اگر علمی جهت غیرالهی داشته باشد، غیرمفید و غیرمطلوب است...

ملاک در مطلق علم اعم از؛ طبیعی و غیرطبیعی، اتصاف آن به صفت «جهت الوهیت داشتن» است، آن چیزی که اسلام می‏خواهد این است که تمام علوم، مهار بشود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند؛ این است مقصد اسلام.

خبرگزاری شبستان: تولید علم و نظریه پردازی یکی از مهمترین گزینه ها برای خروج کشور از انفعال و به دستگیری ابتکار عمل است. کشور ما استحقاق دستیابی به درجات عالی تولید علمی و تکنولوژیکی را دارد مشروط به اینکه به جای توقف بر روی شعار به سوی عملیاتی کردن این آرمان بزرگ حرکت کنیم. ضرورت پرداختن به موضوع «تولید علم» سبب شد تا در این مقاله به بررسی اندیشه‏های امام خمینی(ره) در این رابطه بپردازیم. برای این منظور لازم بود تا در ابتدا نگاهی بر مفهوم علم در اندیشه امام خمینی(ره) داشته باشیم.

 

ملزومات تولید علم در اندیشه امام خمینی(ره)

 

با گذشت بیش از ربع قرن از عمر جمهوری اسلامی ایران، و در شرایطی که در دو دوره زمانی خاص هشت ساله، توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی به ترتیب در صدر توجهات دولت قرار گرفت، به نظر می‏رسد در شرایط کنونی آنچه بیش از هر چیز شایسته اهتمام جدی می‏نماید، از یک طرف بذل توجهی جدید به ابعاد مختلف توسعه به عنوان یک عام مجموعی و از طرف دیگر، تمرکز دادن بیش از پیش جهت‏گیری توجهات به بعد فرهنگی توسعه، با تأکید بر توسعه علمی و تلاش در جهت تولید علم به عنوان بعد مغفول در این فرایند باشد. بی‏گمان، تأکید بر جنبش نرم‏افزاری و تولید علم در شرایط جدید و نیز فراهم‏آوردن بستری مناسب جهت تحقق آن، گامی اساسی در جهت احیای تمدن اسلامی محسوب می‏گردد و همواره دغدغه‏ای دیرین برای نخبگان و مصلحان عالم محسوب گردیده و به ویژه در شرایط حاضر، بیش از هر زمان ضرورت خود را نمایان ساخته است.

 

اگر چه امروزه، شرایط و بسترهای تحقق تولید علم و ضرورت توجه به آن بیش از هر زمان مناسب است، اما باید توجه کنیم که ما این همواری راه را مدیون مجاهدت عزیز سفر کرده‏ای هستیم که ضمن باز تفسیر ضرورت توجه به علم و تولید آن، با هدف احیای تفکر و تمدن اسلامی، امری متروک را مجددا در مقابل دیدگان اهل‏نظر قرار داد و امروزه، پیمودن راهی چنان دشوار را برای ما تسهیل کرد.

این مقاله با عنوان «ملزومات تولید علم در اندیشه امام‏خمینی(ره)» بر آن است تا ضمن بازخوانی کلام مکتوب و ملفوظ امام‏خمینی و غور در اندیشه ایشان، مقوله تولید علم را نیز در تفکرات این بزگوار بررسی کند و به این سؤال که «تولید علم در اندیشه امام‏خمینی(ره) نیازمند چه لوازمی است» پاسخ گوید.

 

در پاسخ به این سؤال و در قالب فرضیه بحث به نظر می‏رسد در اندیشه امام‏خمینی، اصلاح بسترهای فکری منحرف، و خلق بسترهای جدید، به عنوان اساسی‏ترین لوازم تولید علم، مورد اهتمام جدی قرار گرفته است.

به منظور پاسخگویی به پرسش مذکور و در عین حال، آزمون فرضیه بحث، از روش تحلیل محتوایی مضمونی استفاده می‏گردد و در سایه آن تلاش می‏شود تا ضمن بازخوانی اندیشه امام، مقولات معطوف به تمرکز گاههای بحث مورد عنایت قرار گیرد تا بدین ترتیب نظم گسیخته در اندیشه امام در این باب، بسامان شود. بنابراین، روش تحلیل محتوا ـ با مشخصه هر روشی که از طریق مجموعه فنون جزئی، ولی تکمیلی برای توصیف و به نظم در آوردن محتوای پیام به کمک نشانه‏های قابل کمی کردن و یا غیرقابل کمی کردن دارای ثبات است ـ در این قلمرو، مورد استفاده قرار می‏گیرد،(1) زمینه‏های انجام تحقیق، حاضر خواهد بود و بطور اخص روش تحلیل محتوایی مضمونیِ معرفی شده از سوی موریس دوورژه درصدر توجهات قرار خواهد گرفت.


بنابراین، چنانکه دوورژه خاطر نشان ساخته است، در امر تحلیل محتوا، واحد تحلیل، گاهی دارای ریشه دستوری است که مشتمل بر؛ کلمه، جمله یا پاراگراف می‏باشد و در زمانی دیگر این واحد دارای ریشه غیر دستوری است و مقولاتی چون کتاب، روزنامه، نامه و مجله را شامل می‏شود. با این تقسیم‏بندی دوورژه در خصوص رویکرد دوم، به عنوان یکی از راههای تحلیل محتوای اسناد از بررسی مضمونهای محتوایی یاد می‏کند و تحلیل محتوا را نیازمند بازشناسی این مضمونها معرفی می‏نماید.(2) حاصل کلام آنکه پس از بازشناسی مضامین معطوف به مقصود مقاله در خصوص تولید علم در اندیشه امام و تلاش جهت فهم آنها، کوشش خواهد شد تا نظم گسیخته میان آثار پراکنده امام (اعم از ملفوظ و مکتوب) جهت معرفی بسامان گردد.

 

1. علم در اندیشه امام خمینی(ره)

 

در ادبیات اسلامی و کلام نقل شده از معصومین(ع)، مفهوم علم به تعبیرهای گوناگون مورد ستایش قرار گرفته است؛ چنانکه از آن با عناوینی چون ودیعه خدا در زمین(3)، گنج(4)، گمشده مؤمن(5)، سلاح در برابر دشمنان(6)، برترین مایه عزت(7)، سبب معرفت و توحید خدا(8) یاد شده است. در امر تقسیم علوم؛ علوم مختلف در دو شاخه طبیعی و انسانی تقسیم‏بندی شده است که عبارتند از: علوم نرم(9) و علوم سخت(10) و از نظرگاهی دیگر می‏توان از آن به عنوان علوم الهی و علوم بشری نیز نام برد که هر کدام ویژگیهای خود را دارند. اما در اندیشه امام‏خمینی علم به چه معناست و چگونه تقسیم‏بندی می‏شود؟ عنایت آن به چیست و به چه منظور شایسته توجه است؟ پاسخ به این سؤالات نه تنها به منظور فتح بابی است برای ورود به بحث حاضر؛ بلکه کشف میزان ضرورت توجه به تولید علم در اندیشه امام‏خمینی است.

در قلمرو شناخت، اندیشه‏پردازی امام‏خمینی در سایه جهان‏بینی الهی، ایشان را در چارچوب حس صرف و عقل صرف محصور نکرده است؛ بلکه دیدگان ایشان را به ماورا گشوده است و از اینروست که دو معنا به شکلی توأم، در مجاری شناختی ایشان مورد توجه است و حاصل آن نیز، خلق گونه‏ای اعتقاد به تکثر علمی است. در سایه این بینش وسیع در عرصه شناخت، پیشرفتهای علمی بشر مشروعیت می‏یابد و شایسته ستایش و استقبال می‏گردد. ادعای آنکه اسلام با نوآوریها مخالف است؛ همان سان که محمدرضا پهلوی می‏گفت: اینها می‏خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند، اتهامی ابلهانه است؛ زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوری، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته است ـ که در پیشرفت وتمدن بشر دخالت دارد ـ هیچگاه اسلام و سایر مذاهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهند کرد؛ بلکه علم و صنعت، مورد علاقه، تأکید و تأیید اسلام و قرآن مجید است.(11) بنابراین مطلق علم مفید، در اندیشه امام مشروع شناخته شده است.

 

در امر تقسیم‏بندی، امام‏خمینی تقسیم علم به دو معنای اسلامی و غیراسلامی ـ که ثمره آن طرد علوم غیراسلامی باشد ـ را مردود می‏شمارد؛ چنانکه ایشان در دفاع از انقلاب فرهنگی در سال 1359، این امر را مورد تأیید قرار داده و فرموده‏اند: بعضی گمان کرده‏اند که کسانی که اصلاح دانشگاهها را می‏خواهند و می‏خواهند دانشگاهها اسلامی باشد...، این اشخاص توهم کردند که علوم دو قسم است. هر علمی دو قسم است، علم هندسه؛ یکی اسلامی است، یکی غیراسلامی. علم فیزیک؛ یکی اسلامی و یکی غیراسلامی. از این جهت اعتراض کرده‏اند به اینکه، علم، اسلامی و غیراسلامی ندارد و بعضی توهم کرده‏اند که اینها قائلند به اینکه دانشگاهها باید اسلامی بشود؛ یعنی فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد... اینها اشتباهی است که بعضیها می‏کنند یا خودشان را به اشتباه می‏اندازند... می‏گوییم باید دانشگاهها از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد؛ نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است؛ یکی اسلامی، یکی غیراسلامی... ما می‏گوییم در این پنجاه سال یا بیشتر... جوانهای ما اگر علم هم پیدا کرده باشند، تربیت نشده‏اند.(12)

 

تأمل در کلام فوق آشکار می‏سازد که امام در قالب یک تقسیم‏بندی، علوم اسلامی متداول و مضمون به این عنوان، نظیر فقه، کلام، تفسیر، فلسفه و غیره را از غیر آن جدا می‏سازد؛ اما در خصوص سایر علوم، تقسیم آنها به علوم اسلامی و غیراسلامی را برنمی‏تابد.

با توضیحات فوق سؤال اساسی این است که در خصوص سایر علوم غیراسلامی ملاک مشروعیت علم از نظرگاه امام چیست؟ یا علوم ـ غیر از علوم‏اسلامی ـ به مجرد عدم ورود به دایره اسلام چه وجهی پیدا می‏کند؟ در اینجا تأملی در کلام امام، حکایت از آن دارد که در منظومه اندیشه ایشان این امر کاملاً ملحوظ نظر قرار گرفته است و مفهوم «علم جهت دار» مورد نظر ایشان است که پاسخگوی چنین مسئله‏ای نیز می‏باشد. اما علم جهت‏دار کدام است؟

 

علم جهت‏دار علمی است که بزعم امام و در یک بیان به اسم «رب» باشد و قرائت آن نیز به اسم رب باشد، دیدن آن؛ یعنی ابزار مشاهده و سنجش آن به اسم رب باشد، شنیدن آن به اسم رب باشد، گفتن آن به اسم رب باشد و در همه مواردش نام رب باشد و در مجموع، از ابتدا تا انتها برنامه‏های آن در قالب اسم رب صورت پذیرد.(13) بنابراین ملاک در مطلق علم اعم از؛ طبیعی و غیرطبیعی، اتصاف آن به صفت «جهت الوهیت داشتن» است و غیر از این در شمار علوم غیرمفید و غیرمطلوب قرار خواهد گرفت «آن چیزی که اسلام می‏خواهد؛ تمام علوم، چه علوم طبیعی باشد و چه علوم غیرطبیعی، این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهی و برگشت به توحید بکند؛ این است مقصد اسلام. هر علمی که جنبه‏الوهیت در آن باشد؛ یعنی انسان طبیعت را که می‏بیند خدا را در آن ببیند، ماده را که می‏بیند خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که می‏بیند خدا را در آن ببیند. آن که اسلام برای آن آمده است برای برگردان تمام موجودات طبیعی به الهیت و تمام علوم طبیعی به علم الهی است... علوم طبیعی هم باید باشد، معالجات بدنی هم باید باشد لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است، تمام اینها باید برگردند به جهت‏الوهیت. نباید ما خیال کنیم که مثلاً اگر علوم در اسلام هم باشد مثل علومی است که سایر مردم یا سایر رژیمها دارند.»(14)

 

در اندیشه امام، علم با جهت‏الوهیت قطعا تعیناتی در عالم خارج دارد که در دو مقوله اساسی تربیت انسان و خدمت به او خلاصه می‏گردد و به بیان دیگر، مساعد او در رسیدن به سعادت ـ که همانا غایت علم مطلوب است ـ خلاصه می‏گردد. «در قرآن کریم وقتی که ظاهر اول آیه‏ای که بر پیغمبر وارد شده است هم قرائت را توصیه کرده است، هم آن جهتی را که باید قرائت در خدمت او باشد بیان فرموده است، فرموده است: «إقرأ باسم ربک»، قرائت مطلقا، علم مطلقا، دانش مطلقا مطلوب نیست، چه بسا دانشی که برضد انسانیت انسان و برضد کرامت انسان است.

 

بنابراین، دانشی که جهت داشته باشد، برای خدمت بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبیت الهی داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد؛ آن قرائت و آن علم و آن مسلسل، همه در خدمت انسان است. عمده، آن جهت و غایاتی است که در افعال انسان و در آلاتی که انسان درست می‏کند و در علم و دانش و سایر چیزهایی که افعال انسان است، آن چیزی را که جهت می‏دهد آن غایات است(15)» امام خمینی با تأکید بر اینکه مهمترین وظیفه و رسالت انبیا، انسان‏سازی، و موضوع علم جملگی ایشان انسان است، دایره تعلیم پیامبران را متوجه تربیت انسان نموده(16) و علم ایشان را معطوف به تربیت بشر معرفی کرده است، امری که عبارت اخرای آن تأیید مشروعیت مطلق علمی در دیدگاه امام است؛ که تربیت انسان را ملحوظ نظر قرار داده باشد «آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در آن باشد و از کسی که تربیت الهی شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همه مدارس ما ـ چه مدارس علوم اسلامی و چه مدارس علوم دیگر ـ اگر در همه آنها این معنا باشد و انحراف در کار نباشد و استقامت باشد، چندی نمی‏گذرد که همه جوان‏های ما که امید آینده این مملکت هستند؛ همگی اصلاح می‏شوند و همه نه شرقی و نه غربی بار می‏آیند و همه بر صراط‏مستقیم واقع می‏شوند»(17)


بنابر آنچه گذشت، روشن مى‏شود که ملاک علم مطلوب در اندیشه امام‏خمینى غایتمندى و جهت‏دار بودن آن است و با دو خصیصه کارآمدى در تربیت انسان و خدمت‏رسانى به او معرفى مى‏گردد. اما ملزومات تولید علمى با این مشخصات چیست و چنین ملزوماتى از چه بسترهایى سر برون مى‏آورد؟ و در عین حال براى رخ‏نمایى محتاج حذف چه موانع و بسترهایى است؟

 

2. ملزومات تولید علم


چنانکه توماس اسپرینگن روش پژوهش اندیشمندان و در عین حال، چگونگى شکل‏گیرى اندیشه ایشان را در سه قالب 1. مشاهده بى‏نظمى 2. تشخیص علل و 3. ارائه راه‏حل معرفى مى‏کند (18) امام خمینى نیزاگرچه به شهادت تاریخ در سال 1324 و با نگارش کتاب کشف‏اسرار که پاسخى بر شبهات اسرار هزارساله بود در سپهر علمى کشور ظهور کرد اما تا رفع محذوراتى چون الزام نفس امام به رعایت سلسله مراتب مرجعیت شیعى، پس از فوت مرحوم بروجردى در سال 1340 از اعلام حضور رسمى در سپهر سیاسى کشور پرهیز نمود و پس از این اتفاق و عطف به روحیه تکلیف‏گراى خویش، اولین صف‏آرایى را در سال 1341 در عرصه سیاست و عمل در قبال رژیم پهلوى محقق ساخت و از این تاریخ تا پایان عمر، با ظرافت خاص به شناخت مشکلات فراروى ملت و مبارزه جهت رفع آن کمر همت بست بر این اساس، چنانکه خود ایشان نیز به صراحت بیان مى‏دارد، منتهاى همت خود را مصروف این امر ساخت که «اول هر کار این است که انسان مرض را تشخیص دهد و به فکر علاج بیفتد». (19)

 

بر اساس این منطق، امام خمینى در باب تولید علم، در دهه‏هاى چهل و پنجاه شمسى با جامعه‏اى مورد هجوم از سوى ایسم‏ها و مکاتب مختلف شرقى و غربى و بویژه کمونیسم، مواجه بوده و على‏رغم اعتقاد به کمال و جامعیت دین، در پاسخگویى به مسائل فراروى انسان مدرن، دردمندانه، غفلت از اسلام و مهجور ماندن اصول آن را نظاره‏گر بود و همواره تأکید مى‏کرد «این را پیوسته گفتم که ما یک متاع خیلى ارزشمندى داریم و داشتیم عُرضه عَرضه‏اش را نداشتیم مثل یک کسى که یک متاع بسیار خوبى دارد توى انبار، نمى‏تواند بیرونش بیاورد و تا عرضه نکند مشترى پیدا نمى‏کند» (20) اما این عُرضه عَرضه، مستلزم تمهید شرایطى بود که از یک سو، به اصلاح بسترهاى منحرف حاکم بر فکر و اندیشه مسلمین بینجامد و از دیگر سو، خلق بسترهاى جدیدى را موجب شود که در پناه آن با برگرفتن غبار غفلت از چهره اسلام، مجال تولید علم و حصول سعادت فراهم آید. بنابراین در دهه‏هاى چهل و پنجاه و نیز پس از پیروزى انقلاب، تا زمان رحلت امام، جهد بلیغ ایشان متوجه دو رویکرد اساسى اصلاح بسترهاى فکرى منحرف تولید علم از یک طرف و خلق بسترهاى جدید جهت تحقق این امر از سویى دیگر گردید. در ذیل هر یک از این دو رویکرد، مقولاتى خاص به عنوان ملزومات اصلى این امر قابل توجه مى‏نمایند.

 

الف) اصلاح بسترهاى فکرى منحرف

 

به شهادت تمامى خمینى پژوهان، دغدغه اصلى امام‏خمینى در خلال حیات مبارکشان در اسلام خلاصه مى‏گردید، اسلامى که از منظر ایشان پاسخگوى کلیه نیازهاى انسان در همه اعصار است. اما اسلام موردنظر، در شرایط معهود غبارهایى از غفلت و زنگاره‏هایى از انحراف را متوجه خود مى‏دید، بنابراین سزاوار اصلاح مى‏نمود، اصلاح به معناى «سامان دادن آرام، تدریجى و غیربنیادى» (21) البته بدیهى است که مراد از انحراف مورد توجه این بحث، انحراف در دین نیست؛ بلکه چنانکه شهید مطهرى هم خاطرنشان مى‏سازد: «تأکید بر انحراف تفکر دینى و نه خود دین است.» (22) تفکرى که تصور احیاى آن مرادف تصدیق تولید علم بود و بسترهاى مطلوب تحقق چنین امرى را دربرداشت و از این روست که امام در این مرحله کوشید تا تفکر ناب اسلامى را اصلاح نماید و دامان آن را از حشوها و زوائد حمل شده بر آن پیراسته نماید.

 

1. اصلاح رابطه دیانت و سیاست


در سایه هجوم مکاتب مختلف غربى و شرقى و حاکمیت استبداد، رفته‏رفته سمت و سوى حرکت جوامع اسلامى ناخواسته متوجه فروکاستن نقش دین از حیات اجتماعى مسلمانان شده بود و حاصل آن بى‏محتوا معرفى شدن دین در پاسخگویى به مسائل جوامع از یکسو و تقویت مراتب حاکمیت توأمان استبداد و استعمار بر این جوامع از دیگر سو بود. امام خمینى ضمن مهم شمردن این مشکل؛ یعنى جدایى دین از سیاست و نیز قلمداد کردن آن به عنوان اساسى‏ترین معضل فرا روى جوامع اسلامى و نیز با عنایت به این اعتقاد که در تمدن‏سازى، تشکیل حکومت و حصول قدرت مقدم بر دیگر امور است (23)، کوشید تا اهداف پیدا و پنهان استعمارى جدایى دین از سیاست را آشکار کند و در عین حال، با عطف عنایت به آیات، روایات و تاریخ اسلام، پیوند فراموش شده میان این دو مقوله را ـ بر پایه آنچه شایسته است ـ بازخوانى کند. در تبیین اهداف طرح این مسئله، امام صراحتا آن را نوعى تئورى استعمارى و با هدف مسخ کردن اسلام معرفى کرد (24)، ایشان در بیان مستندات پیوند مذکور، از یک طرف آیات و روایات متعددى را مورد توجه قرار دادند و اشعار این مستندات را بر صدق مدعاى خود گواه گرفتند؛ چنانکه در جایى مى‏فرمایند: «آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده، در عبادت وارد نشده است؛ شما در پنجاه و چند کتاب فقه ملاحظه کنید هفت، هشت عددش کتابهایى است مربوط به عبادات است و باقیش مربوط به سیاست و اجتماع و معاشرت و این قبیل چیزهاست». (25)

 

از طرف دیگر ایشان در مقام یک مرجع تقلید جامع‏الشرایط مقبول ملت، بر ضرورت پرداختن به سیاست اسلامى و تشکیل حکومت تأکید کرد «هرکس اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است» (26) امام همچنین تاریخ اسلام و سنت و سیره معصومین(ع) را مورد توجه قرارداده و بر پیوند میان سیاست و دیانت در سیره عملى معصومین چنین استدلال کرده‏اند «روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلى مسلمین و امور خارجى آنها نشان مى‏دهد که یکى از مسئولیتهاى بزرگ شخص نبى‏اکرم مبارزات سیاسى آن حضرت است. شهادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز حسین(ع) و نیز شکنجه و تبعید و مسمومیتهاى ائمه(ع)، همه در جهت مبارزات سیاسى شیعیان علیه ستمگریها بوده است و در یک کلمه مبارزه و فعالیتهاى سیاسى، بخش مهمى از مسئولیتهاى مذهبى». (27)

 

در راستاى تلاش جهت اصلاح فکر دینى امام خمینى، آموزه‏هاى شیعى معطوف به اسلام سیاسى را نیز که دچار غبار غفلت و یا زنگاره انحراف شده بود، مورد توجه قرارداد و به بازخوانى آنها مبادرت کرد چنانکه از گریه براى امام حسین(ع) به عنوان گریه‏اى سیاسى یاد کرد (28) و یا در خصوص اندیشه مهدویت، به جاى انتظار منفى، انتظارى مثبت را در دهه‏هاى چهل و پنجاه در انظار خلق قرار داد و مرحوم عنایت، چه زیبا این تلاش امام را معرفى کرده است: «خمینى بدون اینکه عقیده به مهدویت را وانهد، مى‏کوشد آن را از محتواى منفى‏اش تهى و خلع کند، یعنى شیعیان را به تشکیل دولت اسلامى فرامى‏خواند و آشکارا این عقیده عامه را سخیف مى‏خواند که عدالت حضرت مهدى، هنگامى فائق مى‏شود که سراسر جهان مملو از ظلم و جور باشد.» (29)

 

بنابر آنچه گذشت، امام با اعتقاد به جامعیت دین و ایمان به این امر که «فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است» (30) و خلاصه به ثمر نشاندن آن در قالب ارائه تئورى حکومت اسلامى مبتنى بر ولایت فقیه، کوشید تا از یک سو جهات مغفول در اسلام را احیا و افکار التقاطى بار شده بر آن را اصلاح کند و از دیگر سو، بسترى مناسب جهت تولید علم فراهم آورد. نکته پایانى و قابل تأمل دراین باب اینکه؛ امام جزو نوادر مصلحان اسلامى است که ضمن تئورى‏پردازى، دایره ذهنیت را در نوردیده و با حضور در صحنه عمل، به عینیت بخشى آمال و دیدگاههاى خویش مبادرت ورزیده است؛ امرى که نه تنها خود عامل به آن بود که خلق را نیز بدان تحریز مى‏نمود: «همه مسلمانان تکلیفشان این است که هم عمل بکنند، هم علم پیدا کنند.» (31)

 

در کنار نکات پیش گفته جزم‏اندیشى، تحجر و جمود از دیگر غبارهاى فرونشسته بر چهره تفکر دینى در نظرگاه امام است و ایشان نه تنها پیامدهاى آن را بر وجود خود و سایر همفکران خود به وضوح مشاهده کرده بود، بلکه خطر آن را بر پیکره دین و تفکر دینى به جدّ مشاهده مى‏کرد. البته تأمل در کلام امام نشانگر آن است که مسئله تحجر و جزم‏اندیشى در ادبیات ایشان دو دسته از افراد و گروهها را شامل مى‏شود. دسته اول، کسانى بوده‏اند که با تأکید بر وجهى از اسلام، سایر وجوه آن را مغفول گذاشته و در حقیقت از وراى عینکى خاص به اسلام مى‏نگریستند: «من کرارا این مطلب را در نجف هم گفته و اینجا هم گاهى گفته‏ام که ما در یک مدتى گرفتار بودیم به یک نفر از مردم و قشرى از اهل علم که اینها اسلام را از آن طرف نگاه مى‏کردند، عرفا اسلام را قبول داشتند، لکن تمام مسائل را برمى‏گرداندند به آن معانى عرفانى، به مسائل روز قائل نبودند؛ حتى اگر روایتى یا آیه‏اى در جهاد مى‏آمد، اینها همان جهاد نفس را مى‏گفتند هست و اسلام را با یک صورت دیگرى غیر از آن صورت واقعى که جامع است، جامع همه اطراف است نگاه مى‏کردند.» (32)

 

اما گروه دوم که امام از آنها با عنوان مقدسین نافهم و ساده‏لوحان بیسواد یاد مى‏کند گروهى هستند که در عین جزم‏اندیشى، خطر تکرار فجایع قرون وسطى و کلیساهاى این زمان را در مقابل اسلام قرار مى‏دادند؛ «یاد گرفتن زبان خاص، کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار مى‏رفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم مرحوم مصطفى از کوزه‏اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه مى‏گفتم، تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى‏یافت، وضع روحانیت و حوزه‏ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى‏شد» (33) امام خمینى ضمن تبیین خطرات ناشى از جزم‏اندیشى هر دو گروه، ضربه دریافتى اسلام از این جماعت را سنگین‏تر از دیگر ضربات وارده به اسلام ارزیابى مى‏کرد و نسبت به استمرار آن همواره هشدار مى‏داد. (34)

 

به نظر مى‏رسد یکى از راهکارهاى اصلى در اندیشه امام در قبال حاکمیت جزم‏اندیش و متحجر بر حوزه تولید علم و بویژه در سطح حوزه‏هاى علمیه، تأکید ایشان بر ضرورت پویایى فقه و همچنین لحاظ نمودن عنصر شناخت زمان و مکان به عنوان ضرورى‏ترین لازمه اجتهاد باشد، امرى که قابلیت توزیع در سایر علوم را نیز با بیانى خاص پیدا مى‏کند. کلام آخر در این باب آنکه، بى‏گمان تقسیم مطلق علوم به علوم اسلامى و غیراسلامى، اصرار بر بعدى از ابعاد نگرش جامع اسلام به علم و بالاخره تقلیل علوم به علم یا علمهایى خاص و موضع‏گیرى در برابر علوم جدید و تمدن‏نوین بشرى به شکلى افراطى، از دستاویزهاى جماعت متحجر موردنظر امام است که حاکمیت آن بر جامعه، از نشو و نماى علمى و تولید علم در ابعاد مختلف جلوگیرى مى‏نماید و به همین‏خاطر است که امام امر اصلاح بسترهاى فکرى منحرف، توجه به آن و ضرورت مقابله با آن را در صدر توجهات خویش قرار داده و به رفع آن با تولید علم، تاکید کرده است.

 

2. ستیز با استعمار
 

اگرچه از پگاه تاریخ مبارزات امام خمینى، مبارزه با استبداد و استعمار به شکلى توأمان تعقیب شده است و شواهد تاریخى متعددى (مخالفت با انقلاب سفید، کاپیتولاسیون و...) (35) گویاى این امر است، اما در باب مسئله تولید علم، مبارزه با استعمار به عنوان بسترى از بسترهاى فکرى منحرف جایگاهى ویژه دارد، چه آنکه از سویى وجود استعمار در ادبیات سیاسى امام راحل و قاموس اندیشگى ایشان، به عنوان مانعى اساسى فراروى تولید علم بومى و فاصله گرفتن مسلمین از تمدن باشکوه اسلامى پیشین معرفى شده و از دیگر سو پیامدهاى حاکمیت استعمار بر کشورهاى اسلامى در قالب ترویج فرهنگ استعمارى به عنوان مانع اساسى فراروى رجوع مسلمین به خویشتن خویش و احیاى هویت اسلامى پیشینشان معرفى شده است؛ و مسئله اخیر گاه در قالب خودباختگى در برابر فرهنگ بیگانه و گاه در قامت حاکمیت روح تقلید و اقتباس کورکورانه رخ‏نمایى کرده است و در هر یک از حالات مذکور، حاصلى جز ایجاد فاصله میان عالم واقعى علمى مسلمین و آنچه بر آنها در سایه حاکمیت استعمار مى‏گذشته است، نداشته و به همین‏خاطر امام راحل مکررا بر ضرورت دفع استعمار، به ویژه در عرصه فکر و فرهنگ و همچنین بر ضرورت جایگزین ساختن مغزى استقلالى بر مغزهاى استعمارى تأکید کرده و بالاخره از فرهنگ به عنوان ضرورى‏ترین مقوله مستحق تحول یاد کرده است: «بزرگترین تحولى که باید بشود، در فرهنگ باید بشود براى اینکه فرهنگ بزرگترین مؤسسه‏اى است که ملت را یا به تباهى مى‏کشد، یا به اوج عظمت و قدرت» (36) و یا مى‏فرماید: «رأس اصلاحات اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از این وابستگى به غرب» (37) .
امام خمینى ضمن نقد فرهنگ استعمارى در خوش بینانه‏ترین حالت، علم صادره از دنیاى استعمار به جهان سوم و جهان اسلام را غیر از آن چیزى معرفى مى‏کند که به عنوان علم نزد خود دارند و حاصل چنین امرى را وابستگى همه چیز و بویژه افکار اقشار مختلف ملت اعم از جوان، پیر، تحصیل‏کرده و روشنفکر به علم صادراتى از غرب معرفى مى‏کند. (38) در نگاه امام خمینى استقبال از چنین علومى با چنان اهدافى به معناى استقبال از حاکمیت روحیه انفعال بر جهان سوم و جهان اسلام خواهد بود، امرى که هیچگونه فضایى را جهت تولید علم، مجال گشایش نمى‏دهد و فکر تولید علم را از خطور به اذهان باز مى‏دارد. از جمله مسائلى که به مسلمانان و مستضعفان جهان اجازه هیچگونه فعالیت براى خروج از قید و بند استعمارگران را نمى‏دهد و آنان را به حال رکود و عقب‏افتادگى نگاه مى‏دارد، تبلیغات همه جانبه‏اى است که غرب‏زدگان و شرق‏زدگان یا به امر ابرقدرتها و یا با کوتاه نظرى خود، در سراسر کشورهاى اسلامى و مستضعف به راه انداخته‏اند و مى‏اندازند و آن است که علم، تمدن و پیشرفت، مختص به دو جناح امپریالیسم و کمونیسم است و آنان خصوصا غربیها و اخیرا آمریکائیها نژاد برتر هستند و دیگران نژاد پست و ناقص هستند. بنابراین ترقى آنان در اثر والا نژادى آنان است و عقب‏افتادگى اینان در اثر نقص نژادى است و به تعبیر دیگر؛ آنان انسانهاى تکامل یافته هستند و اینان در حال تکامل که پس از میلیونها سال به تکامل نسبى مى‏رسند. پس کوشش براى پیشرفت بى‏فایده است و آزادگان یا باید وابسته به سرمایه‏دارى غرب باشند و یا کمونیسم شرق. به بیان دیگر ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز را از ابرقدرتهاى غرب یا شرق بگیریم، علم را، تمدن را، قانون را و پیشرفت را». (39)

 

ایجاد و تقویت فرایند عدم اطمینان به ظرفیتهاى بومى در اندیشه امام خمینى، اولین قدم استعمار در جهت وابسته ساختن ملتهاى تحت‏استعمار است و این امر در زمانى رخ‏نمایى مضاعف مى‏کند که کانون توجهات استعمار، متوجه فکر و اندیشه ملل تحت استعمار باشد، بر این اساس، اولین قدم و مهم‏ترین آن در برخورد با استعمار تلاش به منظور گسست وابستگیها و به ویژه وابستگى فکرى و روحى و گریز از خودباختگى است: «مردم را جورى بار آورده‏اند که سلب اطمینان کردند از خودشان، استقلال فکرى را از ما گرفتند، ما در فکر و در اندیشه و در روح وابسته شدیم. این وابستگى بسیار اسفناک است. وابستگى نظامى را در یک روز و یا یک ماه، مى‏شود درست کرد، بیرونشان کرد. وابستگى اقتصادى قابل جبران است، زود مى‏شود جبران کرد، اما وابستگى روحى و انسانى است که بسیار مشکل است... همه باید دست بدست هم بدهیم براى ترمیم این جهت، که وابستگى از بین برود». (40)

 

امام، جهت غلبه بر وابستگیهاى مختلف و بویژه وابستگى فکرى و علمى راهکارهایى را ارائه مى‏کنند که از آن جمله دعوت از اهل علم و تحقیق به مطالعه اصالتهاى اسلامى و امتیازاتى است که اسلام را از دیگر مکاتب جدا مى‏سازد. (41) در کنار این دعوت امام بر پرهیز از تقلید کورکورانه از غرب و دنیاى استعمار تاکید مى‏کند. توضیح آنکه در اندیشه امام، چنانکه گذشت از دستاوردهاى تمدن بشرى استقبال شده است، اما تقلید کورکورانه از غرب از هیچ جایگاهى برخوردار نیست. به نظر مى‏رسد از این حیث در دسته‏بندى رایج از نحوه تعامل اندیشمندان با غرب ـ که برخى در شمار استقبال‏کنندگان بى‏چون‏وچراى فرهنگ و تمدن غربى، برخى نفى و طردکنندگان مطلق آن و خلاصه بعضى در شمار معتقدین به تغلیظ فرهنگى معرفى مى‏کردند ـ امام خمینى را بتوان در شمار گروه سوم قرار داد. با این توضیح، امام تقلید کورکورانه از غرب و اصرار بر آن را ناشى از خودباختگى در مقابل تمدن و فرهنگ غرب معرفى مى‏کند. (42) و در عین حال، القاى ضرورت تقلید از سوى غرب را در راستاى منافع دنیاى استعمار معرفى مى‏نماید و بالاخره موفقیت غرب در القاى این مقوله را تا بدان حدّ جدّى، اثرگذار و مثمر ثمر براى دنیاى استعمار معرفى مى‏کند که بیان مى‏دارد: «ما خودمان را باخته‏ایم در مقابل غرب، شرق خودش را در مقابل غرب باخته است، تا از این خودباختگى بیرون نیاید و تا محتواى خودش را پیدا نکند، نمى‏تواند مستقل باشد، استقلال نظامى یک مسئله است. استقلال فکرى، استقلال روحى، مغز خود آدم مال خودش باشد و توى آن غرب نباشد هرچه مى‏خواهد بگوید غرب، کى گفته؟ فلان فیلسوف گفته...» (43)

 

قاعده کلى موردنظر امام در خصوص نحوه تعامل با غرب، مسئله ترجمه آثار و متون این دنیا را نیز شامل مى‏شود و در اینجا نیز خط قرمز امام در برخورد با متون ترجمه‏اى همچنان متوجه مسئله تقلید کورکورانه است «نویسنده‏هاى ما، نویسندگان ما همه حرفهایشان غربى است از این اگر دست برندارند، امید نداشته باشند که ملتشان مستقل بشود.» (44)

در مجموع، در امر اصلاح بستر فکرى منحرف استعمارى، امام امر اصلاح این فرهنگ را سر لوحه اقدامات خویش قرار داده و با برنامه‏ریزى دقیق، پرحوصله و در عین حال دامنه‏دار و طولانى، خود را مصمم به مبارزه و تلاش در این راه نموده‏اند و بدین شیوه فرایند تولید علم را به انتظار نشستند. «ان شاءالله ما بتوانیم [عمل کنیم] البته با یک برنامه طولانى این فرهنگ را به یک فرهنگ صحیح متحول کنیم اگر علمش هست، یک علم صحیح باشد.» (45)

 

ب) خلق بسترهاى جدید

چنانکه گذشت، در اندیشه امام خمینى تولید علم نیازمند بسترهایى خاص است که در دو قالب سلبى و ایجابى مورد توجه ایشان قرار گرفته است. در بعد سلبى که متوجه پیرایه‏زدایى، غفلت‏زایى و زنگار برگیرى از چهره اسلام است، ایشان متوجه اصلاح بسترهاى فکرى موجود گشته ولازمه اصلاح این بستر را در اصلاح فکر دینى در قالب باز تفسیر پیوند میان دیانت و سیاست و بازخوانى آموزه‏هاى دینى، نفى استعمار و ملزومات آن، رفع خودباختگى، تقلید کورکورانه، تحجر و اصلاح فرهنگ دانسته، و پیگیرى کرده است. اما در بعد ایجابى نیز، تولید علم در نظرگاه ایشان مستلزم ایجاد و خلق بسترهاى جدیدى معرفى شده که در سایه مطالعه و بررسى سیره علمى و عملى ایشان قابل احصا مى‏نماید و مواردى چون خلق هویتى جدید براى مسلمانان، حاکم گرداندن قانون بر شئونات ملت، تاکید بر آزادیهاى مختلف. ایجاد پیوند میان علم و اخلاق و بالاخره فراهم‏سازى محیطى آرام جهت تولید علم را شامل مى‏شود.

 

1. هویت


هویت مقوله‏اى است که به حیات افراد معنا مى‏دهد و در عین حال بیانگر برداشت و تلقى هر فرد، گروه و ملت از خویش است و بدیهى است که برداشتهاى هر فرد، گروه یا ملتى از خود رفتار او را متاثر مى‏سازد و نحوه تعامل او با دیگران و در عین حال کنشهاى وى را معین مى‏کند. مبتنى بر این توضیح در اندیشه امام خمینى توسل به هویت و ضرورت توجه به آن روى دیگر سکه‏اى است که از خودباختگى و فقدان استقلال را بر روى دیگر خود منقوش و حک شده مى‏یابد و این امر بدان معناست که امام‏خمینى ضمن بازشناسى مشکلات فراروى جامعه از حیث غربزدگى، شرقزدگى و سقوط در ورطه خودباختگى، به تبیین هویت و به معنایى ترسیم ابعاد خویشتن خویش جامعه پرداخته و راهکار اعتماد جامعه به خویش، بویژه جهت تولید علم و احیاى تمدن اسلامى را در توجه مجدد دادن آن به هویت فرهنگیش معرفى کرده است؛ کلید معمایى که بر انفعال حاکم بر خلق خط بطلان مى‏کشید و ضمن بازگرداندن روحیه خود باورى به ایشان موجبات تولید علم و رجعت به اسلاف اندیشمند، نظریه‏پرداز و تمدن‏ساز مسلمانان را فراهم مى‏آورد. بر این اساس، ابتدایى‏ترین اقدام امام از این حیث معرفى اسلام به عنوان دینى است که نه سرمایه‏دارى و نه سوسیالیسم؛ بلکه بهره‏مند از راه و روشى متفاوت و در عین حال پاسخگو به سوالات نسل امروز است. (46)

دیگر اقدام امام در این راه توجه دادن ملل مسلمان و بویژه ملت ایران به آثار و مفاخر گذشته ایشان است «دانشمندان و نویسندگان غیرمسلمان با شواهد زنده ثابت کرده‏اند که تمدن و علم از اسلام به اروپا رفته و مسلمانان در این امر پیشقدم بوده‏اند». (47)

 

نکته جالب توجه در اندیشه امام آن است که ایشان جهت هویت سازى، صرفا با بیان ظرفیتهاى بومى جوامع اسلامى و بویژه ایران، تنها سیر در گذشته تاریخى و افتخار صرف به چنین گذشته‏اى را مطرح نکرده‏اند، بلکه این امر را دستاویزى براى تحریز و تشویق ملت جهت خروج از لاک انفعال و حضور در عرصه فعالیت هرچه بیشتر، جهت احیاى تمدن پیشین اسلامى معرفى نموده‏اند امرى که بدون اهتمام ایشان به حضور مؤثر در عرصه‏هاى علمى و اندیشگى و صحنه‏هاى تولید علم میسور نبوده است. شما داراى همه چیز هستید، بر فرهنگ اسلام تکیه بزنید و با غرب و غرب‏زدگى مبارزه کنید و روى پاى خودتان بایستید و بر روشنفکران غرب‏زده و شرق‏زده بتازید و هویت خویش را دریابید و بدانید که روشنفکران اجیر شده بلایى بر سر ملت و مملکتشان آورده‏اند، که تا متحد نشوید و دقیقا به اسلام راستین تکیه ننمایید بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آن را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند؛ که امروز روز حرکت ملتهاست و آنان هادى هدایت‏کنندگان تاکنونند. بدانید که قدرت معنوى شما بر همه قدرتها چیره خواهد شد». (48)

 

2. قانون ـ آزادى


از لوازم اساسى تولید علم در هر جامعه، حاکمیت قانون بر اندیشه‏پردازان و تولیدکنندگان علم است و شاید دلیل اینکه جهان سوم را معمولاً در تقسیم‏بندى رایج ریمون آرون ـ که در علم برخى را تولید کننده، برخى را توزیع‏کننده و بالاخره گروه سوم را مصرف کننده معرفى مى‏کند ـ (49) در گروه سوم قرار مى‏دهند، حاکمیت استبداد و فقدان قانون در این کشورها باشد. با این توضیح، اگر حرکت فکرى و علمى امام خمینى را در بعدى از ابعادش متوجه مبارزه با استبداد و دیکتاتورى بدانیم، روى دیگر این سکه تلاش ایشان جهت حاکم گرداندن قانون بر سرنوشت ملت است، قانونى که بزعم ایشان از هرگونه دیکتاتورى مبرا است و منشاء آن به الوهیت باز مى‏گردد. بدیهى است که در پناه چنین قانونى انسان مورد توجه اسلام به واسطه برخوردارى از فطرتى آزاد، مستحق بهره‏مندى از آزادى در ابعاد مختلف اندیشه، فکر و بیان خواهد بود و فراهم آوردن چنین بسترى به معناى ایجاد تمهیدى جدید براى تولید علم است «حکومت اسلام حکومت قانون است در این طرز حکومت حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام با فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد». (50)

 

بنابراین، چنانکه از اندیشه امام بوضوح قابل استخراج است، حاکمیت قانون از سویى مانع بروز دیکتاتورى، خودسرى و استبداد به عنوان مانع جدّى فراروى تولید علم است و از دیگر سو، تامین کننده آزادیهاى مشروع و مقبول موردنظر اسلام نظیر آنکه امام فرموده‏اند: «آزادى بیان و قلم و عقیده براى همگان آزاد است» (51)، مى‏باشد.

 

اما آزادى مشروع و مقبول چیست و خطوط قرمز آن کدام است؟ تأملى در اندیشه امام حکایت از آن دارد که آزادى موردنظر ایشان در باب قلم، اندیشه، فکر و بیان از یکسو با پشتگرمى به استحکام حجتها، براهین و استدلالهاى اسلامى و استظهار دین و حکومت اسلامى به براهین و دلایل مستدل مجال عرضه مى‏یابد: «کسى که حجت دارد از آزادى بیان نمى‏ترسد» (52) و از دیگر سو، به زیور محدوده‏هایى عقلانى و منطقى نظیر؛ عدم مخالفت با قانون (53) ، عدم مبادرت به توطئه (54) ، عدم خیانت (55) ، عدم افساد در جامعه (56) ، عدم مباینت با مصالح جامعه (57) و... آراسته مى‏گردد.

 

3. علم و اخلاق


هنگام بحث از مفهوم علم در اندیشه امام خمینى، مفهوم علم جهت‏دار با سویه الوهیت را مورد توجه قرار دادیم و به این جمع‏بندى رسیدیم که علم مطلوب امام علمى است که از یکسو غایتى الهى داشته باشد و متوجه سعادت بشر باشد و از دیگر سو، به دو مشخصه خدمت به خلق و تربیت انسان متصف باشد؛ بنابراین روشن مى‏گردد که امام خمینى بر آن است که تولید علمى را در صدر توجهات قرار دهد که یا بر مبناى اخلاق باشد و یا آنکه یافته‏هاى آن علم کاربرد اخلاقى داشته باشند. (58) بر این اساس تولید علم مبتنى بر اخلاق، بیش و پیش از تولید، جهت خود را مشخص مى‏سازد و از همین روست که توصیه مدام ایشان به پژوهشگران، محققین، علما و اندیشه‏ورزان کرارا این است که متخلق به اخلاق گردند و بزعم ایشان، تزکیه را بر تعلیم مقدم دارند: «اگر تزکیه نشده باشد و وارد شود علم در قلبى که مزکّى نیست، این فساد ایجاد مى‏کند» (59) البته استخدام مفهوم تزکیه در ادبیات امام، به نظر مى‏رسد با معناى تربیت به معناى عمومى آن که متوجه پشتگرمى علم به اخلاق و بهره‏مندى آن از سویه‏اى الهى است قرابت داشته، و اگرچه در مواردى خاص معناى عالى تزکیه معهود در عرفان اسلامى را طلب مى‏کند، اما در مطلق تولید علم با مسئله تربیت و سویه‏الهى داشتن قابل تفسیر مى‏نماید. به هرحال جمله تاکیدات امام بر پیوند علم و اخلاق و ضرورت آن، در شرایطى صورت تحقق به خود مى‏گیرد که انسان و جهان مدرن در زمانه مذکور، بیش از هر زمانى قربانى دانش علماى بى‏بهره از اصول اخلاقى گردیده است.

 

ج) دیگر ملزومات

مطالعه آثار امام حکایت از جامع‏نگرى ایشان در باب ایجاد بسترى مناسب براى تولید علم دارد؛ چنانکه ایشان بر ضرورت آزادى محیط علم که از جمله اساسى‏ترین ملزومات تولید علم است تأکید ورزیده و به صراحت اعلام مى‏دارند: «محیط علم باید محیط آزاد باشد» (60) همچنین دأب ایشان در برخورد با مستشکلین در کلاسهاى درسى و استماع اشکالات و تلاش جهت پاسخگویى متین، منطقى و مستدل به آنها، که از جاى جاى خاطرات شاگردان ایشان قابل درک است، مؤید اعتقاد امام به این امر است. افزون بر این امور، ایشان بر ضرورت تامین آرامش محیط علمى و پرهیز از ایجاد تنش در چنین محیطهایى تاکید بلیغ داشته‏اند: «تحصیل و دانش وقت مى‏خواهد وقت آرام مى‏خواهد. محیط آرام مى‏خواهد، محیطى که هر روز به جان هم بیفتند و به هم بکوبند، نمى‏تواند محیط علم باشد» (61) و خلاصه ضرورت پاسخگویى به شبهات، از دیگر مقولاتى است که فضاى جامعه را براى تولید علم فراهم مى‏کند و بسترى مناسب جهت رخ‏نمایى و بالندگى آن فراهم مى‏سازد. امرى که رجوع به جاى‏جاى اندیشه امام جایگاه آن را در اندیشه ایشان تأیید مى‏کند و به شکل مصداقى‏تر، نسبت به سایر مسائل در مسئله ولایت فقیه عرض اندام مى‏کند، جایى که امام به عنوان اندیشه‏پردازى صاحب حجت، با متانت و منطق پاسخگوى شبهات مطرح در این خصوص است و مى‏کوشد تا شبهه یا شبیه حقیقتها را با استدلالهاى متقن و صائب، دوباره به حقیقت نزدیک سازد.

 

نتیجه
بنابر آنچه گذشت، امام‏خمینى با اتخاذ دو راهکار «اصلاح بسترهاى فکرى منحرف» و «خلق بسترهاى جدید» موضوع مهم تولید علم را در صدر توجهات خویش قرار داد و در خلال دوران تدارک انقلاب‏اسلامى و سپس تحقق آن، کوشید تا از یکسو موارد انحرافى را اصلاح و از دیگر سو موارد موردنیاز جهت تولید علم را معرفى و ایجاد نماید. بنابراین حرکت امام در این باب، در سه قالب نقد و تخریب موانع فراروى تولید علم، ارائه الگوى مطلوب و بالاخره تلاش جهت تحقق الگوى موردنظرشان صورت تحقق به خود گرفت و از این حیث، امام در زمره معدود مصلحانى قرار گرفت که فاصله میان عرصه ذهن و عین را در نوردیده و ثمرات تلاشهاى خویش را نظاره‏گر شده‏اند.

 

نکته اساسى در این مجال، توجه به این امر است که در هر مقطعى رجوع به اندیشه امام همواره راهگشا بوده است. در خصوص مقوله مورد بحث نیز تأملى در نامه جمعى از فضلا به مقام معظم رهبرى (62) در خصوص ضرورت توجه به جنبش نرم‏افزارى و تولید علم، و در عین حال استقبال ایشان ازاین امر و نیز تأیید آن (63) ؛ از سویى نشانگر فروزندگى چراغ اندیشه امام فراروى ملت و نخبگان و از دیگر سو، بیانى دیگر از زلال آن اندیشه است که به صورت دسته‏بندى شده ارائه گردیده و شایسته اهتمامى جدید و جدى قرار گرفته است. کلام آخر آنکه بیان ملزومات علم بویژه در بعد سلبى از سوى امام در شرایطى تحقق پذیرفته که اساسى‏ترین عامل فراروى تولید علم؛ یعنى حاکمیت توأمان استبداد و استعمار بر کشور، هرگونه فضایى را براى تحقق آن با دشواریهاى بسیار خاص، از بین برده بود، اما در عین حال و در سایه چنین شرایطى، امام به عنوان یک تولیدگر علم در عرضه اندیشه سیاسى، موفق به خلق اندیشه‏هاى ناب گردید و این در حالیست که در شرایط کنونى و در سایه مجاهدات آن عزیز سفر کرده از سویى موانع فراروى تولید علم در سایه حکومت اسلامى مفقود شده و همچنین شرایط تولید علم فراهم است. بنابراین، هرگونه غفلت از آن، قطعا به هیچ وجه پذیرفته نیست؛ و مسئولیت خطیر آن، بیش از هر زمانى متوجه اصحاب علم و اندیشه است.

 

پی نوشت ها:
1. مرتضى عزتى، روش تحقیق در علوم اجتماعى کاربرد در زمینه مسائل اقتصادى، (تهران: انتشارات دانشگاه تربیت مدرس، 1376)، ص 230.

2. موریس دوورژه، روشهاى علوم اجتماعى، مترجم خسرو اسدى، (تهران: امیرکبیر، 1367)، ص 7 ـ 4.

3. بحارالانوار، 2/36.

4. غررالحکم، 1/25.

5. بحارالانوار، 1/168.

6. همان، 1/166.

7. غررالحکم، 6/383.

8. بحارالانوار، 1/166.

9. soft scinces

10. Hard sciences

11. روح الله خمینى، صحیفه نور، (تهران: انتشارات الهام، بى تا)، ج 21، ص 406.

12. همان، ج 21، ص 406.

13. همان، ج 8، ص 325.

14. همان، ص 435.

15. همان، ج 12، ص 448.

16. همان، ج 13، ص 510.

17. همان، ج 8، ص 325.

18. توماس اسپرینگن، فهم نظریه‏هاى سیاسى، ترجمه فرهنگ رجایى، (تهران: انتشارات آگاه، 1365).

19. روح‏الله خمینى، پیشین، ج 2، ص 38.

20. همان، ج 10، ص 146.

21. مرتضى مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، (تهران: نشر صدرا، چاپ 25، مهر 1378)، ص 326.

22. همان، ص 6.

23. اگرچه درباره بحث قدیمى تقدم دولت اسلامى بر تفکر دینى و تولید آن یا بالعکس، نظرات مختلفى ارائه شده است، (رک‏ب: داود فیرحى، روزنامه ایران، پنجم و هفتم اسفندماه 1381.)

و در خصوص پى‏جویى و بررسى این امر دراندیشه امام خمینى، ارائه بحثى جدا ضرورى است، اما در یک نگاه اجمالى به اندیشه امام و تأکیدات ایشان بر ضرورت تحقق حکومت اسلامى واینکه در حکومت اسلامى همه نیازهاى انسان مسلمان پاسخ دارد، به نظر مى‏رسد ایشان بر تقدم تشکیل حکومت اسلامى و تقدم دولت اسلامى بر تولید فکر دینى اعتقاد دارند.

24. روح‏الله خمینى، پیشین، ج 5، ص 167.

25. همان، ج 5، ص 19.

26. روح‏الله خمینى، ولایت فقیه، (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374)، ص 19.

27. روح‏الله خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 5، ص 32.

28. همان، ج 10، ص 2 ـ 31.

29. حمید عنایت، مفهوم نظریه ولایت فقیه، کیان، ش 34، ص 10.

30. روح‏الله خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 21، ص 289.

31. همان، ج 3، ص 227.

32. همان، ج 10، ص 459.

33. همان، ج 21، ص 279؛ پراکنده.

34. همان، ج 21، ص 28؛ پراکنده.

35. ر ک: سید حمید روحانى زیادى، تحلیل و بررسى نهضت امام‏خمینى ، ج 1، (تهران: انتشارات راه امام، 1359).

36. روح‏الله خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 7، ص 473 و یا مى‏فرمایند: «رأس اصلاحات اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از این وابستگى به غرب»، همان، ج 10، ص 356.

37. رک: همان، ج 10، ص 356.

38. همان.

39. همان، ج 18، ص 89.

40. همان، ج 7، ص 34.

41. رک: همان، ص 152.

42. رک: همان، ج 21، ص 415.

43. رک: همان، ج 8، ص 332.

44. همان، ج 9، ص 61.

45. همان، ج 10، ص 232.

46. رک: همان، ج 8، ص 92.

47. همان، ج 18، ص 90 ؛ همچنین رک: همان، ج 9، ص 7

48. همان، ج 12، ص 312.

49. رک: ریمون آرون، مراحل اساسى اندیشه در جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1372).

50. روح‏الله خمینى، ولایت فقیه، پیشین، ص 5 و همچنین روح الله خمینى، صحیفه نور، پیشین، ج 3، ص 11 و ج 13، ص 242.

51. همان، ج 6، ص 262؛ ج 4، ص 160؛ ج 10، ص 81 و 92؛ ج 6، ص 362 و 277؛ ج 12، ص 299؛ ج 5، ص 502 و 468؛ ج 7، ص 320.

52. «کسى که حجت دارد از آزادى بیان نمى‏ترسد»، همان، ج 6، ص 277.

53. رک: همان، ج 7، ص 535.

54. رک: همان، ج 6، ص 262.

55. رک: همان، ج 4، ص 160.

56. رک: همان، ج 10، ص 92.

57. رک: همان، ج 7، ص 320.

58. رک: عماد افروغ، نگاه سخت‏افزارى به علم و غفلت از وجوه نرم‏افزارى ؛ پگاه حوزه، ش 100.

59. همان، ج 12، ص 493؛ ج 8، ص 328؛ ج 7، ص 534؛ ج 8، ص 267؛ ج 6، ص 464؛ ج 2، ص 38؛ ج 2، ص 18.

60. همان، ج 3، ص 307.

61. همان، ج 12، ص 415.

62. نامه جمعى از دانش‏آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه قم به مقام معظم رهبرى 8/11/81.

63. پاسخ مقام معظم رهبرى به نامه جمعى از دانش‏آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه قم 16/11/81.

نویسنده: دکتر على محمد صالحى، نویسنده و پژهشگر

 

پایان پیام/


 

کد خبر 42642

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha