خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: حقیقت وحی از سنخ خاصی است که برای غیر انبیا قابل درک نیست. البته همچنان که اشاره شد راهی وجود دارد که ما تا حدودی به آن سنخ وحی نزدیک شویم که همان علم حضوری است و اهل معرفت از این راه می روند و این درک را نسبت به حضرت حق پیدا می کنند اما معنایش این نیست که آن علم حضوری در حد و مرتبه ای قرار دارد که می تواند حقیقت وحی را دریابد. لذا نکته مهم این جاست که حقیقت وحی برای هیچ کس غیر از کسانی که به آن مرتبت رسیده اند قابل درک نیست.
ممکن است یک وقت کسی نسبت به شخصی یا شیئی محبت فوق العاده ای پیدا کند. این محبت قائم به اوست. این محبت را خودش تجربه می کند و غیر او کسی آن را نمی فهمد. حقیقت وحی هم این گونه است و ما نمی توانیم حقیقت وحی را در حد یک تجربه عرفانی تلقی کنیم و تصورمان این باشد که وحی از جنس یک تجربه درونی است. باز بر این موضوع تأکید می کنم نه تنها حقیقت وحی برای افراد عادی مکشوف نیست بلکه در آن حد که برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اتفاق افتاده است حتی برای موسی (ع) و عیسی (ع) هم مکشوف نیست و این پیامبران مراتب پایین تر وحی را تجربه کرده اند.
بخش اول گفتگوی سرویس قرآن و معارف با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد غروی، کارشناس برجسته دینی را درباره وحی به عنوان مهم ترین دستاورد مبعث حضرت ختمی مرتبت را می خوانید.
مبعث رسول مکرم صلی الله علیه و آله وسلّم و خاتم پیامبران یک حادثه شگرف و عظیم است که شاید پی بردن به کُنه این رخداد در اندازه عقول ما نباشد. پرسش بنده از جنابعالی این است که آیا درک روحانی و باطنی و معنوی مبعث حضرت رسول (ص) برای امثال ما میسور و ممکن است؟
حضور شما عرض شود که اول از همه متوجه این موضوع باشیم که انسانی به این مرتبت می رسد که ظرفیت لازم برای مقام نبوت یا جایگاه رسالت را دارد. البته شرایط مختلفی در این زمینه نقش دارد. مثلا اجتماعی که در آن دوران وجود داشته و جامعه خاصی است و البته مهم تر از همه این ها خصوصیات اخلاقی و معنوی پیامبر (ص) است. این خصوصیات است که شرایط را فراهم می کند تا عنایت ویژه ای از ناحیه خدا نسبت به وجود مقدس رسول الله (ص) تحقق پیدا کند. شاید بشود این گونه گفت که در درجه اول وجود پیامبر این قابلیت و ظرفیت را داراست و در مرتبه بعدی، شرایط اجتماعی هم ایجاب می کند که چنین فردی مبعوث شود و عنایت ویژه ای به ایشان صورت بگیرد.
از این زاویه می شود این تعبیر را به کار برد که پیامبر این ظرفیت را دارد که راه 100 ساله را یک شبه بپیماید. این پیمایش هم تحت تأثیر آن عنایت ویژه و مخصوص است. در واقع ارتباط ویژه ای بین خدا و رسولش برقرار شده است. البته رسول الله (ص) بنده حق است اما در جایی قرار گرفته است که از همه ممتازتر است، به حقایقی دست یافته است که مختص اوست. اما درباره این پرسش که اشاره کردید واقعیت قضیه این است که حقیقت ارتباط ویژه خدا و پیامبر (ص) برای ما قابل فهم نیست. دلیلش هم این است که ما مسایلی را درک می کنیم که عمومی شده باشد.
منظورتان از این که موضوعات قابل درک برای ما موضوعات عمومی است چیست؟
فرض کنید همه ما واجد جنبه های عاطفی هستیم. همه ما می توانیم عاطفه ای مثبت مثل مهر ورزیدن یا کمک به همنوع را درک کنیم. همچنین است درباره عاطفه منفی مثل حسادت یا خودخواهی. ما چون درباره عواطف مثبت و منفی تجربه هایی نزد خود و دیگران داریم بنابراین می توانیم این ساحت ها را کاملا درک و هضم کنیم. به این معنا که من در درون خودم و به دنبال آن در دیگران این رفتارها و خصلت ها را رصد می کنم و قرائنش را در دیگران می یابم و مقابله می کنم که مثلا در فلان قضیه رفتاری تنفرآمیز از فلان کس سر زده است یا فلانی نسبت به دیگری مهرورزی داشته است. ما این ساحت ها را کاملا درک می کنیم. اما اگر رفتاری یا خصلتی در ما نباشد و در دیگران هم آن رفتار و خصلت را پیدا نکنیم دیگر من آن خصلت و رفتار را درک نخواهم کرد چون نه در خود آن رفتار را یافته ام و نه در دیگران دیده ایم و نه قرائن دست به دست شده است. این اتفاق در ارتباط هایی که با اشخاص و افراد داریم در صورت عمومی اش روی می دهد و ما در این ارتباط ها با هیجان های آن ها سر و کار داریم اما وقتی این ساحت به ارتباط ویژه پیامبر با خدا در وحی می رسد ما چون تجربه ای در این زمینه نداریم حقیقت این ارتباط را نمی توانیم درک کنیم.
یعنی مطلقا کسی نمی تواند مکانیسم وحی را درک کند؟
فقط انبیاء الهی می توانند این ارتباط را بفهمند. البته آن ها هم مراتب مختلفی دارند. یعنی این طور نیست که همه شان در یک سطح باشند بنابراین مراتب شان گوناگون است اما کلیت مسأله را می توانند درک کنند. آیات الهی در قرآن این حقیقت را به ما گوشزد می کند که انبیا یکی بر دیگری ترجیح داده شده اند و در یک سطح نیستند.
نکته ای که قابل ملاحظه است این است که حقیقت وحی آن وحی ای که بر پیامبران اختصاص یافته است بر احدی از اولیا قابل درک نیست. البته ممکن است یک سنخی از حقایق بر اهل معرفت حاصل شود و حقایقی بر آن ها مکشوف گردد اما آن صنف خاص است. درست است که جهت مشترکی با وحی دارد اما آن جهت مشترک کافی نیست. به تعبیر دیگر وحی ارتباط حضوری با خداست، ارتباط حضوری در مقابل ارتباط حصولی است.
فرض کنید که ما می خواهیم وجود خداوند را ثابت کنیم. متوسل می شویم به اصل علیّت. از این طریق که پدیده ها بالاخره در ارتباط علّت و معلولی با هم هستند. از طرف دیگر ارتباط پدیده ها با هم که نمی تواند تا بینهایت با علت و معلول جلو برود یعنی این طور نیست که پدیده ها علت یک پدیده و معلول پدیده دیگر باشد، باید به جایی برسیم که آن علت باشد و خود، معلولِ علت دیگر نباشد وگرنه اگر بخواهد همین طور تداوم داشته شد تسلسل به وجود خواهد آمد که باطل است. یعنی بالاخره این زنجیره جایی باید قطع شود و حتما ما باید به علت نخستین برسیم که علت باشد و معلولِ علت دیگر نباشد. خب ما این اثبات را از طریق برهان و دلیل و مفاهیم انجام می دهیم مثل اثبات معادله ریاضی که از طریق مفاهیم صورت می گیرد. ما به این استدلال و برهان آوردن، علم حصولی می گوییم اما انسان به واسطه علم حصولی نمی تواند به حقیقت وحی دست یابد.
البته اهل معرفت مدعی هستند گاهی انسان ها به عنوان تجربه درونی می توانند به شهود حضرت حق برسند. ما اگر این را بپذیریم می شود گفت در این صورت انسان می تواند تا اندازه ای به حقیقت وحی نزدیک شود اما نه بدان پایه که انسان تصور کند حقیقت وحی بر او مکشوف شده است.
این که دست ما از حقیقت وحی کوتاه است به خاطر این است که ما در آن افق و ساحت نیستیم؟
ببینید. حقیقت وحی از سنخ خاصی است که برای غیر انبیا قابل درک نیست. البته همچنان که اشاره شد راهی وجود دارد که ما تا حدودی به آن سنخ وحی نزدیک شویم که همان علم حضوری است و اهل معرفت از این راه می روند و این درک را نسبت به حضرت حق پیدا می کنند اما معنایش این نیست که آن علم حضوری در حد و مرتبه ای قرار دارد که می تواند حقیقت وحی را دریابد. لذا نکته مهم این جاست که حقیقت وحی برای هیچ کس غیر از کسانی که به آن مرتبت رسیده اند قابل درک نیست.
ممکن است یک وقت کسی نسبت به شخصی یا شیئی محبت فوق العاده ای پیدا کند. این محبت قائم به اوست. این محبت را خودش تجربه می کند و غیر او کسی آن را نمی فهمد. حقیقت وحی هم این گونه است و ما نمی توانیم حقیقت وحی را در حد یک تجربه عرفانی تلقی کنیم و تصورمان این باشد که وحی از جنس یک تجربه درونی است. باز بر این موضوع تأکید می کنم نه تنها حقیقت وحی برای افراد عادی مکشوف نیست بلکه در آن حد که برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اتفاق افتاده است حتی برای موسی (ع) و عیسی (ع) هم مکشوف نیست و این پیامبران مراتب پایین تر وحی را تجربه کرده اند.
پایان پیام /
نظر شما