به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از تبریز، یک کوچه باریک چند متری در شهر کوچکی به نام سیس، کوچه ای بی نام و نشان، دریغ از یک تابلو که حداقل به نام شهید این محل نامگذاری شده باشد. البته بعد از این دیدار طی گفتگویی که با کریم ناصری، شهردار سیس داشتیم مقرر شد به زودی تابلوی این کوچه به نام شهید سعید فتح الهی نصب گردد.
از کوچه باریک که وارد می شویم، در انتهای کوچه، یک منزل قدیمی با حیاتی بزرگ با چندین درخت تنومند و یک حوض به چشم می خورد. صفا و صمیمیت از در و دیوار این خانه می بارد. وارد یک اتاق می شویم، مادری که به احترام میهمانانش به زحمت از جایش بلند شده و به علت دردپاهایش، به زحمت روی زمین می نشیند.
با نگاه مهربانش، آرام و متین، خوش آمدگویی می کند، چادر گلداری که بر سر دارد، او را مهربان تر نشان می دهد.
مادر شهید سعید فتح الهی، یکی از خیرین خوش نام شهر سیس است، تاکنون در احداث چندین مسجد و مدرسه نقش داشته و به تازگی زمینی جهت احداث کانون فرهنگی هنری مساجد اهدا کرده است.
مادر شهید سعید فتح الهی که 74 سال دارد و صاحب 6 فرزند است، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در تبریز اظهار داشت: نیاز به گفتن نیست، در ساخت چندین مسجد و مدرسه در شهر سیس مشارک کردم، کمک به برخی خانواده های نیازمند شهر هم یک کار کوچکی است.
به گفته خودش، علیرغم انجام کارهای خیریه و خداپسندانه و حمایت از ساخت مسجد و مدرسه، اما هنوز حمام منزل خودش، نیمه کاره مانده است.
این مادر شهید به تازگی زمینی را جهت احداث کانون فرهنگی هنری مسجد الغدیرمسجدجامع شهر سیس اهدا کرده است، وی زمینی به مساحت 200 متر را خریداری کرده و در اختیار هیئت امنای کانون فرهنگی هنری الغدیر سیس قرار داده است.
چراغ مزار فرزند شهیدم را روشن نگه می دارم
وقتی سخن از فرزند شهیدش به زبان می آورم، اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید خاطرات زیادی از سعید دارد، بغض گلویش را می گیرد.
وی با اشاره به اینکه فرزندم حدود 25 سال پیش در جبهه به شهادت رسید، اظهار داشت: سعید 27 ساله بود که در روزهای پایانی جنگ به شهادت رسید، تیر از گردنش اصابت کرده و به شهادت رسیده بود.
مادر شهید فتح الهی گفت: سعید هفت سال در جبهه حضور داشت، وقتی در آخرین وداعش راهی جبهه شد، به گردنش بوسه زدم که برگشت به من گفت، مادر از من سیر نمی شوی؟، پسر با محبتی بود و خاطرات خوبی از او دارم.
وی همچنین با بیان اینکه هر شب چراغی بر سر مزارش روشن می کنم، تصریح کرد: یک روز فراموش کرده بودم، یکی از همسایگان در خانه را زد و گفت: در خواب دیدم سعید در باغی در حال گردش است و می گوید مادرم گریه و زاری می کند و مرا نیز نگران کرده است، به مادرم بگو چراغ مزارم را روشن نگه دارد.
این مادر شهید، در پایان مصاحبه، عکس فرزند شهیدش را در آغوش می کشد و چند عکس یادگاری از محبت مادر به فرزندش در قاب دوربین ثبت می شود.
گزارش از بیت اله احمدی
پایان پیام/
نظر شما