گونه شناسی برداشت ها از علم دینی از زبان خسرو باقری

برداشت های مختلفی از علم دینی مطرح شده است که نمی توان آنها را موجه دانست. ناموجه بودن آنها می تواند ناشی از برداشت ناموجه از علم تجربی یا از دین و یا هر دو باشد.

به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، خسرو باقری استاد دانشگاه تهران، امروز در نشست نقد و بررسی نظریه علم دینی که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه برگزار شد، گفت: برداشت های مختلفی از علم دینی مطرح شده است که نمی توان آنها را موجه دانست. ناموجه بودن آنها می تواند ناشی از برداشت ناموجه از علم تجربی یا از دین و یا هر دو باشد.

 

وی اظهار کرد: گونه اول؛ علم دینی غیبی: در این برداشت، نظر بر آن است که دین از طریق اتصال به منبع غیبی علم الهی، علوم مورد نیاز انسان، شامل علوم تجربی، را در اختیار وی قرار می دهد. بنابراین، علوم تجربی دینی در متون دینی نهفته اند و برای احراز آنها باید به تفسیر این متون پرداخت. از جهت دین شناسی، در این دیدگاه، دین به منزله یک دائره المعارف در نظر گرفته می شود که حاوی همه علوم مورد نیاز انسان، خواه به صورت جزء به جزء یا به صورت اصول اساسی علوم، است.

 

باقری در نقد این نگاه تصریح کرد: دیدگاه دائره المعارفی، تلقی قابل دفاعی از هیچ یک از دو عنصر دین و علم تجربی ندارد. تلقی آن از دین قابل دفاع نیست زیرا نه دلیلی عقلی و نه شواهدی از متون دینی نمی­توان برای آن اقامه کرد. از حیث دلیل عقلی، چرا باید دین کارکردهای همه عوامل را به خود اختصاص بدهد در حالی که جهان، جهان تقسیم کار است و هر عنصری کارکرد خاص خود را دارد و نمی تواند مدعی کارکرد عوامل دیگر باشد.

 

رئیس انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران ادامه داد: از حیث شواهد نقلی، هیچ مفسری در تاریخ 1400 ساله اسلام نتوانسته است با تفسیر قرآن، علوم تجربی غیبی مورد ادعا را از آن استخراج کند و به نیاز علم­جویی بشر پاسخ دهد. این برداشت از حیث علم شناسی نیز معیوب است زیرا علم غیبی را به منزله علم تجربی در نظر می­گیرد. اگر علمی غیبی باشد، درستی آن محرز است و نیازی به آزمون تجربی آن نخواهد بود. برخی بر این نظرند که می­توان آیات (علمی) قرآن را همچون فرضیه هایی در نظر گرفت و به آزمون تجربی آنها پرداخت و آنگاه آنها را در عرصه علوم تجربی عرضه کرد.

 

وی تاکید کرد: این کار، حتی اگر تنها برای اقناع رقیب باشد، کاری عبث است زیرا در صورتی که شواهد تجربی، فرضیه دینی مورد نظر را زیر سوال ببرد، مدعی، هرگز نادرستی فرضیه را قبول نخواهد کرد و اشکال را معطوف به امری ناشناخته خواهد دانست و رقیب را به صبر و انتظار دعوت خواهد کرد. در واقع، در این حالت، علم دینی در یک بازی شرکت می­کند بدون این که بخواهد قاعده آن را رعایت کند. قاعده بازی علم تجربی این است که باید به شواهد مخالف تجربی اعتنا کرد. حتی کسانی چون کواین که به تعین نظریه توسط شواهد باور ندارند، در صورت بروز شواهد مخالف تجربی، نظریه را از مظان اتهام، بری نمی دانند.  

 

ایدئولوژی یا باورهای جزمی!؟

باقری در تشریح نظریه دوم عنوان کرد: گونه دوم؛ علم دینی ایدئولوژیک: ایدئولوژی در اینجا به معنای باورهای جزمی است که بدون تن دادن به آزمون تجربی، تکلیف پدیده های عرصه علم تجربی را مشخص می کند. چنین رویکردی در علم، به عنوان علم ایدئولوژیک شناخته شده است و گونه ای دینی نیز می­تواند داشته باشد.

 

وی در نقد این نظریه افزود: نتیجه این امر، برخورد حذفی علم دینی با یافته های تجربی خواهد بود. در این برداشت از علم دینی، هم فهم معیوبی از دین وجود دارد و هم فهم معیوبی از علم تجربی زیرا، از سویی، دین به ایدئولوژی، یعنی باورهای جزمی ناآزموده، تبدیل شده است و از سوی دیگر، علم تجربی، عاری از بهره­های تجربه خواسته شده است.

 

استاد دانشگاه تهران با اشاره به گونه سوم نظریات علم دینی ابراز کرد: گونه سوم؛ علم دینی فرهنگ­گرایانه: فرهنگ­گرایی یا فرهنگی­گرایی (culturalism) رویکردی است که اصالت را به فرهنگ می­دهد و در جایی که علم، مورد نظر باشد، این رویکرد حاکی از  آن است که علم تجربی، چیزی جز پدیده ای فرهنگی نیست. با توجه به این که فرهنگ ها با هم متفاوتند و گاه این تفاوت به صورت تضاد آشکار می شود، در این دیدگاه، علم تجربی در دامن فرهنگ، به صورت امری نسبی آشکار می­گردد، گویی که هر فرهنگی می تواند علم تجربی خاص خودش را داشته باشد. تاثیر فرهنگ و باورهای فرهنگی بر کار دانشمندان علم تجربی قابل انکار نیست، اما آنچه در فرهنگی­گرایی ادعا می­شود این است که علم تجربی، سراسر فرهنگی است.

 

تفاوت های نصر، میرباقری و پارسانیا

وی در نقد این نظریه ابراز کرد: در رویکرد فرهنگی­ گرایی، فهم موجهی از علم تجربی وجود ندارد زیرا جنبه عینی آن نادیده گرفته می شود و با سراسر فرهنگی دانستن آن، حتی به رغم خواست محققان، سر از نسبیت­گرایی بدخیم در­می­آورد. نصر از تقابل تام میان علم مدرن و علم شرقی سخن می­گوید و این چیزی جز نسبیت­گرایی در پی ندارد و نسبیت گرایی، تیغی دودم است که برای هیچ یک از طرفین آن اعتباری باقی نمی گذارد.

 

باقری ادامه داد: میرباقری نیز با اتخاذ نگرش سیستمی تام که علم دینی را با همه ابعاد یک علم، شامل منطق و روش شناسی، در مقابل علم مدرن قرار می دهد، به نسبیت گرایی تام منجر خواهد شد به نحوی که امکان داوری میان آن دو وجود نخواهد داشت زیرا معیارها همه درون سیستمی­اند. بار دیگر، اینجا با تیغ دودم نسبیت گرایی بدخیم روبرو هستیم که برای هیچ یک از طرفین دعوا اعتباری باقی نمی­گذارد.

 

وی بیان کرد: پارسانیا نیز با قرار دادن علم در لایه میانی فرهنگ، آن را وابسته به باورهای درون فرهنگی می­ کند. اما ویژگی علم تجربی این است که یک قدم در عالم عینی دارد، هر چند قدم دیگرش در عالم فرهنگ و باورها استقرار داشته باشد. بنابراین، نمی توان مساله های علمی را سراسر نسبی دانست. در واقع، دو نوع مساله برای انسان مطرح است؛ مساله های کاملا ذهنی و مساله های ذهنی- عینی. در نوع اول، ممکن است چیزی از منظر یک فرهنگ مساله باشد و از منظر فرهنگ دیگر مساله نباشد. در  چنین مواردی، با تغییر منظر، مساله منحل می­شود.

 

باقری تاکید کرد: اما در نوع دوم، مساله سراسر وابسته به منظر نیست بلکه یک جنبه عینی نیز دارد و بنابراین باید حل شود و نمی توان آن را منحل کرد. به طور مثال، اموری مانند کمبود غذا، اختلال خواب، زلزله، طوفان و ... مسائلی هستند که جنبه عینی نیز دارند و سراسر وابسته به فرهنگ نیستند. رسیدگی به این گونه مسائل، کار علم تجربی است و در این حد، علم تجربی و روش­های آن، درون فرهنگی نیستند بلکه باید کارآیی خود را در عالم عینی نشان دهند. بنابراین، تعریف وی از مساله نیاز به اصلاح دارد زیرا هر مساله ای لزوما «در اثر ناسازگاری در درون یک مجموعه فرهنگی» به وجود نمی آید بلکه ممکن است در اثر ناسازگاری با محیط بیرونی ایجاد شود.

 

 

وی به گونه چهارم این نظریات اشاره کرد و افزود: گونه چهارم؛ علم دینی التقاطی: در این گونه، علم دینی حاصل ترکیبی میان یک نظریه علمی و مفاهیم یا گزاره­هایی از متون دینی است. از آنجا که این ترکیب به حالتی ناسازوار صورت می گیرد، تعبیر التقاطی در مورد آن به کار می رود. این رویکرد خود دو روایت دارد که می­توان آنها را تطبیقی و تهذیبی نامید.

 

رواج ترکیب نظریه ها در فضای فکری انسان ها

 

باقری در نقد این نظریه گفت: ترکیب میان نظریه ها در فضای فکری انسان ها، اعم از فلسفه و علم، امری رایج بوده است. اما ترکیب می تواند سازوار یا ناسازوار باشد. ترکیب هنگامی موفقیت آمیز است که سازوار باشد و بتوان نظریه های ترکیب شده را در نظام نوین و منسجمی سامان داد و سنتزی فراهم آورد که دیگر مشابه هیچ یک از نظریه های ترکیب شونده نیست. اما ترکیب ناسازوار همان چیزی است که از آن به عنوان التقاط یاد می شود. اگر از دو مفهوم شیمیایی مخلوط کردن و ترکیب کردن استفاده کنیم، باید بگوییم که التقاط هنگامی رخ می دهد که نظریه ها با هم مخلوط می شوند، در حالی که وقتی با هم ترکیب شوند، در ساختاری کاملا متفاوت و به گونه ای جدید سامان می یابند.

 

وی خاطرنشان کرد: بنابراین، در حالی که ترکیب سازوار، در اصل، ممکن و مطلوب است، به همان میزان دشوار نیز است و از این رو، بیشتر ترکیب ها به شدت در معرض ناسازواری و التقاط قرار داشته و دارند. مشکل اساسی در علم دینی التقاطی این است که لوازم یک نظریه را بر سخنی دینی بار می کند در حالی که میان آنها سازواری وجود ندارد و به این ترتیب، مجموعه ای تناقض آمیز یا ناموزون ایجاد می کند.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 436105

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha