درس بزرگ آشتیانی برای من!۱/ به عالمانی که با علم‌شان یگانه اند، نیاز داریم

خبرگزاری شبستان: ما به این نیاز داریم. ما در کار علم به عالمانی که با علم‌شان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفه‌ای بود که می‌گفت.

به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، همایش «بزرگداشت حکیم ملاهادی سبزواری» و دهمین سال درگذشت استاد جلال الدین آشتیانی سه شنبه، 19 اسفند در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

 

بنابراین گزارش، رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم در این همایش گفت: به مناسبت که باید در باب سبزواری و آشتیانی بحث شود، فکر کردم که خاطره‌ای بگویم اما خاطرات‌گویی در فلسفه زیاد وجهی ندارد که بتوان برای آن توجیهی یافت.

 

وی آشنایی با آشتیانی را از غنیمت‌های زندگی خود برشمرد و اظهار کرد: این آشنایی به 50 سال پیش بر می‌گردد. آشتیانی زمانی که مي‌خواست به تهران بیاید و در اینجا تدریس و تحقیق کند، همانطور که می‌دانید انجام نشد. از کارهایی که می‌خواستند انجام دهد، یک متن فلسفه اسلامی به زبان امروزی و خطاب به دانشجویان می‌نویسد که جای این‌گونه متن نیز خالی است.

 

داوری اردکانی تصریح کرد: فکر می‌کرد من در این کار می‌توانم معاون و معینش باشم، چرا که در طول دورانی که با ایشان ارتباط داشتم، همواره سئوالاتی از ایشان می‌کردم و بر این باور بودم که این سئوالات می‌تواند نوع پرسش‌هایی باشد که برای دانشجویان آن زمان مطرح می‌شود. در زمانی که آشتیانی در مشهد بود، برایم نامه‌هایی می‌نوشت و در آنها ذکر می‌کرد که چه کار می‌کند، چه می‌نویسد و چه برنامه‌ای دارد. در آن نامه‌ها من سئوالات خودم را می‌دادم و ایشان هم جواب می‌داد. شاید یکی از مطالبی که از ایشان پرسیدم، راجع به معاد جسمانی باشد که بخشی از آن را در نامه‌ای که دارم، برایتان قرائت می‌کنم.

 

داوری اردکانی ادامه داد: با خواندن چند سطر از این نامه مشخص می‌شود که ایشان چه دقتی در بیان مسائل داشته است. شاید سؤال کرده بودند که مسأله قدیم بودن نفوس این درست نیست؟ یا اینکه شاید پرسیده باشم که آیا چنین چیزی باشد؟ که نفوس قدیم باشند یا اول حادث باشند؟ این درست نیست چون نفس در عالم عقل نمی‌تواند موجود باشد، چون اضافه‌ای به بدن ذاتی نفس است. یا اگر از برای انسان علمی فرض شود که بدن نباشد قهرا عقل صرف است و عقل دارای تکثر فردی نیست و نوع عقل منحصر است در فرد واحد، لذا عقول انواع مختلفه‌اند نه افراد مختلفه.

 

وی بیان کرد: و اگر گفته شود انسان قبل از دنیا به وجود برخی موجود بوده است جواب آنکه تکثر بر افراد برزخی از ناحیه جهات متکثر در عقل است که فاعل برزخ است ولی موجود برزخی جسم متخیله است و حوزه حسی ندارد، بلکه خیال صرف است و بدن علم قوه متخیله است. بدن اخروی می شود همان بدن برزخی موجود در نزول یعنی قوس نزولی باشد. ناچار باید انسان عقلی تنزل نموده و انسان برزخی متصور شود و انسان برزخی تنزل کرده و اگر استقرار در رحم ماده قوس سعودی خود را شروع نموده تا به مقام تجرد برزخی برسد.

 

چهره ماندگار فلسفه ابراز کرد: این را گفتم تا توجیه کنم که پاسخ سؤال یک مقدمه ای است به مقام آقای آشتیانی که در فلسفه چیست و چه مبانی داشته است. چرا هانری کربن او را ملاصدرای زمان می دانسته است به همین اشاره اکتفا می کنم. یک کلمه در مورد مقام ایشان می گویم. گفتم که در 50 سال پیش با ایشان آشنا شدم و این آشنایی اتفاقی نبود، بلکه به سبب یکی از دوستان بود. به محض اینکه شنید که من دانشجوی فلسفه هستم، اعتراضش را به کانت آغاز کرد که من از کانت دفاع نمی کردم اما با نحوه اعتراض ایشان موافق نبودم. اما بحث آنگونه که باید پیش نرفت و در واقع یک طرفه بود، همان طور که باید می‌بود؛ چرا که بحث یک جانبه بود چراکه ایشان استاد بودند و من دانشجویی بیش نبودم. در ابتدای این مباحث فهمیدم که فلسفه برای او زندگی است. فلسفه فقط برای خواندن نیست بلکه فلسفه برای زندگی است.

 

داوری اردکانی با اشاره به بحثی که اعوانی مطرح کردن مبنی بر اینکه وجود، محمول حقیقی است؛ گفت: کسی نمی‌تواند منکر آن شود. مگر اینکه بگویید که قضیه بی معناست. بحث آن روز به ارادت من و لطف ایشان تبدیل شد تا زمانی که ایشان می‌خواست به تهران بیاید و می‌خواست کتاب فلسفه اسلامی بنویسند. آنچه برای من مهم بود که در محضر ایشان کسب فیض می‌کردم، زنده بودن فلسفه در وجود ایشان بود و برای فلسفه زندگی کردن بود. ما به این نیاز داریم. ما در کار علم به عالمانی که با علم‌شان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفه‌ای بود که می‌گفت.

 

این استاد فلسفه یادآور شد: در زمانی که در مشهد رفتم و سخنرانی کردم و در آنجا از غزالی گفتم، ایشان به شدت مخالفت کرد و سریعا نسبت به آن حکمی صادر کرد. به او گفتم که من تاریخ فلسفه اسلامی را می‌بینم اما شما فلسفه اسلامی را می‌بینید و گاهی فکر می‌کنم که اگر غزالی نبود، چه می‌شد؟ آیا نصیرالدین طوسی و فخر رازی و ... به وجود می‌آمد؟ برای ایشان این حرف نه قابل رد بود و نه قابل قبول و ایشان برای این حرف‌ها اهمیت نمی‌دهند. برای ایشان تهافة الفلاسفه غزالی سراسر مخالفت با فلسفه است و قبول نمی‌کردم که غزالی را راهی در فلسفه گشوده است. از اینکه سال‌ها از محضر آشتیانی استفاده کردم، بسیار خوشحالم و خودم را ملامت می‌کنم که در زندگی، لاابالی بودم و اگر مجموعه‌ای از این نامه‌ها را اکنون داشتم، می‌توانست کتاب مفصلی باشد که به همگی کمک کند.

پایان پیام/

کد خبر 445614

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha