آن روزها که  تنها صاحب بلندترین صدای شهر، موذن خوش‌آوای مسجد بود

خبرگزاری شبستان: براي مستاجر خدا شدن، حتی اگر به بالاي آسمان‌خراش هاي سر به فلك كشيده هم كه بروي هيچ نمي‌بيني. پس پايين‌تر بيا، پايين‌تر از مناره‌هاي مسجد محل... .

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از مشهد، در هر محله از شهرهای سرزمین من یک یا چندخانه است، خانه‌هایی که صاحبخانه مهربانی دارد و مستاجرانش را هیچ‌گاه جواب نمی‌کند.

 

درب این خانه همیشه به روی مهمانانش باز است و صاحبخانه همیشه آماده است تا گره از مشکلات مستاجرانش باز کند.

 

در آن روزهای دور تنها مناره‌های مساجد بود که قدشان از همه خانه‌های شهر بلندتر بود! از بالاي همان خانه‌هاي يك يا دو طبقه همه چيز پيدا بود؛ آسمان نزديك‌تر بود؛ آبی‌تر بود و بلند كه مي‌شدي، سرت به ابرها مي‌خورد.

 

دست كه دراز مي‌كردي، همه ستاره‌ها در مشتت بود؛ ماه هم زيباتر بود؛ سپيد‌تر بود و انگار پايين‌تر بود!

 

 آن روزها که تنها صاحب بلندترین صدای شهر، موذن خوش آوای مسجد بود که هر صبح و شام تو را به مهمانی خدا فرا می‌خواند و تو قدم تند می‌کردی که از صف اول نمازجماعت عقب نمانی.

 

کاشی‌کاری‌ های زیبای مسجد و گلدسته‌هایش، محراب زیبا و لاجوردی رنگ آن، گلدان‌های کوچک، شمعدانی های سرخ اطراف حوض آبی مسجد، خاطره شیرین وضو از حوض آبی حیاط مسجد و مهرهای کوچک و بزرگی که تربت کربلا یا مشهدالرضا(علیه السلام) روی انها حک شده بود.

 

تسبیح‌های رنگارنگ سبز و قرمز و فیروزه‌ای، چادر نمازهای گل گلی دخترکان کوچکی که با ذوق و شوق دست در دست بزرگترها ظهر و شام راهی مسجد می شدند و پسرکانی که وقتی پایشان به مسجد می رسید دلشان می خواست کفش های نمازگزاران را جفت کنند و درثواب کمک به خلق خدا در مسجد شریک شوند.

 

آن روزها اهالی محل برای هر کار خیری درمسجد جمع می‌شدند و همه مشکلات را با کمک هم حل می‌کردند و به راستی مسجد مامن امن همه بود.

 

اما حالا در پس اين آسمان‌خراش هاي سرد و خانه‌هاي عمودی، گاهی به بسیاری از این زیبایی‌ها توجه نمی‌کنی. نه به گلدسته و ماه و ابر و محرابی و نه به  شمعدانی و مهر و سجاده و ستاره‌اي...

 

مي داني؟ زمان زيادي از آن وقت‌ها نمي‌گذرد. همه چيز همان است. مسجد هنوز همان مسجد آشنای قدیم است. همان چهاردیواری امن خدا.

 

تنها تو عوض شده اي! آن قدر سريع همراه آجر و سنگها بالا رفتي كه ديگر خودت هم در اين ازدحام گم شدي. يادت رفت شب بخير ماه را پاسخ بگويي ... يادت رفت به صبح سلام كني... همه را يادت رفت...

 

اما بدان براي مستاجر خدا شدن، حتی اگر به بالاي آسمان‌خراش هاي سر به فلك كشيده هم كه بروي هيچ نمي‌بيني. پس پايين تر بيا، پايين‌تر از مناره‌هاي مسجد محل...

 

از آنجا در میان فضای صمیمی اهالی مسجد، بی‌شک دوباره همه چيز را خواهي ديد و همه چيز را خواهي يافت. مطمئن باش!

 

پایان پیام/

 

 

 

کد خبر 448862

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha