوگویی کوتاه با این عزیز:
بنده بهعنوان داوطلب نیروهای مردمی برای جنگ، شهادت و دفاع از آبوخاک و خودمان وارد جبهههای حق علیه باطل شدم و به مدت 8 سال در خط مقدم جبهه برای خدمت به کیان مقدس جمهوری اسلامی، دین، قرآن، اسلام، پیروی از فرمان امام راحل، سرمایه از جان و مال خودمان تقدیم کردیم.
برای اینکه اسلامی و دین قرآن پابرجا باشد، نهال انقلاب با ایثار مردم و خون شهدا آبیاری شد، به جبهه رفتم با این امید که انقلاب اسلامی به نتیجه نهایی رسیده و روزبهروز شاهد پیشرفت و آبادانی کشور عزیزمان باشیم.
بنده در اولین روزهای جنگ به همراه نیروهای ژاندارمری سابق، داوطلب مردمی در پاسگاههای مختلف مرزی خدمت کردم، در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از پاسگاهها خالی بود و تجهیزات و امکانات جنگی وجود نداشت، بعد از انقلاب و با شروع جنگ در جنوب، غرب کشور خدمت کردم، 6 ماه و 5 ماه بیشتر در مناطق عملیاتی میماندم، در مناطق مختلفی مانند شور شیرین، تنگ بینا، تنگ بیجار، میمک و مهران و کردستان بودم، یادم هست که امام خمینی(ره)، فرمان دادند که باید مهران آزاد شود که باهمت رزمندگان اسلام و یاری خداوند متعال مهران نیز آزاد شد.
در هرجایی که میتوانستیم خدمت میکردیم و به تمام تلاشمان این بود که به نحو احسن به این آبوخاک خدمت کنیم، اولین جایی که اعزام شدم موسیان بود، 20 مهرماه سال 66 در تپه بسیج گروهان مالک اشتر و جنب قرارگاه شهید طاهری مجروح شدم.
ارتش عراق و منافقین حمله گستردهای علیه رزمندگان اسلام ترتیب داده بودند، در حدود 5 ساعت جنگ مستقیم و گاهی هم تنبهتن داشتیم، ازجمله شهیدانی که آن موقع همراه من بود، شهید اکرم محمدی، رحم پیری، و علیمحمد سر آهن از بچههای ایلام بودند که در این عملیات به شهادت رسیدند.
شهید پیری که به شهادت رسید او را داخل آمبولانس گذاشتیم که به عقب منتقل شود در این هنگام گلوله توپ به نزدیکی ما اصابت کرد که در جمع چندی نفر از دوستانی که داشتم مجروح شدند.
دشمنان بعثی با سلاحهای مدرن و تجهیزات کامل نظامی بودند، اما تنها سلاح ما، سلاح ایمان بود، خشابم خالی شد و درحالیکه خشاب را پر میکردم تا به دشمن تیراندازی کنم، گلوله آرپیجی 7 به کنارم اصابت کرد و دو چشم و فک و صورتم را محروم کرد یعنی فدای آب، خاک و میهن و اسلام شد، من الان جانباز بالای 70 درصد هستم، 7 تا 8 ماه برای مداوای چشمهایم به لندن اعزام شدم، اما توفیقی حاصل نشد و بینایی چشمهایم برنگشت.
در نزدیک ساعت 1 تا 5 صبح در زیر آتش توپخانه دشمن بودیم و حدود ساعت 8 صبح بود که نیروهای تازهنفس خودی آمدند، یادم هست سربازی کهبرگ مرخصی در دست داشت، همان روز به شهادت رسید، مرحوم اکرم محمدی نیز همان روزبه شهادت رسید.
همان روز ما را به ایلام اعزام کردند و بیمارستان ارتش و احتیاج به خون داشتم، در بیمارستان ایلام گفته بودند که این شهید شده و تابلوی شهید بر روی بدنم گذاشته بودند، در بین بیهوشی و هوشیاری آگاه بودم که گفتند، بچه چالسراست، اعزامم کردند به کرمانشاه، در کرمانشاه هم گفته بودند که ضربهمغزی شده و باید به تهران اعزام شود، به بیمارستان ژاندارمری سابق در میدان ونک اعزام شدم که به مدت 72 ساعت بیهوش بودم و بعد از 7 روز اقوام به بیمارستان مراجعه کردند.
اولین جایی که اعزام شدم پاسگاه ربوط در موسیان بود، داوطلب مردمی بودم و در قیدوبند اسارت و شهادت نبودم، فکر و ذکرمان این بود که انقلاب را به پیروزی برسانیم، از آبوخاک خود دفاع کنیم، جان خود را فدای آبوخاک کردیم که انقلاب پیروز شد و جنگ را نیز با سربلندی پشت سر گذاشتیم، برای اینکه انقلاب به اینجا و این زمان برسد، شهدای زیادی دادیم، امروز باید قدر اینهمه را بدانیم.
تنگه کنجان چم مهران را به یاد دارم که در آن زمان آیتالله لطفی، نماینده ولیفقیه در استان و امامجمعه ایلام، آن زمان نماینده مردم ایلام بودند، آن زمان تیپی از خرمآباد اعزام شدند که همه به شهادت رسیدند، به توصیه شهید کمر زاده بود که با اختفا و کندن چالههای مختلف توانستیم در آن منطقه سنگر بگیریم و تنگ تیراندازهای بعثی نتوانند ما را هدف قرار دهند.
دفاع از آبوخاک را وظیفه خودم میدانیم که در هشت دفاع مقدس که بودیم هیچ ترس و واهمهای نداشتهایم و الان که دو چشم خود را فدای انقلاب و نظام اسلامی کردهام نیز حاضرم هر دو پا و جان خود را تقدیم انقلاب و ارزشهای اسلامی و منویات مقام معظم رهبری کنم.
بنده حقیر 8 سال در خط مقدم جبهه بودم که اگر حاجیهخانم سرپرستی بچههای را نمیکرد نمیتوانستم در جبههها باشم، برخی مواقع تا 4 تا 5 ماه به خانه نمیآمدم و با کمک حاجیه و فرزندانم، زندگی ادامه داشته است و تا زمانی که مجروح شدم و به مقام جانبازی نائل شدم، بعدازآن نیز همواره در تمام امور مرا یاری کردهاند و از این بابت از آنان راضی هستم که خدا از آنان راضی باشد.
زحمات زیادی بر دوش حاجیهخانم بوده است، ولی تحمل کردند، سختیهای زیادی را تحمل کردند، الآن نیز تمام زحمات من بر عهده حاجیهخانم و فرزندانم است. من متولد 1319 و هستم و حاجیه نیز در حدود 61 سال سن دارد، 9 بچه 5 پسر و 4 دختردارم که همگی ازدواجکردهاند، باهم به سفر مکه و مشهد رفته این، دوره جوانی قبل از اینکه محروم شوم به کربلا و نجف رفتم، اما بعد از دوره مجروحیت نرفتهام.
آرزوی عافیت برای مقام معظم رهبری و مسئولان دارم و از جوانان میخواهم تا آنجا که از دستشان میآید و آنچه در فکر و اندیشه دارند در راستای دفاع از آبوخاک انجام دهند، مبادا دشمنان به این آبوخاک دستدرازی کنند، آرزویم این است زندگیمان به نحو احسن بوده و سربلند باشیم، از مردم و مسئولان انتظار دارم که به خانوادههای شهدا و جانبازان هر چه میتوانند خدمت کنند، اگر جهاد و شهادت و ایثار را نداشتیم، انقلاب به سرانجام نمیرسید، و انقلاب ما از خون شهدا، اسیران و شهدای گمنام است، انتظارم این است که مسئولان و مردم توجه داشته باشند و تا جایی که توان داریم پشتیبان انقلاب و نظام اسلامی باشیم که ملت همواره نشان دادهاند که اینگونه است.
شر دشمنان بهطورقطع با عنایت الهی و توجهات حضرت ولیعصر(عج)، به دامن خودشان بر خواهد گشت و انشاء الله دشمنان خوار و ذلیل خواهند شد.
پایان پیام/
نظر شما