اصول دین اسلام، ملاک تحول علوم انسانی

خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام و المسلمین نقدی گفت: توحيد، اساسي ترين اصل اسلام است و به همه فعاليت ها و نهادهاي فردي و اجتماعي جوامع ديني شكل و جهت مي‌بخشد. توحيد نه تنها يك اصل اعتقادي ديني است بلكه يك اصل مهم در شکل گیری علوم اسلامی نيز به شمار مي‌آيد.

مصاحبه پیش رو با فردی است که در ارتباط با دگرگونی علوم انسانی – اجتماعی در سخن نمانده است بلکه عمل را چاشنی نظر نموده است؛ چندی است دوره تربیت مشاور دینی را با گردهم آیی اساتید و دانش پژوهان حوزه و دانشگاه برگزار می نمایند. حجت الاسلام و المسلمین دکتر اصغر نقدی، دانش آموخته حوزه و دانشگاه و استاد گروه علوم تربیتی دانشگاه تبریز است. وی در آغاز سخن، اندکی اطراف دلایل بروز انقلاب صنعتی در مغرب زمین گفت و از این رهگذر به اصول، مبادی و مبانی جامعه و فرهنگ نوین غربی اشاره نمود و خاطر نشان نمود: پایه های ساختمان فرهنگ غرب برچهان بینی مادی و  نظریه های پراگماتیسم و داروینیزم اجتماعی و در نهایت بر اساس لیبرالیسم بنیان نهاده شده است؛ نظریاتی که آدمی را به سوی موقعیت های مادی و دنیوی هرچه یبشتر در دایره تنگ جهان ناسوتی رهنمون می شود؛ حال آنکه دین اسلام دستورالعمل هایش بر پایه جهان بینی توحیدی مبتنی است، نگاهش به هستی و انسان نگاه الهی است و اهدافی چون حیات طیبه و رسیدن به توحید در اعتقاد و عمل را برای زندگی انسان ترسیم می کند.

عضو هیئت علمی دانشگاه پس از مقایسه دو فرهنگ فکری غرب و فرهنگ توحیدی، برخی شیوه های مشاوره فردی و گروهی را ناموفق خواند و تصریح کرد: بایستی اصول دین اسلام به عنوان واپسین دین خاصه " اصل توحید " را سرلوحه اقدامات مشاوره ای قرار داد و مشاوره هایی در فضای معنوی و خدایی می تواند چاره ساز مراجعان باشد.

آنچه پیش روی شماست حاصل گفت و گوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با حجت الاسلام نقدی است.

 

- آیا تعبیر علوم غربی درست است؟ اصولاً بر چه مبنایی چنین تعبیری به کار می رود؟

*  بله. اگر می گوییم علوم غربی مثلاً روانشناسی غربی، یکی به این دلیل است که دانش های نوین در مغرب زمین متولد شدند و این تولد مبنای این عنوان شد، هر چند که در طول زمان تغییر در معنا اتفاق افتاد و بار جغرافیایی آن سبک گردید بطوریکه آن عنوان امروز بیشتر بار فکری دارد و نماد تفکر دنیا محوری است.بر این مبنا، اندیشه ای شکل گرفت که از صدر تا ذیل زندگی مردم را تغییر داد.

- بنابراین نباید غرب را در جغرافیا خلاصه نمود و فرمودید انقلاب صنعتی شکل گرفت و دوره نوزایی. اصول حاکم بر این انقلاب و دوره که بر علوم کنونی تأثیر گذاشتند چه بوده است؟

* انقلاب صنعتی برای ریشه کن کردن آنچه من، مجموعه مسایل انسانی دوره قرون وسطی می نامم اتفاق افتاد. مسایلی چون تبعیض و بی عدالتی، پوچ گرایی و بی هویتی، جنگ و خونریزی و مسایلی دیگر. این ها موجب بروز انقلاب شد. در دوره حاکمیت به اصلاح دین، این مسایل اتفاق افتاد. بنابراین انقلابیون و پایه گذاران فرهنگ و جامعه تازه، روش دیگری در پیش گرفتند که مطلوب و هدف بر مبنای آن، رساندن بشر به بیشترین حد از رفاه اقتصادی و مادی است. به بیان کوتاه، هرآنچه انسان را به رفاه و آسایش مادی بیشتر برساند مطلوب است. بنابراین توسعه اقتصادی در سرلوحه کار قرار گرفت که حاصل آنکه ماشین جایگزین، انسان شد. ارزش انسان خلاصه شد به پول بیشتر، اموال بیشتر، ثروت بیشتر. به این شکل ارزش های اصیل انسانی، از یاد رفتند.

البته این رفتار ها بر بنیان جهان بینی مادی شکل گرفته است. جهان بینی ای که در مفروضات هستی شناسی آن خدا یا حذف شده یا نقش آن کمرنگ گردید و به حوزه های ویژه فردی منحصر شد و رابطه میان خدا و هستی در آن جهان بینی مانند رابطه میان دنیا و آخرت منقطع گردید و در مفروضات انسان شناسی انسان موجود مصرف کننده و یا تولید کننده معرفی شده و زندگی او به دنیا و حیات مادی انحصار یافت و سعادت و بدبختی او در این دنیا تعریف شد و در مفروضات ارزش شناسی ملاک ارزش یا خواست و داوری فرد قلمداد گردید و یا اراده و داوری جمع، و برخی هم سود مندی عمل را ملاک ارزش قرار دادند و سرانجام خواست و اراده خدا از حوزه ارزش و حتی حقیقت حذف گردید و علوم غربی بر پایه این مفروضات شکل گرفته و جهت یافت و بر زندگی انسان در ابعاد مختلف حاکم گردید.

- چگونه انقلاب صنعتی که برای از بین بردن مسایل و مشکلات دوره حاکمیت کلیسا رخ نمود بر علوم انسانی تأثیر گذاشت و این مطلب برای دانشوران و پژوهشگرانی که در زمینه دگرگونی علوم انسانی اشتغال دارند چه درس هایی به همراه دراد؟

* جامعه پس از سقوط حاکمیت کلیسا، بر اساس چهارچوب های فکری که به پاره ای از آنها اشاره شد علوم را در خدمت ماده و ماشین قرار داد چرا که برای رسیدن آدمی به بالاترین رفاه، نیاز بود ثروت و سرمایه اقتصادی و ملی در جامعه فزونی یابد. به این ترتیب غربی ها نتیجه گرفتند همه علوم از جمله علوم انسانی را در خدمت تولید بیشتر، رشد فزاینده کالا ها و غیره قرار دادند. به دنبال این مطلب آنچه ارزش پیدا کرد ماشین و کارخانه بود. این جابه جایی ارزش ها، بر اساس آن جهان بینی مادی و سکولار موجب شد رشته هایی که پول بیشتر و رفاه مادی بالاتر را موجب می شدند به ویژه رشته های مهندسی، ارزش یافتند. به این ترتیب زر و زور در اختیار اندیشه ای قرار گرفتند که مادیات را اصل می دانست. در نتیجه علوم انسانی  مانند جامعه شناسی، روانشناسی و علوم تربیتی نیز در اختیار ماده قرار گرفت. حاصل این شد که مثلاً جوانان رشته ای را بیشتر انتخاب نمایند که پول بیشتری را به همراه دارد. خلاصه حرف اینکه، وقتی رفاه مادی بیشتر اصل شد و ارزش بالایی یافت آنگاه، انسان ها نیز به دنبال پول کسب پول بیشتر می روند به هر شکل ممکن. این ها اثرات سیطره فکر مادی غربی بر مردم است. از شیوه لباس پوشیدن گرفته تا انتخاب  رشته تحصیلی.

- چه جایگزینی در برابر این اندیشه قرار دارد؟ در واقع الگوی جایگزین مدنظر ما، دارای چه مبانی، شاخص ها و اصولی است؟

گفتیم بر اساس چهارچوب ها و جهان بینی مادی حاکم بر غرب، ارزش های والای انسانی مورد غفلت قرار گرفت و تولید فزاینده و ماشین اهمیت یافتند. در مقابل این نگاه، چهارچوب های فکری و اعتقادی و جهان بینی خدا محور دین اسلام بر اصول دیگری تأکید می ورزد. در جهان بینی اسلامی، توحید اصل بنیادینی است که همه زندگی فردی و جمعی مومنان را شکل می دهد. توحيد، اساسي ترين اصل اسلام است و به همه فعاليتها و نهادهاي فردي و اجتماعي جوامع ديني شكل و جهت مي‌بخشد. توحيد نه تنها يك اصل اعتقادي ديني است بلكه يك اصل مهم در شکل گیری علوم اسلامی نيز به شمار مي‌آيد.

درجهان بینی اسلامی انسان خلیفه خدا در روی زمین است. او از کرامت ذاتی برخوردار بوده و انگیزه اش از تلاش و فعالیت تنها امور دنیایی نیست ، بلکه او برای کسب رضایت الهی ، تقرب به مقام ربوبی ورسیدن به توحید در مقام اعتقاد و عمل می کوشد. و تنها با یاد او آرام می گیرد وخود را می یابد. در این جهان بینی ارزش مطلق خداوند است و ارزش ها در ارتباط با او معنا می یابند.بنابراین، تحول در علوم انسانی  و اسلامی سازی آن یعنی بنیان نهادن علوم بر اساس چهار چوب های اعتقادی، مبانی نظری و جهان بینی اسلامی در مفروضات هستی شناسی ، انسانشناسی ، ارزش شناسی ، معرفت شناسی.

مناسب است در اینجا سخنی رادر ارتباط با این بحث از المیزان نقل کنم:

"  طرز تفكر افراد اجتماع در حقيقت زندگي دنيا و نيز طرز تفكرشان در آغاز و انجام جهان به هر شكلي كه باشد سنت‌هايي كه در آن اجتماع وضع مي‌شود، همانطور خواهد بود. آنان كه مي‌پندارند به جز امور مادي در جهان موجودي نيست و زندگي با مرگ پايان مي‌پذيرد قوانين اجتماعي خود را طوري مقرر مي‌سازند كه تنها لذايد و كمالات محسوس و ماديشان را تأمين كند و اما آنان كه معتقدند در وراي اين جهان مادي آفريننده و خداي غير مادي وجود دارد و خداوند، آفريدگار اين جهان است و اين جهان را به عنوان راه و وسيله‌اي براي جهان ديگر آفريده است و از  پس امروز و اين زندگي زودگذر، روز ديگر و آخرتي است كه هر كس نتايج اعمال خود را در جهان آخرت خواهد ديد. اينها وقتي براي زندگي دنياي خود برنامه تنظيم مي‌كنند طوري برنامه مي‌نويسند كه سعادت دنيوي و اخروي آنان را نيز تأمين كنند. صورت و شكل زندگي و مقررات اجتماعي با اختلاف در اصول اعتقادي و طرز تفكر در حقيقت عالم و حقيقت انساني كه جزيي از آن است مختلف مي‌شود (علامه طباطبايي، الميزان).

- چگونه می شود بر مبنای این اصول، علوم دین مدار را پایه ریزی کرد؟ برای نمونه چگونه می توان این اصول را در مشاوره و رواشناسی و یا تعلیم و تربیت  به کار برد؟ یعنی زمانی که مراجع و مشاور در حال گفتگو هستند چگونه می توان این اصول را محور قرار داد؟

در پاسخ این سوال باید به مصادیق و مثال ها بپردازم چو کلیات و قواعد را در سوال قبلی بیان کردم. بطور مثال در زمینه مشاوره های روانی باید توجه کرد، ریشه بسیاری از معضلات و آسیب های بشر کنونی، دلبستگی به ارزش های دروغین  و دوری  از خدا است. "من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا " هر کس از یاد من رویگردان شود زندگی بر او بسیار سخت می شود و در مقابل، "الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون" کسی که مقرب درگاه الهی است نه غمی برای اوست و نه اضطرابی. اما این به این معنا نیست که نباید از دانش های غرب استفاده کنیم بلکه باید از آنها استفاده کنیم.  در روش ها می توان از روش های علمی موجود استفاده کرد  و فنون و تکنیک هارااز آنها گرفت .علم و حکمت گمشده مومن است ، هر کجا یافت باید آن را بیاموزد و استفاده کند.

درزمینه علوم تربیتی مثال دیگری شاید بهتر از مثال قبلی مضوع را تبیین کند ،مطرح می کنم و آن مربوط به  شکل گیری فضای تعلیم و تربیت در پرتو توحید می باشد.فضاي تعليم و تربيت را مي‌توان در دو بخش معنوي و مادي و فيزيكي بررسي كرد كه هر دو بخش آن در جامعه اسلامي در پرتو توحيد شكل گرفته و سامان مي‌يابد. بدون شك در جامعه‌اي كه نسيم توحيد مي‌وزد و احكام الهي بر آن حاكم است فضاي تعليم و تربيت در آن جامعه با فضاي تعليم و تربيت در جامعه اي كه ايمان به خدا وجود ندارد و معنويت اسلامي در آن حاكم نيست، تفاوتهاي بيّن و آشكار خواهد داشت.

خداوند متعال انسان را آفريد و جهان را براي او مدرسه و مهد تربيت قرار داد. ساختار فيزيكي اين مدرسه، معماري زيبايش، سقف آبي گنبدي شكل ناهمواريها و همواريهايش، رنگ آميزيها و هنرنمايي‌ها و تنوع در ايام و فصولش، كوههاي بر افراشته و درياهاي نيل گون، لطافت جان‌فزاي صبحگاهان بهاري و موسيقي هجران و نواي ارتحال شبانگاهان كه در آيات آغازين سوره مبارك نحل توجه‌ها را به آن جلب مي‌كند فضاي روحبخش تربيت انسان است كه پروردگار متعال براي ساختن انسان و تربيت آدمي آن را طراحي و ترسيم نمود تا موحدان يكتاپرست در طرح و ساخت مدرسه و دانشگاه از او الگو گيرند كه هر ضلع و زاويه‌اش حكمتي و هر نقش و نگارش علتي در تربيت انسان دارد.

اما براي ايجاد فضاي معنوي آن از انسان خواست با عطر ايمان و عمل صالح جهان را آباد كند «هوانشاء كم من الارض و استعمركم فها» ـ0هود/ 61) و پيامبران را برانگيخت و آخرين آنان خاتم‌النبين را رحمه للعالمين قرار داد تا با تزكيه انسان فضاي تربيت دنيا را عطرآگين كنند. «هوالذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» (جمعه /2) و پس پيامبر خاتم پيشوايان معصوم را منصوب كرد تا بر ايجاد فضاي الهي تربيت و تحقق هدف آفرينش انسان ياور و راهنماي او باشند.

پيامبران و امامان براي ايجاد فضاي نوراني و سالم تربيت وزدودن آن از هر كجي و انحراف و هر آفت و سمي قيام كردند و با سدراهها و طاغوتها مبارزه نمودند و برخي از آنان كه توانستند ابزار حكومت را بدست گرفتند تا با بهره گيري از آن وسيله فضاي معنوي تربيت را محقق سازند و در راه اين مبارزات و مجاهدات هر چه داشتند خدا كردند.

پيامبر گرامي اسلامي با كلام وحياني و سيره عملي متكي بر وحي پرچم توحيد بردست گرفت و به سراغ مظاهر شرك و بت‌پرستي رفت و ارزشهاي دوران جاهليت را در هم كوبيد و فخر و فضل فروشي‌هاي طبقاتي مشركان را به هيچ انگاشت بلال سياه برده حبشي را موذن و سلمان فارسي را از اهل بيت خويش معرفي كرد . جلسات خويش را در مسجد حلقوي و دايره‌اي تشكيل داد تا فاصله‌ها را از بين ببرد و تمايزات و امتيازات طبقاتي جاهلي را نابود سازد. تا شخصيتها و هويت هاي انساني را غرور بالا نشيني و حقارت پايين نشيني پايمال نسازد. دست كارگر را بوسيد به زن و مرد ابلاغ سلام كرد؛ تا مدال «انك لعلي خلق عظيم» (قلم / 68) را از خداوند متعال دريافت نمود و اسوه همه مومنان موحد معرفي شد: «لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه» (احزاب / 33). فضاي تربيت انسان را با مهر و عطوفت و رحمت توحيد‌ي خويش انسجام بخشيد و در پرتو آن انسان را به آرامش رساند و اخوت و يكدلي را در ميان مسلمانان ايجاد نمود.

پایان پیام/

کد خبر 433853

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha