«اللهم ارزقنا توفیق الطاعه» و زمینه سازی در امر ظهور

خبرگزاری شبستان: اين دعا آرزوهاي امام زمان(ع) است كه انسان‌ها، توفيق بندگي و دوري از معصيت را پيدا كنند و در راه به دست آوردن يك جامعه ايده‌آل و زمينه‌ساز براي امر ظهور، تلاشي در خود تحسين داشته باشند.

خبرگزاری شبستان: دعای "اللهم ارزقنا توفیق الطاعه" درسنامه گرانبهايي است كه در پيكره نيايش انشاء شده است و آموزندة اوصافي است كه مطلوبِ آخرين ذخيره الهي است. آراستگي به فضائل بیان شده در این دعا، براي هر منتظر راستين بايسته است و شايد بتوان گفت كه اين دعا سرچشمه همة صفاتي است كه براي منتظران راستين آن حضرت شايسته مي‌باشد.

اين دعا آرزوهاي امام زمان(ع) است كه انسان‌ها، توفيق بندگي و دوري از معصيت را پيدا كنند و در راه به دست آوردن يك جامعه ايده‌آل و زمينه‌ساز براي امر ظهور، تلاشي در خود تحسين داشته باشند. دقت در مضامين دعا و عمل به آن، بهترين راه‌ كار جلب رضايت آن عزيز است. رضايتي كه خشنودي خداي متعال را در برخواهد داشت و بهشت قرين پاداش اين رضايت خواهد بود.

 

َو عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ

بر اميران عدل و مهرورزي تفضل كن

وظایف حاكمان از دیدگاه استاد جوادی اینگونه است: «حاكمان و فرماندهاني كه تدبير امور مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي جامعه اسلامي را به دست گرفته‏اند نيز در زمينه‏سازي ظهور امام عصر(عج) نقش جدّي و اثرگذار دارند، لذا اهم وظايف آنان چنين بيان گرديده است:

 أ. عدالت: عدالت به معناي حركت ميان افراط و تفريط است، به گونه‏اي كه هيچ زياده و نقصي بر آن وارد نباشد. رعايت و اجراي عدالت در تمام شئون مديريت جامعه اسلامي از وظايف سنگين حاكمان حكومت اسلامي در عصر غيبت است: و علي الاُمراء بالعدل.

ب. شفقت: دلسوزي و مداراي افراطي و نيز سختگيري و شدت افراطي، آفات اداره جامعه‏اند. بر حاكمان منتظر است كه با برگزيدن رفتاري مشفقانه كه دلسوزي و آسانگيري همراه صلابت و قاطعيت و قدرت است، جامعه را به سوي ظهور دولت مهدوي(عج) رهنمون شوند: والشفقة.»[1]

ويژگي ها و آثار عدل

1. صلاح مردم

امام على(ع): صلاح مردم در اجراى عدالت است، صلاح الرّعيّة العدل.

2. خدا را امرى جز عدل و احسان نيست‏

إسماعيل بن مسلم قال: جاء رجل إلى أبي عبد اللَّه جعفر ابن محمّد الصّادق(ع) و أنا عنده فقال: يا ابن رسول اللَّه! «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ، يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏» و قوله: «أمر ربّي أن لا تعبدوا إلّا إيّاه»؟ فقال: نعم، ليس للَّه في عباده أمر إلّا العدل و الإحسان. فالدّعاء من اللَّه عامّ و الهدى خاصّ،  اسماعيل بن مسلم مى‏گويد: مردى نزد امام جعفر صادق(ع) آمد، و من آنجا بودم. آن مرد (بعنوان سؤال، اين دو آيه را خواند)، گفت اى پسر رسول خدا! «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ، وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏، وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ، يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏، خدا به عدل و احسان و بخشيدن مال به خويشاوندان فرمان مى‏دهد، و از فحشاء و منكر و ستمگرى نهى مى‏كند، شما را پند مى‏دهد تا مگر پند گيريد»و نيز فرموده است: «وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ‏، پروردگارت مقرّر داشت كه جز او را نپرستيد» (اينها يعنى چه؟)، امام صادق(ع) فرمود:آرى، خدا را در بندگانش امر و فرمانى جز عدل و احسان نيست. پس‏ دعوت الهى از سوى خدا عام است و پذيرش هدايت (از سوى مردم) خاص (كه گروهى مى‏پذيرند و گروهى نمى‏پذيرند. »

3. ميزان خداى متعال‏

امام على(ع): «عدل ميزان خدا است، كه آن را براى آفريدگان وضع كرده، و براى برپاداشتن حق مقرّر داشته است، پس در ميزان خدا با وى مخالفت مكن، و در قلمرو سلطنت خدا با او به معارضه مپرداز. إنّ العدل ميزان اللَّه، الّذي وضعه للخلق، و نصبه لإقامة الحقّ، فلا تخالفه في ميزانه، و لا تعارضه في سلطانه.»[2]

4. آرايش ايمان‏

امام على(ع): «العدل زينة الايمان، عدالت آرايش ايمان است.»[3]

5.زنده شدن احكام‏

امام على (ع):« العدل حياة الاحكام، عدل مايه زنده ماندن احكام است.»[4]

6. پشتوانه زندگى توده‏ها

امام على(ع): خداوند سبحان عدل را سامان زندگى مردمان قرار داده است، جعل اللَّه سبحانه، العدل قواما للانام.[5] «العدل قوام الرّعيّة.»[6]

7. نيكوترين سياست ها

امام على(ع): نيكوترين سياستها اجراى عدالت است، خير السّياسات العدل.[7]

امام على(ع): هيچ رياستى، مانند عدالت در سياست نيست، لا رئاسة، كالعدل في السّياسة.[8]

8.سامانبخش به زندگى همه‏

 از آن امام(ع) پرسيدند: از عدل (دادگرى) وجود (بخشندگى) كدام بهتر است؟ فرمود: عدالت هر چيز را در جاى خود مى‏نهد، و وجود هر چيز را به مصرف خود مى‏رساند. عدالت تدبيركننده‏اى است به سود همگان، و جود امرى است خاص. پس عدل شريفتر و با فضيلتر است. سئل عليّ(ع): ايّما أفضل، العدل أو الجود؟ فقال: العدل يضع الأمور مواضعها، و الجود يخرجها من جهتها. و العدل سائس عامّ، و الجود عارض خاصّ، فالعدل أشرفهما و أفضلهما.[9]

امام على(ع): براى تدبير امور مردم، اجراى عدالت كافى است. كفى بالعدل سائسا.[10]

9. آرامبخش و هماهنگ‏ ساز دلها

حضرت فاطمه(س)- در خطبه مشهور خويش: «عدل را خداوند مايه آرامش دلها ساخت، و العدل تسكينا للقلوب »[11]  در كتاب «احتجاج» (1/ 134)، به جاى‏«تسكينا للقلوب»، «تنسيقا للقلوب»آمده است. و معناى اين دو كلمه به يك ديگر نزديك است، چه عدالت هم مايه تسكين (آرامش دادن به) قلوب است و هم سبب تنسيق (هماهنگ ساختن و در يك خط قرار دادن) دلها. و قلبها جز با عدل نظم و نسق و پيوستگى پيدا نمى‏كند.

10.تاثیر روانى در توده ‏ها

امام على(ع): مردم، توده‏هايى‏اند كه اجراى عدالت آنان را به فرمانبردارى وامى‏دارد. الرّعيّة سواد يستعبدهم العدل.[12]

11. برانگيختن مردمان به فعّاليّت‏

امام على(ع): بى‏ميلى به كار در حكومت ظالم، به اندازه ميل به كار است در حكومت عادل. إنّ الزّهد في ولاية الظّالم، بقدر الرّغبة في ولاية العادل.[13]

12.آبادانى‏

امام على(ع): شهرها با هيچ چيز بهتر از آن آباد نمى‏شود كه با عدالت. ما عمرت البلدان بمثل العدل.[14]

13.بركت در بركت‏

امام على(ع): پيشواى عادل بهتر از باران پر بارش است. إمام عادل، خير من مطر وابل.[15] امام على(ع): زمان فرمانرواى عادل، بهترين زمانهاست. زمان العادل خير الأزمنة.[16]

 

وظایف حاكم اسلامى در دستگاه ادارى‏

أ- نزديك شدن به مردم و روى نپوشيدن از ايشان‏

قرآن:  وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏[17] نسبت به مؤمنان كه از تو پيروى مى‏كنند فروتن باش‏

حدیث: الامام علي(ع)- من العهد الأشتري: و أمّا بعد هذا، فلا تطوّلنّ احتجابك عن‏ رعيّتك! فإنّ احتجاب الولاة عن الرعية شعبة من الضّيق، و قلّة علم بالأمور. و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فيصغر عندهم الكبير، و يعظم الصّغير، و يقبح الحسن، و يحسن القبيح، و يشاب الحقّ بالباطل. و انّما الوالي بشر لا يعرف ما توارى عنه الناس به من الامور، و ليست على الحقّ سمات تعرف بها ضروب الصّدق من الكذب‏[18]

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. مبادا كه پوشيده ماندن تو از رعيتت به- درازا بكشد، زيرا كه در پرده ماندن واليان از رعيت مايه در تنگنا افتادن مردم است و كم اطلاعى والى از امور. و پنهان ماندن از ايشان، سببى را كه به خاطر آن از ديدن والى خود محروم مانده‏اند بر مردم پوشيده مى‏دارد، و در نتيجه، امر بزرگ در نظر ايشان كوچك مى‏نمايد، و كوچك بزرگ مى‏شود، و زشت نيكو و نيكو زشت مى‏نمايد، و حق به باطل آميخته مى‏شود.والى بشر است و چون از مردمان پنهان بماند، از آگاهى نسبت به امورشان غافل مى‏شود؛ و حق‏[19] را نشانه‏هايى نيست كه به وسيله آن بتوان راست و دروغ را در مورد آن از يك ديگر باز شناخت.

الامام علي(ع)- من العهد الأشتري: و اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرّغ لهم فيه شخصك! و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه للَّه الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك حتى يكلّمك متكلّمهم غير متتعتع، فإنّي سمعت رسول اللَّه «ص» يقول في غير موطن: «لن تقدّس امّة لا يؤخذ للضعيف فيها حقّه من القويّ غير متتعتع». ثمّ احتمل الخرق منهم و العيّ، و نحّ عنهم الضّيق و الأنف، يبسط اللَّه عليك بذلك أكناف رحمته، و يوجب لك ثواب طاعته. و أعط ما أعطيت هنيئا، و امنع في اجمال و إعذار[20]

امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. براى كسانى كه به ديدار تو نياز دارند، زمانى را معين كن كه شخص خود به سخنان ايشان گوش فرا دارى، و در مجلس عامى بنشينى، و در آن در برابر خدايى كه تو را آفريده است تواضع كنى، و لشكريان و دستياران و پاسداران خود را چنان دور كنى كه صاحبان حاجت بدون احساس ترس و لرز و لكنت زبان با راحتى كامل بتوانند مطالب خود را بيان كنند، زيرا كه من از پيامبر خدا «ص» بارها شنيدم كه مى‏گفت: «امتى كه ضعيف آن نتواند حق خويش را بى‏لكنت زبان از قوى بگيرد، قابل احترام نيست». سپس درشت گفتن و ناتوانى آنان را در بيان مطلب خود تحمل كن، با تنگ خلقى و باد بينى با مردم رو به رو مشو، تا خدا رحمت خود را بر تو بگستراند، و پاداش طاعت به تو بدهد. و آنچه را كه مى‏بخشى آسان و بدون اكراه و منت ببخش، و اگر مى‏خواهى به كسى چيزى ندهى، اين كار را به صورتى خوش و با عذر خواهى انجام ده.

الامام علي(ع): أيّما وال احتجب عن حوائج الناس، احتجب اللَّه [عنه‏] يوم القيامة [و] عن حوائجه. و إن أخذ هديّة كان غلولا، و إن أخذ رشوة فهو مشرك‏[21]. امام علی(ع): هر والى كه خود را براى برنياوردن نيازمنديهاى مردمان پوشيده بدارد، خدا در روز قيامت از او و نيازمنديهايش پوشيده خواهد ماند. و اگر هديه قبول كند خيانت (و سرقت) كرده است، و اگر رشوه بگيرد مشرك است.

ب- راستگويى و وفاى به عهد در برابر مردم‏

قرآن:  وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ، لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ، وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا[22] پيش از آن با خدا عهد كرده بودند كه (در كارزار) پشت نكنند؛ خدا از عهدى كه با او كرده‏اند سؤال خواهد كرد.

حديث‏: الامام علي(ع)- من العهد الاشتري: و ايّاك و المنّ على رعيّتك بإحسانك، أو التّزيّد فيما كان من فعلك، أو أن تعدهم فتتبع موعدك بخلفك؛ فإنّ المنّ يبطل الإحسان، و التّزيّد يذهب بنور الحق، و الخلف يوجب المقت عند اللَّه و الناس، قال اللَّه تعالى: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‏[23][24]

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. از منت نهادن بر مردم به سبب احسانى كه كرده‏اى، و بزرگتر جلوه دادن كارى كه انجام داده‏اى، و از خلف وعده كردن بپرهيز، زيرا كه منت، احسان را باطل مى‏كند، و مبالغه و زياد جلوه دادن چيزى حقيقت آن را تباه مى‏سازد، و خلف وعده خشم و غضب خدا را برمى‏انگيزد، خداى متعال گفته است: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‏ خدا به سختى دشمن آن است كه چيزى بگوييد و به آن عمل نكنيد».

ج- برابرى همه در مقابل قانون‏

قرآن‏: 1- يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏، وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ، إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[25] اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و به صورت ملتها و قبيله‏ها قرار داديم، تا يك ديگر را بشناسيد، از ميان شما گراميتر در نزد خدا آن كس است كه پرهيزگارتر باشد، و خدا دانا و آگاه است.

2- قُلْ: يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ، وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً، وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا: اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‏[157] بگو: اى اهل كتاب! به جانب كلمه‏اى بياييد كه ميان ما و شما يكسان است: اينكه جز خدا را نپرستيم، و چيزى را شريك او قرار ندهيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا خدايگان نگيريم، پس اگر رويگردان شدند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم‏

حديث‏: الامام علي(ع)- إنّ عليا(ع) لمّا حدّ النّجاشي غضب اليمانيّة، فدخل‏ طارق بن عبد اللَّه عليه فقال: يا امير المؤمنين! ما كنّا نرى أنّ اهل المعصية و الطاعة و اهل الفرقة و الجماعة، عند ولاة العدل و معادن الفضل سيّان في الجزاء، حتى رأينا ما كان من صنيعك بأخي الحرث، فأوغرت صدورنا، و شتّتت أمورنا، و حملتنا على الجادّة التي كنّا نرى أنّ سبيل من ركبها النار. فقال: «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ‏»[158]. يا أخا نهد! و هل هو الّا رجل من المسلمين؟ انتهك حرمة ما حرّم اللَّه، فأقمنا عليه حدّا كان كفارته. إن اللَّه تعالى قال: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ، عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»[26]. فلمّا جنّة الليل، همس هو و النّجاشي الى معاوية ...[27] (فرارا من العدالة و الحقّ.)

امام على(ع)- على، در آن هنگام كه بر نجاشى (يمنى) حد جارى كرد، يمنيها خشمناك شدند، پس طارق بن عبد اللَّه نزد او آمد و گفت: يا امير المؤمنين! ما تصور نمى‏كرديم كه اهل نافرمانى و فرمانبردارى و اهل پراكندگى و اجتماع، از لحاظ كيفر و مجازات در نزد واليان عادل و مردان فضيلت با يك ديگر برابر باشند، تا آنكه عملى را كه در حق نجاشى انجام دادى مشاهده كرديم، سينه‏هاى ما را از كينه شعله‏ور كردى، و كار ما را پراكنده ساختى، و ما را بر راهى انداختى كه تصور مى‏كرديم هر كس از آن راه برود به دوزخ خواهد رسيد. على گفت: «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ‏ آن كارى دشوار است مگر بر خاشعان و فروتنان».

اى طارق نهدى! مگر او غير از مردى از مسلمانان است؟ حرمت آنچه را كه خدا حرام كرده بود دريد، ما هم حدى را كه كفاره آن بود براو جارى كرديم. خداى متعال گفته است: وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏ دشمنى قومى شما را بر آن ندارد كه داد نكنيد، دادگر باشيد كه دادگرى به پرهيزگارى نزديكتر است». پس چون شب فرا رسيد، طارق و نجاشى شبانه به جانب معاويه به راه افتادند .. (تا از مساوات و عدالت فرار كرده باشند!).

الامام الصادق(ع): قال امير المؤمنين لعمر بن الخطّاب: ثلاث إن حفظتهنّ و عملت بهنّ كفتك ما سواهنّ، و إن تركتهنّ لم ينفعك شي‏ء سواهن. قال: و ما هن يا ابا الحسن؟ قال: «إقامة الحدود على القريب و البعيد، و الحكم بكتاب اللَّه في الرّضا و السّخط، و القسم بالعدل بين الاحمر و الاسود». قال عمر: لعمري لقد أوجزت و أبلغت‏[28]

امام صادق(ع): امير المؤمنين به عمر بن خطاب گفت: سه چيز است كه اگر آنها را در نظر داشته باشى و به آنها عمل كنى، تو را از پرداختن به چيزهاى ديگر بينياز مى‏كنند، و اگر آنها را فروگذارى، چيز ديگرى براى تو سودى نخواهد داشت. پرسيد: «اى ابو الحسن، آنها چيست؟» گفت: «برپاداشتن حدود بر كسان دور و نزديك، و حكم كردن طبق كتاب خدا در حال خرسندى و خشمناكى، و تقسيم كردن عادلانه اموال ميان سرخ و سياه». عمر گفت: «به جان خودم سوگند كه كوتاه گفتى و تمام گفتى».

الامام علي(ع)- من العهد الأشتري: و لا يكوننّ المحسن و المسي‏ء عندك بمنزلة سواء، فإنّ في ذلك تزهيدا لأهل الاحسان في الاحسان، و تدريبا لاهل الاساءة على الاساءة، و الزم كلّا منهم ما ألزم نفسه‏[29]. امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. نبايد كه بدكار و نكوكار نزد تو يكسان باشد، كه اگر چنين شود نيكوكاران از نكوكارى دامن فرو خواهند چيد، و بدكاران به بدكارى خويگر خواهند شد، بلكه در باره هر يك چنان كن كه خود براى خويش خواسته است.

د- آرمان هاى انسانى و كوشش براى تثبيت آنها

قرآن‏: لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ‏[30]. خدا شما را از آن باز نمى‏دارد كه با كسانى كه در دين با شما به كارزار نپرداخته شما را از خانه‏هاتان بيرون نكردند، نيكويى كنيد و در باره ايشان دادگر باشيد، زيرا كه خدا دادگران را دوست مى‏دارد

حديث:‏ النبي(ص)- نهى ان يحلف الناس على صدقاتهم و قال: «هم فيها مأمونون». و نهى أن يثنى عليهم في عام مرّتين .. و نهى ان يغلظ عليهم في اخذها منهم، و ان يقهروا على ذلك، او يضربوا، او يشدّد عليهم، او يكلّفوا فوق طاقتهم. و أمر أن لا يأخذ المصدّق منهم الّا ما وجد في ايديهم، و أن يعدل فيهم‏[31]

پيامبر «ص»- از آن نهى كرد كه مردمان را، به هنگام گرفتن زكات و صدقات سوگند دهند، و گفت: «آنان در اين باره مورد اعتمادند». و از آن نهى كرد كه در يك سال دو بار از ايشان گرفته شود .. و از آن نهى كرد كه در گرفتن صدقات با مردمان درشتى كنند و به قهر و غلبه متوسل شوند، يا ايشان را بزنند يا سختگيرى كنند، يا بيش از توانايى برايشان تحميل كنند؛ و فرمان داد كه تحصيلدار صدقات جز آنچه در دست ايشان است نگيرد، و در حق ايشان به داد رفتار كند ..

الامام علي(ع)- إنّه أوصى مخنف بن سليم الأزدي، و قد بعثه على الصدقة بوصية طويلة، امره فيها بتقوى اللَّه ربّه في سرائر اموره و خفيّات اعماله، و أن يتلقّاهم ببسط الوجه و لين الجانب. و أمره أن يلزم التواضع و يجتنب التكبّر، فإنّ اللَّه يرفع المتواضعين و يضع المتكبرين. ثم قال له: يا مخنف بن‏ سليم! انّ لك في هذه الصدقة نصيبا و حقا مفروضا، و لك فيه شركاء: فقراء و مساكين، و غارمين، و مجاهدين، و ابناء سبيل، و مملوكين، و متألّفين، (3) و انّا موفّوك حقّك، فوفّهم حقوقهم! و إلا فإنّك من أكثر الناس يوم القيامة خصماء. و بؤسا لامرئ أن يكون خصمه مثل هؤلاء[32]

امام على(ع)- هنگامى كه مخنف بن سليم ازدى را براى تحصيلدارى زكات روانه كرد، سفارش درازى به او كرد و گفت كه در كارهاى پنهانى خود از پروردگار خويش پروا كند، و با مردمان با گشاده‏رويى و نرمخويى رو به رو شود. و به او فرمان داد كه فروتنى پيشه كند، و از تكبر بپرهيزد، كه خدا فروتنان را برمى‏آورد و متكبران را تنزل مى‏دهد. سپس به او گفت: اى محنف بن سليم! تو را در اين صدقه بهره و حقى معين است، و شركايى دارى كه عبارتند از بينوايان و مسكينان و وامداران و مجاهدان و در راه ماندگان و بردگان و دلجويى‏شدگان.[33] ما حق تو را مى‏دهيم، تو هم حق آنان را بده، و گر نه مدعيان تو در روز باز پسين بسيار خواهند بود، و بدا به حال كسى كه مدعيان او چنين كسان (بينوايان و ..) باشند.

الامام علي(ع)- من العهد الاشتري: و ليكن أبعد رعيّتك منك و أشنأهم عندك، أطلبهم لمعايب الناس، فإنّ في الناس عيوبا، الوالي أحقّ من سترها؛ فلا تكشفنّ عمّا غاب عنك منها، فإنّما عليك تطهير ما ظهر لك، و اللَّه يحكم على ما غاب عنك؛ فاستر العورة ما استطعت يستر اللَّه منك ما تحبّ ستره من رعيّتك. أطلق عن الناس عقدة كلّ حقد، و اقطع عنك سبب كلّ وتر، و تغاب عن كلّ ما لا يصحّ لك، و لا تعجلنّ الى تصديق ساع، فإنّ الساعي غاشّ‏ و إن تشبّه بالناصحين‏[34]

و لا تنقض سنّة صالحة عمل بها صدور هذه الامّة، و اجتمعت بها الألفة، و صلحت عليها الرعيّة. و لا تحدثنّ سنّة تضرّ بشي‏ء من ماضي تلك السّنن فيكون الاجر لمن سنّها، و الوزر عليك بما نقضت منها.[35] و اعلم انّه ليس شي‏ء بأدعى الى حسن ظنّ وال برعيّته من احسانه اليهم، و تخفيفه المئونات عليهم، و ترك استكراهه ايّاهم على ما ليس له قبلهم. فليكن منك في ذلك أمر يجتمع لك به حسن الظّنّ برعيّتك؛ فإنّ حسن الظّنّ يقطع عنك نصبا طويلا. و إنّ أحقّ من حسن ظنّك به، لمن حسن بلاؤك عنده؛ و إنّ أحقّ من ساء ظنّك به، لمن ساء بلاؤك عنده‏[36]

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. بايد كه دورترين رعيت تو از تو و از همه مبغوضتر در نزد تو، آن كس باشد كه بيشتر عيبجويى مردمان مى‏كند. در مردمان عيبهايى است كه والى از هر كس شايسته‏تر است براى پوشاندن آنها پس در صدد كشف كردن آنچه از آنها بر تو پوشيده مانده است مباش، كه وظيفه تو پاك كردن عيبهايى است كه آشكار شده؛ و بر آنچه از تو پوشيده مانده است خدا حكم مى‏كند، پس آنچه را كه آشكار شدن آن مايه شرم است، تا آنجا كه مى‏توانى، پوشيده نگاه دار، تا خدا آنچه را كه دوست مى‏دارى از رعيت پوشيده ماند پوشيده نگاه دارد. عقده هر رشك را از مردمان برطرف ساز، و سبب هر دشمنى را برانداز، و از آنچه نزد تو درست نمى‏نمايد تغافل كن، و به تصديق عيبجوى مردم شتاب مكن، كه سخن چين و عيبجو فريبكار است، هر چند به نصيحت گويان شباهت داشته باشد.

.. و تو خود سنت درست و شايسته‏اى را كه سران اين امت به ان عمل كرده‏اند، و مردمان به آن خو گرفته‏اند، و رعيت آن را پذيرفته است، نقض مكن و آن را برنينداز، و سنت تازه‏اى روى كار نياور كه به سنتهاى گذشته‏ آسيب رساند، كه در آن صورت پاداش براى كسى خواهد بود كه آن سنتها را گذاشته، و وبال آن مخصوص تو است كه آنها را نقض كرده‏اى ..

و بدان كه هيچ چيز بيشتر از احسان كردن والى در حق مردم، و كاستن هزينه‏هايى كه بايد بپردازند، و مطالبه نكردن چيزى كه قدرت آن را ندارند، مايه خوش‏گمانى وى در حق ايشان نمى‏شود. پس چنان كن كه از اين راه حسن ظن نسبت به رعيت براى تو فراهم آيد، كه اين خوش‏گمانى و حسن ظن رنج فراوانى را از تو دور مى‏كند. و شايسته‏ترين كس براى آنكه گمان نيك در حق وى داشته باشى، آن كس است كه به او نيكى كرده‏اى، و سزاوارترين كس براى آنكه گمان بد در حق وى داشته باشى، آن كس است كه به او بد كرده‏اى.

الامام علي(ع)- من العهد: ايّاك و الدّماء و سفكها بغير حلّها! فإنّه ليس شي‏ء أدعى لنقمة، و لا أعظم لتبعة، و لا أحرى بزوال نعمة و انقطاع مدّة، من سفك الدّماء بغير حقّها. و اللَّه سبحانه مبتدئ بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدّماء يوم القيامة. فلا تقوّينّ سلطانك بسفك دم حرام! فإنّ ذلك ممّا يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله. و لا عذر لك عند اللَّه و لا عندي في قتل العمد، لأنّ فيه قود البدن. و إن ابتليت بخطإ و أفرط عليك سوطك أو يدك بالعقوبة، فإنّ في الوكزة فما فوقها مقتلة، فلا تطمحنّ بك نخوة سلطانك عن أن تؤدّي الى أولياء المقتول حقّهم‏[37]

امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. از آن بپرهيز كه خونى به ناحق ريخته شود، كه هيچ چيز براى ايجاد دشمنى مؤثّرتر، و براى پديد آوردن عواقب سوء مهمتر، و براى از بين بردن نعمت و زوال حكومت درخورتر از خونريزى به ناحق نيست. خداى متعال در روز بازپسين، نخست به رسيدگى به حساب خونهاى به ناحق ريخته مى‏پردازد. پس قدرت و سلطه‏خود را به ريختن خون حرام تقويت مكن، كه اين كار سبب سست شدن آن خواهد شد، بلكه آن را زايل مى‏كند و قدرت را به ديگرى منتقل مى‏سازد. و در نزد خدا و من عذرى در كشتن عمد ندارى، و در برابر آن، بدن (خود تو) قصاص مى‏شود. و اگر گرفتار خطايى شدى، و تازيانه‏ات يا شمشيرت يا دستت در كيفر دادن زياده روى كرد- زيرا كه گاه مشت زدنى باعث قتل مى‏شود- مبادا غرور فرمانروايى تو را از آن باز دارد كه به اولياى شخص كشته شده حق ايشان را بپردازى.

الامام الصادق(ع): على الامام أن يخرج المحبسين في الدين يوم الجمعة الى الجمعة، و يوم العيد الى العيد، فيرسل معهم، فإذا قضوا الصّلاة و العيد ردّهم الى السّجن‏[171]. امام صادق «ع»: امام (حاكم اسلامى) بايد زندانيان مسلمان را، روزهاى جمعه، براى رفتن به نماز جمعه، و روزهاى عيد براى رفتن به نماز عيد، از زندان بيرون آورد، و به همراه مأموران گسيل دارد، تا نماز جمعه يا نماز عيد را بخوانند، آنگاه به زندان بازشان گرداند.

ه- مراعات احترام افراد و نظرها و شئون ايشان و ملاطفت كردن با ايشان‏

قرآن‏: 1- فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ، فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ، فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ‏[38] (اى پيامبر!) تو به رحمت خدا با مردم نرمى كردى، و اگر بدخوى و سختدل مى‏بودى، هر آينه از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند، پس از ايشان درگذر، و برايشان آمرزش خواه، و با ايشان در كار رايزنى كن، و چون عزم كردى بر خدا توكل كن، كه خدا متوكلان را دوست مى‏دارد

2- وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ، وَ يَقُولُونَ: هُوَ أُذُنٌ، قُلْ: أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ، وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ، وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏[39]. از ايشان كسانى هستند كه پيامبر را مى‏آزارند و مى‏گويند كه او گوش (شنواى سخن هر كس) است، بگو كه گوش نيكى براى شما است، كه به خدا ايمان دارد، و سخنان مؤمنان را باور مى‏كند

حديث: ‏الامام علي(ع)- من العهد: أنصف اللَّه و أنصف الناس من نفسك و من خاصّة أهلك و من لك فيه هوى من رعيّتك، فإنّك إلّا تفعل تظلم! .. و ليكن أحبّ الامور اليك أوسطها في الحقّ و أعمّها في العدل، و أجمعها لرضا الرعيّة، فإنّ سخط العامّة يجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة يغتفر مع رضا العامّة. و ليس أحد من الرعيّة أثقل على الوالي مئونة في الرّخاء، و أقلّ معونة له في البلاء، و أكره للإنصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شكرا عند الإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع، و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر، من أهل الخاصّة. و إنّما عمود الدين و جماع المسلمين و العدّة للأعداء، العامّة من الامّة؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم‏[40]

امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. داد خدا و داد مردم را از خود و از خواص خاندان و از هر كس از رعيتت كه هواخواه او هستى بده، كه اگر چنين نكنى ستم كرده‏اى .. و بايد كه محبوبترين چيزها در نظر تو آن باشد كه در معيار حق حالتى ميانه داشته باشد، و از نظر عدالت همگان را شامل شود، و خرسندى رعيت را بيشتر فراهم آورد، چه خشم عامه مردم خرسندى خواص را بى‏اثر مى‏سازد، ولى خشم خاصان با وجود خرسندى عامه مردم قابل اغماض است. در ضمن، هيچ يك از افراد رعيت براى والى در هنگام راحتى پرخرجتر، و در هنگام بلا و ناراحتى كم فايده‏تر، و از داد دهى بيزارتر، و در خواهش سمجتر، و هنگام بخشش كم‏سپاستر، و هنگام جلوگيرى از بخشش عذر ناپذيرتر، و در ناراحتيهاى روزگار ناشكيباتر از خواص نيست، اين است كه ستون دين و مايه اجتماع مسلمانان و فراهم آورنده وسايل براى رو به رو شدن با دشمنان، همان عامه امتند، پس بايد كه ميل تو به جانب ايشان باشد و رضاى آنان را به چنگ آورى.

الامام الصادق(ع): الواجب على الإمام اذا نظر الى رجل يزني او يشرب الخمر، أن يقيم عليه الحدّ. و لا يحتاج الى بيّنة مع نظره، لأنّه امين اللَّه في خلقه. و اذا نظر الى رجل يسرق، أن يزبره و ينهاه، و يمضي و يدعه. قلت: و كيف ذلك؟ قال: لأنّ الحقّ اذا كان للَّه، فالواجب على الامام اقامته، و اذا كان للناس، فهو للناس‏[41]

و- پذيرفتن انتقاد و دورى جستن از خودرأيى‏

قرآن‏: 1- .. وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ..[42] .. (اى پيامبر!) با ايشان در كار مشورت كن ..

2- وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ، أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ، فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ[43] چون به او گفته شود كه از خدا بترس، حميّت او را به گناهكارى بر مى‏انگيزد، پس جهنم او را بسنده است و آن بد جايگاهى است‏

حديث: ‏الامام علي(ع)- من العهد الاشتري: إنّ شرّ وزرائك، من كان للأشرار قبلك وزيرا .. ثمّ ليكن آثرهم عندك، أقولهم بمرّ الحقّ لك! و اقلّهم مساعدة فيما يكون منك ممّا كره اللَّه لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع‏[44]  امام على «ع»- از عهد نامه اشترى: .. بدترين وزيران تو كسانى هستند كه پيش از تو وزير اشرار بوده‏اند .. و بايد كه برگزيده‏ترين وزيران و همكاران در نظر تو آن كس باشد كه حق تلخ را بيشتر به تو بگويد، و در كارى كه مخالف رضاى خدا است كمتر به يارى تو برنخيزد، و در بند آن نباشد كه اين روش او در تو چه تأثيرى خواهد داشت.

الامام علي(ع)- فيما رواه السيّد عبد العظيم الحسني، عن الامام ابي جعفر الجواد، عن آبائه: خاطر بنفسه من استغنى برأيه.[45] امام على(ع)- به روايت عبد العظيم حسنى، از امام جواد «ع» از پدرانش: هر كس رأى خود را كافى بداند (و خويشتن را از مشورت كردن و نظر خواستن بى‏نياز شمارد)، خود را به خطر درافكنده است.

الامام الصادق(ع): المستبدّ برأيه، موقوف على مداحض الزّلل‏[46]. امام صادق(ع): انسان خود رأى، هميشه بر لب پرتگاههاى سقوط ايستاده است.

وظايف حاكم اسلامى در باره تأمين نيازمنديهاى اجتماع و ديگر امور معيشتى و تربيتى‏

أ- تأمين وسايل زندگى و ارزاق‏

قرآن:‏ 1- ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ، مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏، فَلِلَّهِ، وَ لِلرَّسُولِ، وَ لِذِي الْقُرْبى‏، وَ الْيَتامى‏، وَ الْمَساكِينِ، وَ ابْنِ السَّبِيلِ، كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ‏ ..[47] آنچه خدا از اهل قريه‏ها بهره پيامبرش كند، مخصوص خدا و رسول است و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان، تا اموال ميان ثروتمندان شما در گردش نيفتد ..

الامام علي(ع)- مرّ شيخ مكفوف كبير يسأل، فقال امير المؤمنين(ع): «ماهذا؟» فقالوا: يا امير المؤمنين نصرانيّ! فقال امير المؤمنين: «استعملتموه، حتّى إذا كبر و عجز منعتموه؟ انفقوا عليه من بيت المال!»[48]. امام على(ع)- پير مرد كهنسال كورى كه گدايى مى‏كرد گذشت، امير المؤمنين(ع) پرسيد كه: «اين چيست؟» گفتند: يا امير المؤمنين! نصرانى است. گفت: «از او چندان كار كشيديد تا پيرو ناتوان شد، حال به او چيزى نمى‏دهيد؟ خرج او را از بيت المال بدهيد

ب- پرداختن وامها

حديث‏: النبي(ص): ما من غريم ذهب بغريمه الى وال من ولاة المسلمين، و استبان للوالي عسرته، إلّا برئ هذا المعسر من دينه و صار دينه على والي المسلمين، فيما [في‏] يديه من أموال المسلمين‏[49]. پيامبر «ص»: هيچ بدهكارى نيست كه با بستانكار خود نزد واليى از واليان مسلمان برود، و بر آن والى عسرت و ناتوانى او در پرداخت دينش معلوم شود، مگر اينكه بدهكار از دين خود برى مى‏گردد، و پرداخت وام بر عهده والى قرار مى‏گيرد، تا از اموالى كه در دست دارد آن را بپردازد.

 

النبي «ص»- فيما رواه الامام الصادق: من أتى عليه أربعون يوما و لم يأكل اللّحم، فليستقرض على اللَّه و ليأكله‏[50]. پيامبر «ص»- به روايت امام جعفر صادق: كسى كه چهل روز براو بگذرد وگوشت نخورد، بايد وامى بر عهده خدا (از بيت المال) بگيرد و با آن گوشت بخورد.

الامام الصادق(ع): إنّ الامام يقضي عن المؤمنين الدّيون، ما خلا مهور النساء[51]. امام صادق(ع): امام قرضهاى مؤمنان را مى‏پردازد، مگر مهرهاى زنان را.

در تفسير قمى، در شرح اين آيه: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ‏ ...4 هر آينه زكات از براى بينوايان است و درماندگان، و تحصيلداران آن، و كسانى كه بايد دلهاشان به دست آورده شود، و براى آزاد كردن بردگان، و دين بدهكاران، و در راه خدا، و راهگذران محتاج، واجبى است از سوى خداى ...»، چنين آمده است: «الغارمين»، كسانيند كه قرضهايى بر عهده دارند كه آنها را در راه خدا و بدون ولخرجى خرج كرده‏اند، پس بر امام واجب است كه به جاى ايشان دينشان را ادا كند، و از زكات ذمه آنان را برى سازد. «وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‏»، كسانى هستند كه براى جهاد از شهرهاى خود بيرون مى‏روند و چيزى براى خرج كردن ندارند، يا كسانى از مسلمانانند كه مالى براى رفتن به حج يا پرداختن به كارهاى خير ديگر ندارند، پس بر امام است كه از مال زكات به ايشان ببخشد تا در راه حج و جهاد مصرف كنند. «و ابن السّبيل»، كسانى هستند كه به سفر پرداخته‏اند (در غير سفر معصيت) و پولشان تمام شده، كه بر امام است كه با دادن مالى از زكات، آنان را به وطنهاشان باز گرداند.

الامام الصادق(ع): من مات و ترك دينا، فعلينا دينه و الينا عياله. و من مات و ترك مالا فلورثته. و من مات و ليس له موالي فماله من الأنفال. امام صادق(ع): هر كس بميرد و دينى داشته باشد، اداى دين او و نگاهدارى از عيال او بر عهده ما است. و هر كه بميرد و مالى از خود باقى گذارد، آن مال مخصوص وارثان او است. و هر كس بميرد و وارثى نداشته باشد، مال او از انفال است.

الامام الرضا(ع): المغرم اذا تديّن- أو استدان‏[52]- في حقّ، أجّل سنة، فإن اتّسع، و إلّا قضى عنه الامام من بيت المال‏[53]. امام رضا(ع): به بدهكارى كه به حق وام گرفته باشد، يك سال مهلت مى‏دهند كه تا اگر گشايش پيدا كرد دين خود را ادا كند، و اگر نشد امام دين او را از بيت المال خواهد پرداخت.

ج- ادا كردن حقوق‏

حديث‏: النبي(ص)- فيما رواه الامام الصادق؛ قال حنان بن سدير الصّيرفي: سمعت أبا عبد اللَّه(ع) يقول: نعيت الى النبي «ص» نفسه، و هو صحيح ليس به وجع؛ قال: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‏ .. فنادى «الصلاة جامعة» و أمر المهاجرين و الانصار بالسّلاح، و اجتمع الناس، فصعد النبيّ المنبر فنعى اليهم نفسه ثم قال: «أذكّر اللَّه الوالي من بعدي على أمّتي! ألّا يرحم على جماعة المسلمين، فاجلّ كبيرهم، و رحم ضعيفهم، و وقّر عالمهم، و لم يضرّ بهم فيذلّهم، و لم يفقرهم فيكفرهم، و لم يغلق بابه دونهم فيأكل قويّهم ضعيفهم، و لم يخبزهم في بعوثهم فيقطع نسل أمّتي». ثم قال: « [قد] بلّغت و نصحت! فاشهدوا!». و قال ابو عبداللَّه(ع): هذا آخر كلام تكلّم به رسول اللَّه «ص» على منبره‏[54]

پيامبر «ص»- به روايت امام صادق: حنان بن سدير صيرفى گويد: از امام صادق شنيدم كه گفت: خبر نزديكى وفات پيامبر «ص» به او داده شد، در صورتى كه صحيح و سالم بود و هيچ دردى نداشت. و اين خبر را جبرئيل به او ابلاغ كرد. پس نداى «نماز جماعت» داد، و به مهاجران و انصار فرمود كه همه سلاح بردارند؛ و چون مردمان جمع شدند، پيامبر بر منبر بالا رفت و خبر مرگ خود را به ايشان داد، سپس گفت: «خدا را به ياد آن كس مى‏آورم كه پس از من، در ميان امت والى و حاكم گردد. مبادا با مسلمانان مهربانى نكند، بلكه بايد بزرگانشان را محترم شمارد، و بر ناتوانان رحم آورد، و عالم ايشان را بزرگ دارد، و به آنان زيان نرساند تا خوار شوند، و به فقر گرفتارشان نكند تا كافر گردند، و در خانه خود را به روى آنان نبندد تا تواناى ايشان ناتوان را بخورد؛ و به هنگام لشكر كشى سختى بر آنان روا ندارد (و همه را در مرزها نگاه ندارد)، تا نسل امت قطع گردد»، سپس گفت: «ابلاغ كردم و خير شما را گفتم، خود گواه باشيد!» امام صادق گفت: «اين آخرين سخنى بود كه پيامبر بر روى منبر خود گفت».

الامام الباقر(ع): قضى أمير المؤمنين(ع): إنّ ما أخطأت القضاة في دية، أو قطع، فعلى بيت مال المسلمين‏[55] امام باقر(ع): امير المؤمنين حكم داد كه آنچه قضات در ديه يا بريدن اندام خطا كنند، پرداخت غرامت آن با بيت المال مسلمانان است.

الامام الباقر(ع)- أبو عبيدة قال: سألت ابا جعفر(ع) عن أعمى فقأ عين رجل صحيح تعمّدا؟ فقال: يا أبا عبيدة! إنّ عمد الاعمى مثل الخطأ، هذا فيه الدية من ماله. فإن لم يكن له مال، فإنّ دية ذلك على الامام. و لا يبطل‏ حقّ مسلم‏[56]. امام باقر «ع»- ابو عبيده گويد: در باره شخص كورى كه چشم شخص سالمى را به عمد بيرون آورده است، از امام باقر پرسش كردم، گفت: عمد آدم كور همچون خطا است، و بايد از مال او ديه داده شود؛ اگر مالى نداشته باشد، ديه از بيت المال داده خواهد شد. حق مسلم باطل نمى‏شود.

الامام الصادق(ع): إن وجد قتيل بأرض فلاة، أدّيت ديته من بيت المال؛ فإنّ امير المؤمنين(ع) كان يقول: (لا يبطل دم امرئ مسلم»[57]. امام صادق(ع): اگر كشته‏اى در بيابانى يافت شود، ديه او از بيت المال داده مى‏شود، چه امير المؤمنين «ع» مى‏گفت: «خون فرد مسلمان هدر نمى‏رود».

د- مبارزه با فقر و برانداختن آن‏

حديث‏: الامام علي(ع)- من العهد الاشتري: ثمّ اللَّه! اللَّه! في الطّبقة السّفلى، من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و أهل البؤسى و الزّمنى، فإنّ في هذه الطّبقة قانعا و معترّا؛ و احفظ للَّه ما استحفظك من حقّه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك، و قسما من غلّات صوافي الاسلام في كلّ بلد، فإنّ للأقصى منهم مثل الذي للأدنى؛ و كلّ قد استرعيت حقّه، فلا يشغلنّك عنهم بطر، فإنّك لا تعذر بتضييع التّافه لإحكامك الكثير المهمّ، فلا تشخص همّك عنهم، و لا تصعّر خدّك لهم. و تفقّد أمور من لا يصل اليك منهم ممّن تقتحمه العيون، و تحقره الرّجال، ففرّغ لاولئك ثقتك من أهل الخشية و التواضع، فليرفع اليك أمورهم. ثمّ اعمل فيهم بالإعذار الى اللَّه يوم تلقاه، فإنّ هؤلاء من بين الرعية أحوج الى الإنصاف من غيرهم. و كلّ فاعذر الى اللَّه في تأدية حقّه اليه. و تعهّد أهل اليتم و ذوي الرّقّة في السّنّ ممّن لا حيلة له و لا ينصب للمسألة نفسه، و ذلك على الولاة ثقيل. و الحقّ كلّه ثقيل. و قد يخفّفه اللَّه‏على أقوام طلبوا العاقبة فصبّروا أنفسهم، و وثقوا بصدق موعود اللَّه لهم‏[58]

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. خدا، خدا، در كار طبقه فرو دست، يعنى بينوايان و نيازمندان و فقيران و بيماران زمينگير، كه هيچ كارى از دستشان برنمى‏آيد، و در ميان آنان هم اظهاركننده نياز و طالب احسان وجود دارد و هم كسانى كه چنين نيستند؛ تو حق آنان را كه خدا تو را نگهبان آن قرار داده است، براى خدا، نگاهبانى كن، و سهمى از بيت المال خود را مخصوص ايشان قرار ده، نيز در هر شهر قسمتى از محصول زمينهاى غنيمتى را به آنان مخصوص‏دار، كه دورترين ايشان را همان اندازه حق است كه نزديكترين آنان دارند، حق همگان بايد رعايت شود، پس مبادا طغيان در نعمت تو را از رسيدگى در باره ايشان غافل كند، چه عذر تو براى آنكه كار كوچكى را به علت پرداختن به كار مهمى فرو گذاشته‏اى پذيرفته نيست؛ پس از آنان غافل مشو و از رسيدگى به احوال ايشان از روى كبر و غرور خوددارى مكن، و در جستجوى كار و بار كسانى از ايشان باش كه مردمان به چشم حقارت در آنان مى‏نگرند و دستشان به تو نمى‏رسد، و براى رسيدگى به كار ايشان مردانى را برگمار كه از خدا بترسند و فروتن باشند و احوال ايشان را به تو گزارش كنند. سپس در حق ايشان چنان به كار برخيز كه پوزشخواه تو در روز ملاقات خدا باشد، زيرا كه اينان در ميان رعيت از همه بيشتر نيازمند آنند كه حقشان به عدل داده شود. حق هر كس را به او بده، و به احوال خانواده يتيمان و سالخوردگان بيوسيله كه خود روى سؤال ندارند برس. اين كار بر واليان سنگين است، و هر گونه اداى حقى سنگين است، و خدا آن را بر كسانى سبك مى‏كند كه خواستار عاقبت نيك باشند، و نفس خود را به شكيبايى عادت دهند، و به درستى آنچه خدا به ايشان وعده كرده است يقين داشته باشند.

ه- از بين بردن احتكار و رسيدگى به نرخها

النبي(ص)- فيما رواه الامام الصادق: نفد الطعام على عهد رسول‏ اللَّه «ص»، فأتاه المسلمون فقالوا: يا رسول اللَّه! قد نفد الطعام و لم يبق منه شي‏ء إلّا عند فلان، فمره يبعه النّاس. قال: فحمد اللَّه و اثنى عليه ثم قال: «يا فلان! انّ المسلمين ذكروا أنّ الطعام قد نفد الّا شيئا عندك، فأخرجه و بعه كيف شئت و لا تحبسه»[59]

پيامبر «ص»- به روايت امام صادق: گندم در زمان پيامبر تمام شد، مسلمانان نزد او آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! گندم تمام شده و جز در نزد فلان كس در جايى وجود ندارد، به او فرمان ده تا آن را به مردم بفروشد. پيامبر «ص» حمد و ثناى خدا كرده گفت: «اى فلان! مسلمانان گفتند كه گندم تمام شده و تنها اندكى نزد تو باقى است، آن را بيرون آر و چنان كه خواهى بفروش و آن را حبس نكن».

النبي «ص»- فيما رواه الامام امير المؤمنين: إنّ رسول اللَّه «ص» مرّ بالمحتكرين، فأمر بحكرتهم أن تخرج الى بطون الأسواق و حيث تنظر الابصار اليها[60]. پيامبر «ص»- به روايت امير المؤمنين: پيامبر خدا بر محتكران گذشت، پس فرمان داد تا مواد احتكار شده را به درون بازارها بياورند تا چشمان مردم آنها را ببيند.

فروشندگى بايد سهل و با ترازوى درست و با بهايى صورت بگيرد كه بر هيچ يك از دو طرف معامله ستم نرود. پس هر كس بعد از نهى كردن تو باز به احتكار بپردازد، او را كيفر ده و بدون زياده روى تنبيه كن.

و- پاسدارى از حقوق كارگران و كشاورزان‏

حديث‏: النبي(ص)- إنّ النبيّ بعث الى امير المؤمنين عليّ بن ابي طالب «ع» أن اصعد المنبر و ادع الناس اليك، ثم قل: ايها الناس! من انتقص أجيرا أجره، فليتبوّأ مقعده من النار[61] پيامبر «ص»- پيامبر براى امير المؤمنين على بن ابى طالب «ع» پيام فرستاد كه: «بر منبر بالا رو و مردمان را فراخوان و بگو: اى مردم! هر كس مزد مزدورى‏ را كم بدهد، جاى خود را در آتش باز كرده است».

الامام الصادق(ع): وصّى رسول اللَّه(ص) عليّا عند وفاته فقال: يا عليّ! لا يظلم الفلّاحون بحضرتك، و لا يزاد على ارض وضعت عليها، و لا سخرة على مسلم، يعني الأجير[62]. امام صادق(ع): پيامبر خدا نزديك وفات خود به على چنين سفارش كرد: «اى على! مبادا بر كشاورزان با حضور تو ستم رود، و بر آنچه تو براى گرفتن از زمين معين كرده‏اى چيزى افزوده شود، و مسلمانى (مزدور) را به بيگارى بگيرند».

ز- كوشش در آبادانى‏

حديث‏: الامام علي(ع)- من العهد الاشتري: و ليكن نظرك في عمارة الارض أبلغ من نظرك في استجلاب الخراج! لأنّ ذلك لا يدرك الّا بالعمارة. و من طلب الخراج بغير عمارة أخرب البلاد، و أهلك العباد، و لم يستقم أمره الّا قليلا.

فإن شكوا ثقلا أو علّة أو انقطاع شرب أو بالّة أو إحالة أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش، خفّفت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم. و لا يثقلنّ عليك شي‏ء خفّفت به المئونة عنهم؛ فإنّه ذخر يعودون به عليك في عمارة بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجّحك باستفاضة العدل فيهم، معتمدا فضل قوّتهم بما ذخرت عندهم من إجمامك لهم، و الثّقة منهم بما عوّدتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم، فربّما حدث من‏ الامور ما اذا عوّلت فيه عليهم من بعد، احتملوه طيّبة أنفسهم به؛ فإنّ العمران محتمل ما حمّلته. و إنّما يؤتى خراب الارض من إعواز أهلها.

و انّما يعوز أهلها لإشراف أنفس الولاة على الجمع، و سوء ظنّهم بالبقاء، و قلّة انتفاعهم بالعبر[63].

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. بايد كه توجه تو به آباد كردن زمين بيش از توجه به گرفتن خراج باشد، چه خراج جز در نتيجه آبادى فراهم نمى‏آيد. هر كس بدون آباد كردن زمين خواستار خراج شود، كشور را خراب و مردم را هلاك كرده است، و كار او جز اندكى راست نخواهد شد. پس اگر از زيادى ماليات (خراج)، يا رسيدن آفت آسمانى، يا قطع شدن آب، يا باران، يا خراب شدن بذر در نتيجه غرق شدن زمين در زير آب، يا نابود شدن ماده غذايى از زمين شكايت كنند، بايد چنان بار مردم را سبك كنى كه كارشان اصلاح شود. و اين كار نبايد بر تو گران افتد، زيرا كه اين اقدام همچون ذخيره‏اى است كه مردم خود آن را با آباد كردن و آراستن و پيراستن سرزمينها باز مى‏گردانند؛ علاوه بر اين، سپاسگزار تو نيز خواهند شد، و خود از اينكه با عدل و داد با مردمان رفتار كرده‏اى شادمان خواهى بود، و به دليل راحتيى كه براى ايشان فراهم كرده و عدل و مهربانيى كه نسبت به آنان روا داشته‏اى، و اعتمادشان را جلب كرده‏اى، مى‏توانى به حسن نيت و خدمت ايشان بيشتر متكى باشى. بسا كه در آينده حادثه‏اى پيش آيد كه چون در آن به يارى ايشان چشم داشته باشى، با كمال صفاى دل آن را تحمل كنند؛ و اين همه براى عمران و آبادى ضرورت دارد. ويرانى زمين از فقر مردم آن نتيجه مى‏شود، و زمانى مردمان فقير مى‏شوند كه واليان در انديشه جمع مال و نسبت به باقى ماندن بر سر كار خود بدگمان باشند، و از چيزهايى كه مايه عبرت گرفتن است بهره‏مند نشوند.

ى- ديگر نيازها و نيازمنديها، با نظر به واقعيّت زندگى و غرايز انسانى‏

حديث‏: الامام الصادق(ع): انّ امير المؤمنين(ع) اتي برجل عبث بذكره، فضرب يده حتّى احمرّت، ثمّ زوّجه من بيت المال.[64]. امام صادق «ع»: مردى را نزد امير المؤمنين(ع) آوردند كه استمنا كرده بود. امام(ع) (به قصد تنبيه او) چند چوب به دست او زد به طورى كه سرخ شد؛ سپس به او، با هزينه دولت (بيت المال)، زن داد.

ب- مبارزه با ويرانگرى و فساد

الامام علي(ع)- ممّا كتبه الى عامله على البصرة، و هو عبد اللَّه بن عبّاس: ..سأخبرك عن القوم: هم بين مقيم لرغبة يرجوها، أو خائف من عقوبة يخشاها، فأرغب راغبهم بالعدل عليه و الاحسان اليه، و احلل عقدة الخوف عن قلوبهم![65] ..

امام على(ع)- در ضمن نامه‏اى به يكى از كارگزارانش: از اين قوم تو را آگاه مى‏كنم: بعضى از آنان به اميد رسيدن به خيرى مقيم شده‏اند، و بعضى براى ترس از عقوبتى كه از آن بيمناكند، پس آن را كه اميدوار است با عدل و احسان كردن جلب كن، و عقده ترس را از دلهاى آنان كه مى‏ترسند بگشا ..

الامام علي(ع)- من العهد الأشتري: و لا تدع تفقّد لطيف أمورهم اتّكالا على جسيمها، فإنّ لليسير من لطفك موضعا ينتفعون به، و للجسيم موقعا لا يستغنون عنه‏[66].

امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. از پى‏جويى كارهاى كوچك ايشان به بهانه پرداختن به كارهاى بزرگ غافل مشو، زيرا كه توجه تو به كارهاى كوچك وضعيّتى پديد مى‏آورد كه به سود مردم است، و نظر تو در كارهاى بزرگ امرى است كه جامعه از آن بينياز نيست.

. همچنين امامان به واقعيت بشرى و آنچه از مصيبتها و دردها و فقر و مسكنت كه با آن آميخته است، عنايت و توجه تمام داشته‏اند، و به همين جهت است كه در زندگى امامان(ع) و روزگار ايشان فراوان مشاهده مى‏كنيم كه شخصا به رفع بدبختى و دستگيرى بيچارگان و خوراك دادن به گرسنگان و در پناه گرفتن ترسندگان و امثال اينها پرداخته‏اند. و اين جنبه «خدايى- بشرى» بزرگى است كه موجب رضاى خدا و عنايت او مى‏شود. و ما نمونه‏هاى فراوانى از آن را در زندگى علماى ربانى نيز مشاهده مى‏كنيم يعنى آنان كه پا بر جاى پاى امامان گذاشته و به امور مردم رسيدگى كرده و به رفع مشكلات انسانها پرداخته‏اند، اينك مثالى از آن: حاج شيخ عباس قمى، مؤلّف كتاب «الكنى و الالقاب»، در شرح حال علّامه سيّد محمد مهدى بحر العلوم طباطبايى (1212- 1155 ه- ق) چنين نوشته است: «استاد بزرگوار ما، صاحب كتاب «مستدرك الوسائل»، از عالم مورد اعتماد نيكوكار، سيّد محمد پسر دانشمند هندى سيد هاشم- مقيم نجف اشرف- از بنده شايسته زاهد عابد پرهيزگار، حاج محمد خزعلى- كه زمان سيّد بحر العلوم را درك كرده بود- روايت كرده است كه گفت: عالم بزرگوار، سيّد جواد عاملى، صاحب كتاب «مفتاح الكرامه»، شبى مشغول شام خوردن بود كه شخصى در خانه‏اش را كوفت و دانست كه او خادم سيّد بحر العلوم است. پس به-شتاب در را باز كرد، خادم به او گفت كه سفره شام در برابر سيّد بحر العلوم گسترده است و او انتظار تو را مى‏كشد، پس شتابان روانه خانه سيد شد، و چون براو درآمد، سيّد بحر العلوم به او گفت: «چرا از خدا نمى‏ترسى؟ چرا مراقب او نيستى؟ چرا از او شرم نمى‏كنى؟». سيّد جواد عاملى گفت: چه حادثه‏اى پيش آمده است؟ بحر العلوم گفت:«مردى از برادرانت، هر شبانه روز، مقدارى خرماى قسبك‏[201] براى خوراك زن و فرزندش از بقال به قرض مى‏گرفت، اكنون هفت روز است كه افراد خانواده او گندم و برنج نچشيده‏اند و غير از قسبك چيزى نخورده‏اند. امروز كه براى گرفتن خرما به جهت شام نزد بقال مى‏رود، بقال به او مى‏گويد قرض تو فلان مقدار شده است! به همين جهت از بقال شرم كرده چيزى نمى‏گيرد، و او و كسانش سر بى‏شام بر زمين مى‏نهند، در صورتى كه تو در نعمت به سر مى‏برى و مى‏خورى، و او از كسانى است كه به خانه تو آمد و شد دارند و او را مى‏شناسى، فلانى است ..».

سيد جواد گفت: به خداى سوگند كه من از حال او آگاهى ندارم. بحر العلوم گفت: «اگر از حال او آگاه مى‏بودى و شام مى‏خوردى و به او توجه نمى‏كردى، يهودى بلكه كافر مى‏بودى! آنچه مرا نسبت به تو خشمگين كرده بى‏توجهى تو نسبت به برادرانت و بيخبرى از احوال ايشان است. اين سينى را خادم من همراه تو مى‏آورد و در خانه او به تو مى‏دهد، تو آن را با خود به داخل خانه مى‏برى و مى‏گويى كه امشب خواستم با تو شام صرف كنم، و اين كيسه پول را زير تشك يا فرش يا بورياى او بگذار، و سينى را نيز چنين كن و آن را باز نگردان». و آن سينيى بزرگ و پر از خوراكى بود ...[67]

 

پی نوشت ها:

[1]. امام مهدي(ع) موجود موعودص 214

[2] . « غرر الحكم»/ 103

[3] . « بحار» 78/ 80

[4] . « غرر الحكم»/ 30

[5] . « غرر الحكم»/ 165

[6]. « غرر الحكم»/ 19 (ع) و 50)

[7]. « غرر الحكم»/ 171

[8]. « غرر الحكم»/ 354

[9]. « نهج البلاغه»/ 1290؛« عبده» 3/ 258

[10]. « غرر الحكم»/ 242

[11]. « علل الشّرائع»/ 248

[12]. « غرر الحكم»/ 103

[13]. « غرر الحكم»/ 103

[14]. « غرر الحكم»/ 309

[15]. « غرر الحكم»/ 35

[16]. « غرر الحكم»/ 189

[17]. سوره شعرا 26): 215

[18]. « نهج البلاغه»/ 1024؛« عبده» 3/ 115- 114

[19]. يعنى: حقوقى كه مردم و طرفهاى دعوى و مرافعه نسبت به يك ديگر ادعا مى‏كنند، خود به خود، داراى نشانه‏اى نيست كه راست و دروغ آن را روشن كند، مگر اينكه والى در ميان مردم باشد و تحقيق كند و از چگونگى امر آگاه گردد.

[20]. « نهج البلاغه»/ 1021؛« عبده» 3/ 113- 112

[21]. « ثواب الاعمال»/ 310

[22].  سوره احزاب 33): 15

[23].  سوره صف 61): 3

[24]. « نهج البلاغه»/ 1031؛ عبده 3/ 120

[25]. سوره حجرات 49): 13

[26]. سوره آل عمران 3): 64

[27]. سوره بقره 2): 45

[28].  سوره مائده 5): 8

[29]. « بحار» 8/ 729  چاپ قديم- كمپانى)

[30]. « وسائل» 18/ 156

[31]. « نهج البلاغه»/ 1000؛ عبده 3/ 98

[32].  سوره ممتحنه 60): 8

[33]. « دعائم الاسلام» 1/ 257

[34]. « دعائم الاسلام» 1/ 258

[35].  مقصود از« دلجويى‏شدگان»، كسانيند كه بخشى از اموال زكات به آنان به عنوان تأليف قلوب دلجويى) داده مى‏شده است. اينان در زمانهاى مختلف زمان پيامبر اكرم(ص) و پس از آن) فرق مى‏كرده‏اند. در اين باره، از جمله رجوع شود به: تفسير« برهان» 2/ 138- 134

[36]. « نهج البلاغه»/ 998- 997؛ عبده 3/ 97- 96

[37]. « نهج البلاغه»/ 1001، عبده 3/ 99

[38]. « نهج البلاغه» 1001- 1000؛ عبده 3/ 99- 98

[39]. « نهج البلاغه»/ 1030- 1029؛ عبده 3/ 119

[40]. « وسائل» 18/ 221

[41].  سوره آل عمران 3): 159

[42].  سوره توبه 9): 61

[43]. « نهج البلاغه»/ 996- 995؛ عبده 3/ 96- 95

[44]. « وسائل» 18/ 344

[45].  سوره آل عمران 3): 159

[46].  سوره بقره 2): 206

[47]. « نهج البلاغه»/ 999؛ عبده 4/ 98- 97

[48]. « سفينة البحار» 1/ 493

[49]. « سفينة البحار» 1/ 493

[50].  سوره حشر 59): 7

[51]. « وسائل» 11/ 49

[52]. « تفسير القمى» 1/ 94؛« مستدرك الوسائل» 13/ 400، از چاپ قم، مؤسّسة آل البيت« ع» لإحياء التّراث 1408 ه. ق)

[53]. « بحار» 66/ 65- از كتاب« المحاسن»

[54].  وسائل 15/ 22

[55].  ترديد در تعبير، از راوى حديث است

[56]. « كافى» 1/ 407

[57]. « كافى» 1/ 406

[58]. « تهذيب» 10/ 203

[59]. « اختصاص»/ 249

[60] . « تهذيب» 10/ 204

[61]. « نهج البلاغه»/ 1020- 1019؛ عبده 3/ 112- 111

[62]. « كافى» 5/ 164

[63]. « تهذيب» 7/ 161

[64]. « بحار» 40/ 59- از« تفسير فرات كوفى»

[65]. « وسائل» 13/ 216

[66]. « نهج البلاغه»/ 1014- 1013؛ عبده 3/ 108- 106

[67]. « وسائل» 18/ 574

 

ادامه دارد/

کد خبر 456022

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha