پیش بینی امام موسی بن جعفرعلیه السلام که به حقیقت پیوست 

خبرگزاری شبستان: وقایعی که از برخی مقاطع زندگی ائمه علیهم السلام برای ما بیان می شود ممکن است گاه مایه حیرت و بهت ما شود چرا که اطلاعات ما درباره ائمه علیرغم همه مسایل کلیشه ای و تکراری که همیشه گفته شده و می شود متاسفانه همچنان ناچیز است و این در رابطه با برخی از امامان از جمله حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام دو چندان است.

 

حجت الاسلام علیرضا نظری خرم عضو پژوهشکده تفسیر پژوهشگاه دار الحدیث در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان گفت: ماجراها و وقایعی که از برخی مقاطع زندگی ائمه علیهم السلام برای ما بیان می شود ممکن است گاه مایه حیرت و بهت ما شود چرا که اطلاعات ما درباره ائمه علیرغم همه مسایل کلیشه ای و تکراری که همیشه و همه ساله گفته شده و گفته می شود متاسفانه همچنان ناچیز است و این در رابطه با برخی از امامان از جمله حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام دو چندان است.

 

در رابطه با این امام عزیز و بزرگوار نقل ها و روایات بسیاری در منابع وجود دارد که هر یک از آنها می تواند منشاء یک تحول و تاثیر عمیق در زندگی ما باشد اما متاسفانه آنچه که همواره از امام کاظم علیه السلام گفته و شنیده می شود سال های زندان و آزارو اذیت ایشان و...است.  

 

وی افزود: «ابن شهر آشوب مازندرانی» در کتاب «مناقب» خود چنین روایت کرده که روزی مردمان نیشابور شخصی به نام «محمد بن علی نیشابوری» را مامور کردند تا مقدار زیادی پول از وجوهات شرعیه و هدایا و ... به خدمت امام کاظم علیه السلام ببرد. در این میان زن مومنه ای به نام «شطیطه» نیز مبلغ یک درهم پول و مقداری پارچه ناچیز که خود بافته بود به محمد بن علی نیشابوری سپرد که به نزد امام ببرد. مردم  با دیدن این وضعیت گویا شطیطه را به باد تمسخر گرفتند که در مقابل این همه پول و هدایا و.. این چیست و چه ارزشی دارد که آن را برای موسی بن جعفرعلیه السلام می فرستی؟! اما وی در مقابل آنها این جمله را به زبان جاری کرد که « ان الله لا یستحیی من الحق؛ خدا در برابر کار حق حیا ندارد»!  یعنی انسان در برابر انجام کار حق نباید حیا کند. این مقدار اگر چه کم و ناچیز است اما توان من در همین حد است و نباید به بهانه کم و ناچیز بودن از فرستادن حق امام امتناع کرد.

 

ابن شهر آشوب آورده است که مردم جزوه ای را نیز آماده می کنند که حاوی سئوالاتی بود شامل 70 سوال که در 70 برگه نوشته شده بود و همه آنها را درون کیسه ای گذاشته ؛ مهر و موم کرده و به محمد بن علی نیشابوری می دهند دادند تا به دست امام برساند.  اما سفارش کردند که این کیسه را شب هنگام به امام بده و فردا برای گرفتن جوابها به نزد او برو، اگر دیدی مهرو موم کیسه همچنان سالم است آن را بشکن و سوالات را بنگر اگر دیدی پاسخ سوال ها بدون شکستن مهرها داده شده بدان که همان فرد، «امام» است و پول ها را به او بسپار در غیر این صورت پولها  را به او مده.

 

محمد بن علی نیشابوری راهی مدینه شده و به منزل عبدالله افطح وارد می شود. «عبدالله افطح» برادر امام کاظم علیه السلام بود که ادعای امامت داشت. فرستاده مردم نیشابور نزد او می رود با چند سوال در می یابد که این فرد امام نیست سپس از خانه او خارج می شود و پسربچه ای او را به خانه امام راهنمایی می کند. وی نقل میکند که هنگام ورود، امام به من فرمود: «به سوی ما بیا که من حجت خدا هستم. من سوالات را پاسخ داده ام . آن یک درهم شطیطه را نیز به من بده».

 

من همه آن چه را همراه داشتم به نزد امام آوردم و امام از میان آنها تنها همان یک درهم شطیطه و یک تکه پارچه او را برداشت و سپس همان جمله شطیطه را تکرار کرد: «خداوند در برابر حق حیا ندارد کم باشد یا زیاد !! » و فرمود: به شطیطه سلام مرا برسان و این چهل درهم و این پارچه را که کفن است به او بده و بگو پنبه ی این پارچه را از زمین های مادرم فاطمه سلام الله علیها کشت کرده ایم و خواهرم این کفن را با دستان خود بافته و این هدیه ای است برای او. همچنین بگو تو 19 روز بیشتر زنده نمی مانی در این مدت 16 درهم از این پول را برای خود خرج کن و مابقی را صدقه بده و من به شهر شما آمده و بر تو نماز می خوانم و سپس  فرمود: این پول ها را نیز به صاحبان آنها بازگردان.

 

محمد بن علی می گوید من مهرها را باز کردم و دیدم سوال ها پاسخ داده شده؛  سپس پول ها را برداشته به نیشابور بازگشتم. اما برای من سوال بود که چرا امام پول ها و هدایا را نپذیرفت؟ وقتی وارد نیشابور شدم دیدم همه آن افراد که پول به نزد امام فرستاده بودند فطحی مذهب شده اند جز شطیطه ( البته به لطف خدا بعد از مدت کوتاهی اتفاقاتی رخ داد و مردم متوجه اشتباه خود شدند و به سوی امام کاظم علیه السلام بازگشتند)

 

من ماجرا را به شطیطه گفتم و از آن پس مراقب بودم که ببینم یا پیش بینی امام به وقوع می پیوندد یا نه؟ و دیدم که درست در همان روزی که امام به نیشابور وارد شدند حال شطیطه بد شد و درگذشت و امام بر وی نماز خواند و هنگام بازگشت خطاب به من فرمود: سلام مرا به یاران خود برسان و بگو من و امامان پس از من لابد و ناچاریم از این که باید حاضر شویم در تشییع جنازه شیعیان مان در هر شهری که باشند؛  پس پزهیزکار باشید و از خدا پروا کنید.

 

این کارشناس علوم حدیث در ادامه تصریح کرد: دو تن از اطرافیان «علی بن یقطین» از اصحاب خاص امام کاظم علیه السلام که در درباره حکومت عباسی نفوذ بسیاری داشت نقل می کنند که روزی «علی بن یقطین» نامه و اموالی را به ما داد تا از بیراهه رفته و آنها به امام تحویل دهیم.  ما حرکت کردیم و در مسیر راه در نقطه ای امن مشغول غذا خوردن شدیم. در این هنگام دو سوار به ما نزدیک شدند و پس از نزدیکی دریافتیم که یکی از ایشان امام موسی بن جعفر علیه السلام است. ما اموال و نامه ها را به امام تحویل دادیم . حضرت نیزدر همان لحظه کاغذی به ما سپرده و فرمودند این پاسخ نامه های شماست. ما خدمت امام عرض کردیم که غذا و آذوقه ای که داشتیم تمام شده و اگر اجازه فرمایید ما به مدینه برویم و وارد شهر شویم تا هم مرقد مطهر رسول خدا صل الله علیه وآله را زیارت کنیم و هم آذوقه تهیه نماییم.

 

امام فرمودند: آنچه از توشه برای شما باقی مانده بیاورید! ما آن را حاضر کردیم امام با دست مبارکش آن را زیرو رو کرد و فرمود این توشه شما را تا کوفه می رساند. اما آمدن به مدینه را صلاح نمی دانم اینک در پناه خدا به شهر خود بازگردید.

 

حجت الاسلام نظری افزود: شیخ مفید نیز نقل می کند که هارون تعدادی لباس به عنوان خلعت به علی بن یقطین هدیه داد که در میان آنها یک لباس خاص نیز وجود داشت. علی بن یقطین به سبب ارادت و علاقه ای که به امام کاظم علیه السلام داشت آنها را نزد امام فرستاد. امام همه آنچه را که علی بن یقطین فرستاده بود پذیرفت جز همان لباس خاص را و در بیان دلیل این امر فرمودند: این لباس را با خود بدار که روزی به کار تو می آید.

 

از قضا روزی علی بن یقطین یکی از خدمتکاران خود را تنبیه کرد و او نیز به نزد هارون الرشید رفته از علی بن یقطین سئایت کرد که تو خبر نداری و علی بن یقطین از ارادتمندان موسی بن جعفر علیه السلام است و آن لباس ویژه ای را هم که پیشکش او کرده بودی به موسی بن جعفر هدیه کرده. هارون از شنیدن این خبر برآشفت و علی بن یقطین را خواست و از او درباره لباس سوال کرد.

 

علی بن یقطین لباس را حاضر کرد و هارون با دیدن لباس آرام گرفت و گفت: پس از این سئایت و شکایت هیچ کس را درباره تو باور نمی کنم. این واقعه نشان می دهد که امام کاظم علیه السلام در همه حال و همه جا به فکر شیعیان و اصحاب خود بودند و در مواقعی حتی بدون اطلاع آنها باعث نجات جان آنها می شدند و این مسایل بعدها برای اصحاب و یاران عیان می شد.

 

پایان پیام/

              

کد خبر 458198

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha