خبرگزاری شبستان: به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام صادق (ع) و با توجه به راه اندازی نهضت علمی و تربیت شاگرد توسط آن حضرت (ع) با حجتالاسلام مهدی همازاده، کارشناس تاریخ اسلام در خصوص نوع مواجهه امام صادق (ع) با تولیدات علوم غیر مسلمانان و ترجمه آثار آنها به گفتگو نشسته ایم؛ گفتگوی ما را با این پژوهشگر حوزه علمیه قم می خوانید:
در دوران حیات امام صادق (ع) ما ورود نهضت ترجمه را به جهان اسلام شاهد هستیم به گونه ای که مسلمانان با تولیدات علمی غیر مسلمانان مواجهه ای اجتناب ناپذیر داشتند؛ حضرت در این میان چگونه با این متون و ترجمه آنها برخورد داشتند و آیا تولید علم را در دستور کار قرار دادند در مقابل این پدیده؟
پیش از پاسخ به این سوال باید به وصف مختصری از شرایط زمانه آن حضرت پرداخت؛ دوران حیات امام صادق (ع) مصادف با قیام های سیاسی بود که خبر از پایان حکومت بنی امیه می داد. در آن زمان هنوز شیعه به معنای امروزی شکل نگرفته بود و تنها تعداد محدود و خاصی از یاران امام بودند که می توان معنای شیعه امروز را بر آن ها اطلاق کرد.
در این دوره بنا به شرایط اجتماعی و سیاسی که پیش آمده بود، مراجعه و فشارهای بسیاری بر امام صادق (ع) به منظور در دست گرفتن حکومت یا مشارکت جدی و رهبری قیام ها انجام می شد و فضای موجود بسیار متشنج، همراه با قیام های متعدد علیه بنی امیه بود اما امام بنا بر مصلح اندیشی که داشتند، این کار را به صلاح نمی دانستند و در روایاتی نیز که بیان شده، امام صادق (ع) به محدود بودن و قلّت یاران واقعی اشاره می کند. به عبارت دیگر اگر چه به ظاهر اقبال عمومی برای در دست گرفتن رهبری جامعه از سوی امام صادق (ع) وجود داشت، اما حضرت تشخیص می دادند که شرایط مساعد نیست و یاران حقیقی اندک هستند. لذا نه تنها این پیشنهاد را قبول نکردند، بلکه این فرصت را بهترین زمان برای تربیت شاگردان می دانستند.
لذا امام صادق (ع) در چنین شرایطی که در خواست های اجتماعی ناظر به تشکیل حکومت بود، کاملا در نقطه مقابل به سمت کادرسازی و تربیت نیرو رفتند به دلیل آنکه این دوره را بهترین فرصت برای تشکیل بنیادهای اعتقادی و مکتبی صحیح و درست، دانسته و در زمانی که تزلزل سیاسی در جامعه وجود داشت، حضرت راحت تر می توانستند سخنان ناگفته را بیان و شاگردانی برجسه تربیت کنند. بنابراین در این دوره شاهد برگزاری کلاس هایی با جمعیتی چهار هزار نفری هستیم که به گونه ای عالی، امام به تربیت شاگردان خود پرداختند.
آیا این رد دعوت به نفع جهان اسلام رقم می خورد؟
در همین راستا بعدها معلوم شد اثرات این اقدام امام صادق (ع) چه بود. اگر آن روز امام صادق (ع) در خواست هایی که با احساسات زودگذر اجتماعی همراه شده بود را پاسخ می دادند، عاقبت چه سهمی از حکومت به ایشان می رفتند و چه اتفاقی می افتاد؟ آیا جای خالی پایه گذاری یک مکتب احساس نمی شد؟ در واقع این حرکت پر طمطراق اما زودگذار، نتیجه بلند مدت برای شیعه نداشت اما حضرت با نپذیرفتن حکومت (در شرایطی که مردم با احساسات زودگذر طالب رهبری امام شده بودند) و تربیت شاگردانی متخصص، نتیجه ای بلند مدت برای شیعه بر جای گذاشتند ضمن آنکه در مسائل کلامی، بازار بحث داغی در جهان اسلام به وجود آمده بود و اختلاف عقاید بسیاری دیده می شد.
اما با این حرکت امام، به تدریج با تربیت شاگردان این مسائل تبیین می شد. در حقیقت آن حضرت رو به تربیت نیروهایی متخصص آورده بودند و هر یک در زمینه ای خاص رشد می کردند. به گونه ای که امام به هر یک از شاگردان خود توصیه ای داشت و برخی از آنها را به دلیل تبحر در مباحث کلامی، و تسلط بر اخلاق و کنترل اعصاب، مناسب مناظره می دیدند و به دیگری توصیه می کردند به دلیل آنکه تسلط بر خود نداشته و زود عصبانی می شد، مناسب مناظره نمی دیدند. یا به یکی از شاگردان خود می گفتند به دلیل آنکه مناظره را به خوبی آغاز کرده و به اوج می رساند اما نمی توان به خوبی نتیجه گیری کند، مناسب این کار نمی دیدند و کار دیگری به او می سپردند.
در حقیقت امام آنچنان نیروی متخصصی تربیت کرده بودند که اگر فردی غیر مسلمان برای مناظره به ایشان مراجعه می کرد، امام یکی از شاگردان خود را معرفی کرده و می گفتند اگر با این فرد مناظره کنی، گویی با من مناظره کرده ای. و آن شاگرد نیز آنچنان مسلط و دانش آموخته بود که می توانست فرد مقابل را مجاب کرده و به نفع اسلام رفع شبهه کند. در واقع امام صادق (ع) به جزییات نیز توجه بسیار داشتند و هر فردی را مناسب مناظره یا هر کاری نمی دانستند.
به سوال نخست بازگردیم؛ نوع مواجهه حضرت با نهضت ترجمه به چه صورت بود؟ آیا برخورد دفعی داشتند یا جذبی؟
از دوره عباسی که اوج آن در دوران هارون الرشید بود، شاهد ورود متون فلسفی عمدتا از یونان به جهان اسلام و ترجمه آن هستیم. در آن زمان فلسفه یونان به عنوان مکتب فکری درخصوص توحید، انسان شناسی و ... داشت و با وجود اینکه این مطالب فاصله ای هزار و دویست ساله با زمان امام صادق (ع) داشت، اما به صورت مکتوب موجود بود و آثار چشم گیری بودند که تا آن زمان رقیبی نداشتند.
اما امام صادق (ع) در مواجهه با این علوم، هرگز برخورد حذفی به بهانه آنکه این علوم کفر و فسق است، نداشتند، بلکه گاه استشهادهایی نیز به کلام ارسطو کرده و از این مسیر بحث را به سمت خدا هدایت می کردند و از سوی دیگر شیعیان نیز مطالبی را فلسفه یونان می گرفتند و امام برخورد حذفی نداشتند. البته این مساله با اینکه علم حقیقی را باید از درِ خانه اهل بیت (ع) گرفت، منافاتی نداشت و در حقیقت چارچوب اعتقادی از اهل بیت (ع) گرفته می شد اما برای پیشبرد آن از دستاوردهای دیگران نیز استفاده می شد.
در قرن سوم و چهار و در دوره های بعد می بینیم ما نحله بسیار قوی در میان شیعه داریم که فلسفه خود را بر پایه این متون فلسفی گذاشته اما در این بهره گرفتن، مقلد و مترجم صفر نبوده و این گونه نیست که حرف دیگران را گرفته و در میان کلام امام صادق (ع) جستجو کرده و تایید علمی و روکش اعتقادی اسلامی برای آن پیدا کند بلکه یک انقلاب علمی در متون ترجمه ای ایجاد کردند و حتی برخی از اساتید روا نمی دانستند که فلسفه ابن سینا را فلسفه مشاء بدانند.
بنابراین متون ترجمه ای این گونه تفکر اسلامی را شکل داد نه اینکه شده و به کنار گذاشته شوند اما در این میان اگر مبحثی با اصول مسلم توحیدی و جهان شناسی اهل بیت (ع) ناسازگار بود، به راحتی کنار گذاشته یا اصلاح می شد حتی در این میان صرفا از روش فکر و منطق استفاده می شد تا از محتوا.
امروز چگونه می توان از رویکرد امام صادق (ع) در اسلامی کردن علوم انسانی و تولید علم کمک و الگو گرفت؟
این برخورد امروز هم سزاور است انجام شود نه اینکه دستاوردهای علوم غربی و تجربیات مناسب آنها نادیده گرفته شود و برخورد ارعابی و انفعالی یا روکش اسلامی بر علوم غربی نهادن، مواجهه ای ساده انگارانه است که هرگز به اسلامی شدن علوم منجر نخواهد شد.
پایان پیام/
نظر شما