برای آمریکایی شدن هر طور که می­ خواهی زندگی کن!!

خبرگزاری شبستان: جهان آمریکا حتی جهان علم نیست، جهان درس­ نخوانده­ هایی چون استیو جابز، بیل گیتس و زاکربرگ است. برای آمریکایی شدن فقط لازم است غیرت خود را کنار بگذاری و ناموس خود را فراموش کنی.

به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان اباصالح تقی­زاده طبری، کارشناس اندیشه اسلامی و مدرس دانشگاه در نشست علمی "عناصر هویت غربی" با تاکید بر اینکه برای ما توجه به عناصر هویت غربی، توجه به امری بیگانه و ناگفته نیست، گفت: در خصوص علم، تکنولوژی، فرهنگ و سیاست غربی سخن بسیار گفته شده و عموماً بر این امر تاکید کرده ­ایم که هویت غربی با تصرف در چیزها، هویت غربی شده اما کمتر از امکان این تصرف پرسش کرده­ ایم.

 

وی با بیان اینکه امر ناگفته در هویت غربی، اگر آشکار شود، به لحظه­ اصیل تفکر درباره غرب می­رسیم و وضع ما نیز در این جهان نشان داده می شود، ادامه داد: اما راه بردن به این امر ناگفته به دو گونه ممکن خواهد شد؛ نخست در انتباه به پرسشی که از آن هویت غربی آغازیدن گرفته است و دوم، در انتباه به تقدیری که هویت غربی در آن به تمامه خود را متعین می­ کند. البته این دو یک چیزند؛ آن پرسش آغازین است که اگر از پوشیدگی درآید در همان آغاز، تقدیر خود را آشکار می­ کند.

 

وی با بیان اینکه بنابراین فعالیت در این زمینه دو اپیزود خواهد داشت، اپیزود نخست فاوست و برهوت عالم، تصریح کرد: پرسش آغازین را می­ توان در فاوست گوته پیدا کرد؛ او نماد بشری است که هدفش توسعه یا تصرف در چیزهاست. فاوست می‌گوید: ای طبیعتِ نامتناهی، چگونه به چنگت آورم؟ ... دل آن دارم که خود را به آغوش جهان فکنم ... با بادها گلاویز و با طوفان زیر و رو شوم و بی‌هیچ ترسی در کام دریای خروشان فرو روم ... براستی شرم‌آور است که به رغم انرژی عظیمی که دریا مصرف می‌کند، کار آن صرفاً در خیزشِ بی‌پایانِ امواج به جلو و عقب خلاصه می‌شود و هیچ چیز حاصل نمی‌شود. قدرت بی‌مهار و بی‌هدفِ این عناصر بنیادین، روح و جانم را بسی ناشاد می‌کند. روحم فراتر می‌رود از تمامی معارف پیشین؛ و همین‌جا با طبیعت می‌رزمد و آن را منقاد می‌کند.

 

تقی زاده اضافه کرد: اما پرسش ما پرسش از امکان این تصرف است. به عبارت دیگر، چگونه چنین چیزی هویت فاوست، انسان غربی شده است؟ مفیستوفلس از همین امکان سخن می­ گوید، وقتی فاوست را مورد خطاب قرار می­ دهد که، نباید در وضعیت­ های گوناگون و در لحظه­ کنش اینگونه بپرسی که «آيا بايد چنين كنم؟»، چرا که در این صورت خود را فلج می­ کنی، بلکه در جهان رو به توسعه و رشدی که اكنون بدان پاگذاشت ه­اي بايد پرسش آغازین خود را چنین کنی که «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟» در «آيا بايد چنين كنم؟» پای اجازه­ ای در میان است، و به نسبتی میان انسان و جهان ارجاع دارد. در واقع یافتن آن نسبت در انجام هر عملی است که هویت انسان را شکل می­دهد. من در هر عملی باید به «جای» خود در عالم توجه کنم و نسبت جهان را با خویش دریابم، اما در «چگونه بايد اين كار را انجام دهم؟»، همه چیز ارجاع به من دارد و دیگر جهان ساکت شده است. همانطور که بر من می ­نویسد، فاوست نه به دستور مفیستوفلس، بلکه به کمک «خودآگاهی» خویش دست به توسعه زده است؛ این خودآگاهی، چیزی نیست جز برگشتن به خود و تحصیل آگاهی و از آن پس یافتنِ همه چیز بر پایه­­ی این آگاهی.

 

این کارشناس اندیشه اسلامی در ادامه گفت: اینجاست که امر از پیش داده شده رنگ می ­بازد و دیگر انسان حامل معنایی نیست و اینجاست که او به توسعه فکر کرده و در جهان پیشروی می­ کند. انسان فاوستی، از آنجا امکان تصرف بر عالم را می­ یابد که جهان را به برهوتی برای خود بدل کرده باشد. فاوست وقتی در عالم قدم می­ زند در برهوتی مسیر می­ پیماید و برهوت چیزی نیست جز سکوت و توقف و بی­ نسبتی. برهوت شدن عالم است که امکان تصرف را برای فاوست پیش آورده است. اما انسان فاوستی تقدیر خود را در کجا می­ یابد؟ یعنی این امکان در کجاست که به نهایت خویش می ­رسد؟

 

وی با اشاره به اپیزود دوم؛ تقدیر فاوست و ظهور امریکا تصریح کرد: تقدیر فاوست و انسان فاوستی در آمریکا رقم می خورد. آمریکا نهایت بی­ شکلی و بی­ جهتی است و به همین دلیل است که «هیچ­ کجا»ست. تمام تاریخ غربی تلاش کرده است تا جهان را در نسبت با خود، بی­ شرط و جهت کند، تا در این بی­ شرطی و بی­ جهتی، خود شرط­ گذار و جهت­ دهنده باشد. هویت غربی درست در همین­جاست که آشکار می­ شود و آمریکا به نهایت رسیدن این هویت است.

 

تقی زاده با تاکید بر اینکه در آمریکا حتی علم نیز پس از فلسفه قدر خود را از دست داده است، بیان کرد: جهان آمریکا حتی جهان علم نیست، جهان درس­ نخوانده­ هایی چون استیو جابز، بیل گیتس و زاکربرگ است. تقدیر فاوست زندگی کردن در هیچ ­کجاست؛ یک بودایی، یا یک سرخپوست، یا یک مسلمان وقتی در آمریکا تلاش می­ کند تا مطابقِ باورهای خود زندگی کند، در واقع تلاش می­ کند تا مطابق باورهایِ خود زندگی کند و این همان چیزی است که هویت غربی یا به تعبیر بهتر آمریکایی به او داده است. او از آن جهت، به سبک بودایی، سرخپوستی و اسلامی زندگی می­ کند که جهانش پیشاپیش به او گفته است که «هر طور که می­خواهی زندگی کن». وقتی جهان، همه­ شر­ط­ هایش را برداشت و بی­ جهت شد، او انتخاب کرد و تصمیم گرفت و «سبکی برای زندگی» برگزید.

 

وی تاکید کرد: در زمانه­ ای که زمانه­ سبک زندگی نیست، جهان جهت دارد. جهتِ جهان، امری «داده شده است» و نه «برساخت شده». آن فرد که مسلمان زندگی می­ کند، نه از آن جهت مسلمان زندگی می­ کند که تلاش دارد زیستنش مطابقِ باورهایش باشد، بلکه مسلمان زندگی می­ کند چون او به جهانی تعلق دارد که جهانی اسلامی است. یعنی جهانش پیشاپیش صورتی دارد و پیش از او، صورتش را به او بخشیده است؛ او برای همانی است که هماره پیش از اوست و او از آغاز خویش را در آن می­ یابد.

 

وی تقدیر فاوست را زندگی کردن در جهان آمریکایی، جهانی که البته دیگر فقط به آمریکایی­ ها تعلق ندارد، دانست و خاطر نشان کرد: این جهان، جهانی بی­ غیرت است که حتی برای تاریخ نیز قدری قائل نیست. برای اروپایی شدن باید راهی دراز به بلندای تاریخ اروپا را طی کرد و فرهنگ اروپایی را درونی کرد و مرارت­ های بسیار کشید. اما در مورد آمریکا اینگونه نیست فقط لازم است غیرت خود را کنار بگذاری و ناموس خود را فراموش کنی. حقیقت فاوست در آمریکا رقم می­ خورد و نهایت هویت غربی را به ما نشان می­ دهد.

پایان پیام/

 

کد خبر 416063

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha