خبرگزاری شبستان: دور از انتظار نیست که این دغدغه در زندگی برای مؤمنان و سالکان راه حق پیش می آید که با ذخیره زمانی شان در این دنیا چه کنند؟ زمان هایشان را در چه اموری صرف کنند که ندامت به بار نیاورد؟ امام العارفین علی علیه السلام در حکمت 390 نهج البلاغه، رئوس برنامه ریزی مؤمنانه برای صرف زمان هایی که آدمی در اختیار دارد را چنین بیان می کنند: "لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَةٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّم / مؤمن را سه ساعت است: ساعتی که در آن با پروردگارش راز و نیاز کند و ساعتی که در آن به ترمیم امر معاش خود پردازد و ساعتی که در آن، خود را با لذت های حلال و نیکو سرگرم سازد. و عاقل نسزد که بکوشد جز در سه چیز: ترمیم امر معاش، یا برداشتن گامی در کار معاد، و یا لذت بردن از غیر حرام. "
مولای متقیان، امیر مؤمنان در این توصیه ارزشمند، مؤمنان را دعوت می کند که زمان هایشان را در این ظرف سه قسمته بریزند؛ قسمتی برای نیایش و راز و نیاز و خلوت با پروردگار، قسمتی برای کار و تأمین رزق حلال و قسمتی جهت لذت های حلال و نیکو . به عبارت دیگر اگر این توصیه امام العارفین را به چشم اضلاع یک مثلث ببینیم در واقع مؤمن، زمان هایش را در بین اضلاع مثلث دعا، کار و تفریح حلال قرار می دهد.
مولای متقیان امام علیه السلام در حكمت 390 نهجالبلاغه، ترسیمی از سبک زندگی مؤمنانه به دست می دهد: این دغدغه ای عمومی است که هر آدمی از خود می پرسد که با ذخیره زمانی خود چه کار باید کند. از اولین روزی که انسان از بطن مادر پای به این دنیا می گذارد ساعت عمر او به کار می افتد. هر ساعت و روز و ماهی که از عمر آدمی می گذرد برگشت ناپذیر است. همه آدمیان حتی آن هایی که درباره ماهیت زمان و هستی چیزی نمی دانند به تجربه به این حقیقت پی می برند که زمان اولا محدود است یعنی این طور نیست که زندگی آدمی در دنیا نقطه پایانی نداشته باشد حتی اگر ما چنین تصور کنیم زندگی چنین تصوری ندارد به تعبیر علی علیه السلام در نهج البلاغه اگر شما هم مرگ را فراموش کنید مرگ شما را فراموش نخواهد کرد. در ثانی همین زمان محدود هم اندوختنی نیست. پس ما با یک زمان محدود و غیر قابل اندوختن سر و کار داریم. این است که این پرسش پیش می آید که با این زمان محدود چه باید کرد؟ آن هم وقتی که ساحت های مختلفی از زندگی ما را در بر گرفته است.
مَرکب شب و روز آنی از حرکت نمی ایستد
اما یکی از مهم ترین تأکیدهای مولای متقیان در نهج البلاغه بر گذران و ناپایداری زمان است. همچنان که در حکمت 21 می فرماید: "الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر / فرصت چون ابر می گذرد. پس فرصت های نیک را غنیمت بشمارید"
یا در نامه شان به امام حسن مجتبی (ع) که بخشی از مهم ترین وصایای حضرت را در بر می گیرد می فرماید: "وَ اِعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اَللَّيْلَ وَ اَلنَّهَارَ فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ وَاقِفاً وَ يَقْطَعُ اَلْمَسَافَةَ وَ إِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً / پسرم! آگاه باش هر كه مَركَب او شب و روز باشد، پس او حركت داده ميشود، اگرچه راه نرود، و طي مسير ميكند، اگرچه در استراحت و آرامش باشد." امام در این توصیه به نهاد بیقرار جهان که در گذران زمان متجلی شده است اشاره می کنند و آدمیان را به سوارانی تشبیه می کنند که مَرکب آن ها شب و روز است. ما آدمیان سوار مَرکب هایی شده ایم که حتی برای چند لحظه از حرکت باز نمی ایستند و درنگی نمی کنند پس حتی اگر ما بر روی مرکب به خواب رفته باشیم مرکب ما به خواب نخواهد رفت و ما را پیش خواهد برد تا روز اجل و پیاده شدن از شب و روز فرار رسد.
هر به دست آوردنی ملازم با از دست دادنی است
امیرالمؤمنین در حکمت 191 وجهی دیگر از میرایی زمان و کوتاه بودن فرصت ها و مجاورت "از دست دادن ها" با "به دست آوردن ها" بیانات عمیقی دارند: وَ لاَ يَنَالُ اَلْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى وَ لاَ يَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ فَنَحْنُ أَعْوَانُ اَلْمَنُونِ وَ أَنْفُسُنَا نَصْبُ اَلْحُتُوفِ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو اَلْبَقَاءَ وَ هَذَا اَللَّيْلُ وَ اَلنَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْءٍ شَرَفاً إِلاَّ أَسْرَعَا اَلْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا / هیچ بنده ای نعمتی را به چنگ نیاورد جز آنکه نعمتی دیگر را از دست بدهد و به استقبال روزي از عمرش نرود مگر با از دست دادن روزي ديگر. پس ما یاران مرگ هستیم و جان های ما هدف انواع نابودی هاست. پس چگونه به زندگی جاوید در این جهان امید ببندیم با آن که این شب و روز، بنایی برنیاوردند جز آن که در ویرانی آنچه ساخته و پریشانی آنچه فراهم آورده اند بشتابند."
ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روزه دریابی
اما حکمای بزرگ که در فرهنگ اسلامی زیسته اند و از بن مایه های وحیانی متأثر بوده اند بارها و بارها از محدودیت زمان آدمی در نشئه این دنیا گفته اند و این که آدمی اگر می خواهد به سعادتی نائل شود در همین زمان محدود خواهد بود. سعدی می گوید: "ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روزه دریابی". حافظ می گوید: "هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار / کس را وقوف نیست که انجام کار چیست / پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار / غمخوار خویش باش غم روزگار چیست." حکما به ما می گویند که دم غنیمت دان که دنیا یک دم است، از آن سو هشدار می دهند که نکند اوقات ارزشمند انسان فقط صرف زینت ها و امور ناپایدار دنیا شود.
سعدی در گلستان درباره مرد بازرگانی سخن می گوید که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار. این مرد بازرگان شبی در جزیره کیش، سعدی را به حجره خویش فرامی خواند و شروع می کند به حرّافی: "همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست؟ گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و بُرد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .
انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای. گفتم: آن شنیدستى که در اقصاى غور / بار سالارى بیفتاد از ستور / گفت چشم تنگ دنیا دوست را / یا قناعت پر کند یا خاک گور."
سعدی در این حکایت به عالی ترین وجه، مسأله غفلت بزرگ آدمی از زمان و محدود بودن آن را پیش می کشد. آدم هایی که یک وجهی و تک بعدی بار آمده اند و همه زمان هایشان را بر حلقوم و جهاز هضمه دنیاگرایی و دنیامداری می ریزد، آخرالامر صید خاک گور خواهند شد در حالی که نه به آرزوهای دنیایی شان رسیده اند و نه هدف حضور انسان در دنیا را محقق کرده اند.
مثلث زمانی که امام علی (ع) ترسیم می کنند
دور از انتظار نیست که این دغدغه در زندگی برای مؤمنان و سالکان راه حق پیش می آید که با ذخیره زمانی شان در این دنیا چه کنند؟ زمان هایشان را در چه اموری صرف کنند که ندامت به بار نیاورد؟ امام العارفین علی علیه السلام در حکمت 390 نهج البلاغه، رئوس برنامه ریزی مؤمنانه برای صرف زمان هایی که آدمی در اختیار دارد را چنین بیان می کنند: "لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَةٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّم / مؤمن را سه ساعت است: ساعتی که در آن با پروردگارش راز و نیاز کند و ساعتی که در آن به ترمیم امر معاش خود پردازد و ساعتی که در آن، خود را با لذت های حلال و نیکو سرگرم سازد. و عاقل نسزد که بکوشد جز در سه چیز: ترمیم امر معاش، یا برداشتن گامی در کار معاد، و یا لذت بردن از غیر حرام. "
مولای متقیان در این توصیه ارزشمند، مؤمنان را دعوت می کند که زمان هایشان را در این ظرف سه قسمته بریزند؛ قسمتی برای نیایش و راز و نیاز و خلوت با پروردگار، قسمتی برای کار و تأمین رزق حلال و قسمتی جهت لذت های حلال و نیکو . به عبارت دیگر اگر این توصیه امام العارفین را به چشم اضلاع یک مثلث ببینیم در واقع مؤمن، زمان هایش را در بین اضلاع مثلث دعا، کار و تفریح حلال قرار می دهد.
پایان پیام /
نظر شما