به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، غلامحسین ابراهیمی دینانی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران، عصر روز گذشته، 4 اسفندماه در همایش بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی که در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، سخنان خود را با رباعی ای که منسوب به خواجه نصرالدین طوسی است، آغاز کرد و گفت: «گرچشم یقین تو نه کج مج باشد، ترسا به کلیسا رود، حج باشد» «هر چیز که هست آنچنان می باید/ ابروی تو گر راست بود، کج باشد.»
وی افزود: این رباعی منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی است که از همه آن عبارات یک جمله از آن را می خواهم بحث کنم. آن جمله این است که هر چیز که هست آنچنان می باید به چه معناست؟ هر چه که هست باید باشد یا هر چیزی که باید باشد، هست؟ متاسفانه برخی از سخنرانان بین سخن گفتن و باید چقدر سخن گفتن را تشخیص نمی دهند و در واقع بین باید و هست را تشخیص نمی دهند. این گرفتاری جوامع بشری است که بین هست ها و بایدها را تشخیص نمی دهد.
این محقق و نویسنده فلسفه اظهار کرد: سئوال اینجاست آنچه باید هست یا آنچه هست باید؟ برای روشن شدن بحث مثالی می زنم آیا ما هرچه که می بینیم هست یا آنچه که هست می بینیم؟ خداوند تبارک و تعالی برعکس ماست. آنچه می بیند هست. خدا بعد از اینکه خلق کرد ما می بینیم اما قبل از آنکه آن را بیافریند می بیند. هنوز که نبود و خدا بود و هیچی نبود وقتی که غیر از خدا هیچی نبود خدا چه چیزی را می دید اما همانچه که می دید خلق شد اما ما آنچه که هست را می بینیم. آنجا یک باید هست و اینجا یک هست وجود دارد. این مسئله بسیار مهمی است.
دینانی ابراز کرد: چه کسی می تواند از چیستیِ هستی بپرسد که هستی چیست اما از ارزش اصلی نپرسد. چه کسی می تواند هستی خود را بفهمد؟ که من هستم اما نپرسد که چه هستم و چه باید بکنم و آیا می پرسد که چه باید باشد. تمام زندگی انسان از بدو تولد تا هنگام مرگ تعارض بین هستی و باید است. انسان هم هست همان طور که به وجود می آید اما اگر بایدی در کار نباشد انسان چه می شود؟ آیا جز حیوانی بیشتر می تواند باشد؟ پس این بایدها است که انسان ها باید به آن بسیار توجه کنند.
دینانی در ادامه سخنانش تصریح کرد: خواجه نصیر در این رباعی که خواندم می گوید هر چیز که هست آنچنان می باید. ابرو اگر راست بُوَد کج باید. او فیلسوف اخلاق است، حکیم است. شما می دانید که بین فیلسوف و حکیم تفاوت است. فلسفه فقط دانش است حکیم کسی است که هم هست ها را می داند و هم بایدها را اجرا می کند. حکیم کسی است که متخلق اخلاق است. شاید در بین فلاسفه مسلمان و جهان اسلام هیچ فیلسوفی به اندازه خواجه نصیرالدین طوسی به اخلاق، اجتماع و سیاست نپرداخته و ننوشته است.
وی با تأکید بر اینکه خواجه عملا اهل اخلاق و اهل سیاست بود و به سیاست می پرداخت، گفت: شما می دانید که یک وحشی مانند هولاکوخان را آدم کرد و کتاب هایی که نوشته است در حوزه های مختلفی همچون سیاست، تدبیر و اخلاق بوده، به همین دلیل شایسته است که به خواجه، حکیم بگوییم. در ضمن حکیمی بود که اهل گفتگو هم بوده و به اقصی نقاط دنیا مکاتبه داشته است.
این استاد فلسفه اسلامی با بیان اینکه خواجه فیلسوف گفتگو بود و در زمان خودش هیچ فیلسوفی به اندازه خواجه با فلاسفه دیگر مکاتبه و صحبت نداشته است، عنوان کرد: از خواجه است که کلام شیعه را داریم و خواجه بیش از هر چیز فیلسوف است و آثار او هم نشان می دهد که متکلم است و اگر ایشان نبود کلام شیعه در حد شیخ صدوق باقی مانده بود. از خواجه است که کلام شیعه جان می گیرد. به هر حال خواجه در اخلاق کتاب نوشته است، اخلاق ناصری را نوشته است اما این کتاب به شیوه قدمای آن زمان و ارسطویی نوشته شده که این کتاب ها در آن زمان به سبک ارسطو و اخلاق نیکوماخس نوشته است یعنی اخلاق همان حد وسط است.
وی تأکید کرد: تنها کسی که متوجه این نکته شده و در هزار سال پیش به آن اشاره کرده است و به نوعی ارسطوستیز بوده و کتاب احیاء علوم الدین را نوشته امام محمد غزالی بود و در انتها ظاهرا متوجه می شود که در اینکار موفق نیست و کتاب دیگری می نویسد که ظاهرا متوجه این عدم موفقیت خود می شود.
دینانی با اشاره به اینکه خواجه نصیر کتاب اخلاق ناصری را به سبک ارسطویی نوشته است اما متوجه این امر بود که این اخلاق لزوما اثباتی نیست، افزود: بنابراین، خواجه کتابی بنام «اوصاف الاشراف» را نوشت و نشان داد که انسان باید اخلاق داشته باشد و در واقع همان چیزی است که امروزه به اخلاق تکلیفی و اخلاق فضیلتی از آن یاد می کنند، اخلاقی است که آدم می گوید تکلیفم این است، وظیفه ام این است که چکار کنم. یک اخلاق هم این را می گوید که این یک امر فضیلت است و اساسا فضیلت چیست. همان طور که می دانید امروزه تعریف جامع از اخلاق نشده که اخلاق چیست آیا نسبی است یا مطلق. به فرض مثال عدالت یک معنا دارد اما در مصادیق ممکن است متفاوت باشد.
وی خاطرنشان کرد: بنابراین، خواجه یک حکیم است چرا که هم در اخلاق نوشته و هم در سیاست نوشت و هم در سیاست عمل کرده و هم اهل نظر بوده و در نهایت خواجه یک فیلسوف بوده است و اگر بخواهیم با فلاسفه امروزی مقایسه کنیم چیزی از فلاسفه امروز کم ندارد.
پایان پیام/
نظر شما