خبرگزاری شبستان: پژوهش های گسترده ای که امروز در حوزه فیزیولوژیکی و پزشکی با هدف شفاف سازی رابطه نشاط یا نقطه مقابل آن افسردگی بر کالبد انسان صورت می گیرد نشان می دهد که رابطه هوشمندانه ای میان ذهن و کالبد انسان وجود دارد به این معنا که وقتی فرد از یک نشاط ذهنی و روانی برخوردار است این نشاط دقیقاً مثل یک نرم افزار کاربردی بر تن و اجزای پیکره او سایه می اندازد و کارکرد آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. از سوی دیگر افسردگی هم بر همین اسلوب عمل می کند اما با این تفاوت که نشاط و شادمانی ذهنی و روانی فضایی مثبت، رو به جلو، خوش بینانه و امیدوار را برای مجموعه ای از عناصر حیاتی بدن تدارک می بیند و تاثیر مستقیمی بر امید به زندگی فرد می گذارد اما در نقطه مقابل افسردگی و دلمردگی ناخودآگاه روان و بدن را دعوت به فروپاشی می کند. بسیار نکته شگفتی است که مطابق با تحقیقات پزشکی نشان داده شده که سیستم هوشمند بدن این قابلیت را دارد که در چنین فضایی، دستور ترشح سموم برای از بین بردن خود را صادر کند.
نشاط یا دلمردگی، دومینویی که اجتماع را می پوشاند
اما این نشاط یا نقطه مقابل آن افسردگی و دلمردگی وقتی از سطوح فردی به لایه های اجتماعی تعمیم داده می شود کارکرد «دومینویی» پیدا می کند. این کارکرد همان است که ما در ادبیات عامه و شفاهی مان بارها به آن استناد می کنیم «افسرده دلی افسرده کند انجمنی را» درست به مانند احساس کسالت، وقتی کسی در جمعی شروع کند به خمیازه کشیدن های پی در پی، خمیازه های دیگران هم ناخودآگاه بیدار می شود و راه می افتد در واقع وقتی افسردگی یا موج منفی احساسات از جایی آغاز می شود، درست مثل یک توده هوا در همان جا متوقف نمی ماند، بلکه بر مهره بعدی که می تواند یک همکلاسی، یک همکار، دوست، همسر، همسایه و دیگران باشد؛ می افتد و این حرکت با قوت و ضعف جلو می شود.
تجربه شادمانی عناصر چندوجهی دارد
اما نشاط اجتماعی اگرچه جزیره و تکه ای دور مانده از واقعیت های اجتماعی و فرهنگی نیست و با متغیرهایی چون احساس امنیت ناشی از فضای شغلی، معیشتی، تعریف رابطه درست با خود و دیگری – دیگری می تواند یک مفهوم و چتر معنوی بزرگ به نام خدا باشد یا در سطوح پایین تر در یک دوست، همسر، همکار و نظایر آن جمع بندی شود – گره می خورد اما نباید از نظر دور داشت که مهمترین ضرورت در این میان تدوین الگویی جامع در این باره و وزن دادن به هر کدام از متغیرها متناسب با سهم و ظرفیت شان در این الگو است.
به عنوان مثال اگرچه متغیرها و مولفه های معیشتی از جمله عوامل اثرگذار بر نشاط فردی و اجتماعی هستند – طبیعی است شخصی که در تامین نیازهای اولیه زندگی خود به جد دچار اشکال شد و به تعبیر و تعریف مرسوم غم نان دارد نمی تواند آن شادمانی درونی را حس کند – اما اولاً تعیین حدود و ثغور در این باره بسیار مهم است – یعنی همان طور که فقر اقتصادی می تواند فرد را از تجربه شادمانی و نشاط درونی محروم کند به همان اندازه داشتن های افسارگسیخته بدون سهم کردن دیگران در این دارایی ها و سود رساندن به جامعه از ثروتی که در اختیار فرد قرار گرفته است می تواند مخرب باشد – و در ثانی میدان دادن به هر کدام از این مولفه ها باید براساس همان الگویی باشد که متاثر از بنیان های فکری و معرفتی ما بنا شده است.
الگوی بومی ما در نشاط اجتماعی کجاست؟
بدون تردید بخش اعظمی از فرصت های به هدر رفته ما در موضوع نشاط اجتماعی وابسته به آن خلایی است که در بالا به آن اشاره شد نقشه راه و الگوی ما برای طرح و عملیاتی کردن نشاط اجتماعی چیست؟ ما براساس کدام راهبرد و استراتژی می خواهیم نشاط اجتماعی را در برنامه ها، سیاست گذاری ها و جهت گیری نهادهای دولتی و غیردولتی بگنجانیم؟ زاویه و خط ممیز، نشاط اجتماعی ما با الگوهای غربی کجاست؟ ما چه آزمون و خطاهایی دراین باره داشته ایم و عبرتها و جمع بندی های ما از این آزمون و خطاها چه بوده است؟
مسلماً ما امروز همان طور که برای پیشرفت کشور در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیاز به یک الگوی بومی داریم – همچنان که تدوین این الگو از مطالبات رهبر معظم انقلاب بوده و براساس این مطالبه نخستین نشست راهبردی با حضور صاحبنظران حوزه اندیشه و با موضوعیت تدوین الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی برگزار شد – در حوزه نشاط اجتماعی هم این نیاز بسیار محسوس است. اصلاً نگاه غرب به پدیده نشاط با آن نگاه و گستره معرفتی موجود در فرهنگ ایرانی اسلامی متفاوت است.
در غرب نشاط بیشتر از آنکه نمود و تظاهر درونی داشته باشد امری بیرونی است به خاطر همین است که امروز متاسفانه تحت تاثیر این گرایش ها در جامعه ما هم این وهم به وجود آمده است که انگار وقتی سخنی از نشاط به میان می آوری باید آن را هم ردیف رقص و پایکوبی قرار داد. البته کم کاری ها و غفلت های رسانه های ما در ایجاد معادلهای صحیح و هدایت افکار عمومی به سمت این معادلها بسیار بارز است.
کارنامه رسانه های ما به ویژه رسانه ملی و جریان سازی های فکری و تعیین الگوهای ذهنی در موضوعات مهم متاسفانه کارنامه درخشانی نیست وگرنه در خلاء الگوی نشاط اجتماعی دست کم جامعه ما با ریز مولفه های آن آشنا می شد.
امروز همه ما در این نکته که اگر می خواهیم طرح های مربوط به نشاط اجتماعی به ثمر برسند عناصر موجود در آنها باید از بن مایه های اصیل فرهنگ بومی برخاسته باشد؛ تردیدی نداریم اما وقتی این مولفه ها و بن مایه ها را از متن آن فرهنگ اصیل بیرون می کشیم، چالشها به وجود می آید. این همان کمبود بزرگی است که در حوزه سیاستگذاری و برنامه های مرتبط با نشاط اجتماعی به چشم می آید، از این رو است که بسیاری از این اقدامات عملاً در پیله برخوردهای موسمی یا سلیقه ای به سرانجام نمی رسد.
پایان پیام/
نظر شما