خبرگزاری شبستان: در مسیر عرفان، آنچه باعث سهولت رسیدن به مقصد میشود، همراه شدن با ولیّ خداست؛ چرا که در محضر او، نه تنها صفات رذیله، راه ندارد، بلکه تمام صفات نیک و پسندیده، محقق و دستیافتنی میشود؛ چنانچه، اصحاب امام حسین(ع) به این توفیق، نایل شدند و سرانجام، به کمال رسیدند.
اولین قدم برای رسیدن به این مطلوب، نیت است؛ یعنی اینکه بخواهیم و تلاش کنیم که با ایجاد صفات پسندیده در خود، جزء اصحاب امام زمانمان شویم و پس از آن، میبایست قدم به قدم در مسیر تحقق این مطلوب، گام برداریم.
در ادامه، به برخی از اعمال و افعالی که ما را در سلوک عاشورایی، تا رسیدن به خیمة مهدوی کمک میکند، اشاره خواهیم کرد.
همراه کردن دیگران در مسیر
گاهی انسان، موفق میشود خود را به ولیّ خدا برساند، اما خانواده و دوستانش را نمیتواند با خود، همراه کند؛ در حالیکه این وظیفه بر گردن همه است که علاوه بر خود، دیگران را نیز به ولیّ خدا ملحق نمایند؛ همانگونه که امام حسین(ع) نیز اهل بیت خود را به میعادگاه وصل الهی برد. البته مشخص است که ایشان، خانوادة خود را برای همراهی، مجبور نکرد؛ بلکه از قبل، زمینههای تربیتی را به گونهای فراهم کرده بود که خود آنان، همسفر شدن با کاروان امام را انتخاب کردند.
همة ما، باید به دامن معصومین(ع) چنگ بزنیم و خود را در پناه ایشان قرار دهیم؛ چرا که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودهاند: "إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق7»؛ «مَثَل اهل بیت من، مَثَل کشتی نوح است که هرکس بر آن سوار شود، نجات مییابد و هرکس آن را ترک کند، هلاک میشود."
کسب معرفت نورانيِ وليّ خدا
برای رسیدن به خدا و ائمه(ع)، باید موانع و حجابها را برطرف کرد. از آنجا که خداوند، بین خود و مخلوقاتش، حجابی قرار نداده، تمامی موانع و حجابهایی که ما را از درک و شناخت خداوند و ائمه، ناتوان کرده است، از جانب خود ماست. پس اگر حجابها برطرف شود، میتوانیم ملکوت جهان را ببینیم و وجود خدا را در تمامی ذرات عالم، درک کنیم؛ چرا که عالم، همه، آیه و نشانهای است برای شناخت و درک خداوند.
پس از آنکه انسان، به این مقام رسید و به تعبیر امام علی(ع) 8، معرفت نورانی پیدا کرد، در همه جا ولی خدا را نیز میبیند. نقل شده است که روزی امام صادق(ع) در مسجد الحرام، به ابوبصیر فرمودند: «از کسانی که میآیند و عبور میکنند، بپرس که آیا جعفر بن محمد(ع) را ندیدهاند؟». ابوبصیر اطاعت نمود و شروع به پرسیدن کرد؛ اما جواب همه، منفی بود. تا اینکه ابوهارون - که شخصی نابینا بود- نزدیک شد. حضرت فرمودند: «از او سؤال کن». هنگامی که ابوبصیر از ابوهارون سؤال کرد، او در جواب گفت: "این آقا، درکنار تو است!"
این، همان معرفت به نورانیت است که برای شناخت، دیگر احتیاجی به چشم ظاهری ندارد؛ چرا که عارف، در همه جا، مولای خویش را میبیند و پرتو او را در وجود خود، احساس میکند.
اگر انسان بخواهد به معرفت نورانی دست پیدا کند ـ تا به واسطة این معرفت، امام، در جانش ظهور کند و سرپرستی و ولایت او را در وجود خود احساس نماید ـ باید به مقام محبت برسد و این، در صورتی تحقق پیدا میکند که انسان، خود را تسلیم ولیّ خدا نماید؛ چرا که تا تسلیم ولی خدا نشویم، خداوند تطهیرمان نمیکند و تا تطهیر نشویم، محبت حاصل نمیشود.
تطهير با ابتلائات الهی
یکی از وسائل مهم تطهیر انسان، بلایا و امتحانات خداوندی است. سنت الهي اين است كه به هر میزان که بر ایمان انسان اضافه شود، بلاي او هم مضاعف گردد و البته، نتیجة این بلا، خلوص در محبت است؛ زیرا بلایا، رشتة تعلقات به غیر خدا را قطع میکند؛ ناخالصیها را از بین میبرد و انسان را از فتنة نفس و گرفتاری به آن، نجات میدهد.
چرا حضرت یعقوب(ع)، بیست - یا به نقلی، چهل- سال، به درد فراق یوسف(ع) مبتلا شد؟ زیرا - با وجود آنکه سفرهاش، هرشب برای فقرا گسترده بود- یک شب، سائلی نزد او رفت و اعتنایی ندید. به همین جهت، از او به درگاه خدا شکایت کرد. خداوند نیز به یعقوب(ع) وحی کرد که «ای یعقوب! مگر نمیدانی که ترک اولی کردی و مجازات خواهی شد؟ پس آمادة بلا باش». آنگاه او را به درد فراق یوسف(ع)، دچار کرد.
بیشک، خداوند نمیخواهد انسان مؤمن را اذیت کند؛ بلکه قصد دارد او را به وسیلة بلا مخلص نماید، تا قلبش فقط متعلق به خدا باشد.
سلوک با بلای اولیاء
از آنچه گفته شد مشخص گردید که تمسک به بلا، بهترین نردبان سلوک است. در این میان، سلوک به بلای اولیای خدا، مؤثرتر و راهگشاتر میباشد؛ چرا که بلای ما، به اندازة خود ما سلوکدهنده است، ولی بلای اولیاء، به اندازة عظمت خود ایشان است. از این رو، در دعای ندبه، خداوند را به جهت ابتلائات اولیائش، حمد میکنیم: «اللهم لک الحمد علی ما جری به قضائک فی اولیائک»؛ "خدایا! ما تو را به خاطر سرنوشتی که بر اولیائت رقم زدی، ستایش میکنیم."
مقام شناخت و حمد بر قضای اولیاء، مقام والایی است که هر کسی نمیتواند به آن، دست پیدا کند؛ بلکه تنها کسانی به این مقام میرسند که «شاکر» باشند. چنانچه در زیارت عاشورا ـ آنگاه که خداوند را به خاطر توفیق درک و شراکت در مصیبت سید الشهدا(ع) حمد میکنیم ـ خود را در زمرة آنان میبینیم: "اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم."
شاکرین، کسانی هستند که در دستگاه خدا، خود را هیچ میشمارند و زبان حالشان، تعبیر امام سجاد(ع) در دعای ابو حمزه است: «ما خطری، هبنی بفضلک». شاکرین، ربوبیت خدا را بر اولیاء و انبیاء و نیز بر پیامبر و آلش(ع) میبینند و بلایای سنگین آنها را در این فضا لمس میکنند و در حقیقت به مقام «حضور در بلا» میرسند. به تعبیر دیگر، اینان، کسانی هستند که مبتلا به بلای اولیای خدا میشوند و مانند ایشان، بر آن بلایا، زبان به حمد خداوند میگشایند. رضایت و ابتهاج اصحاب سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا نیز به جهت نائل شدن ایشان به مقام درک بلای ولیّ خدا بود.
بنابراین ربوبیت خدای متعال، نسبت به همة عوالم، از بستر «قضاء بر اولیا» میگذرد و قضای اولیاء نیز از بستر بلا. این بلا، اجباری و قهری نیست؛ بلکه بلایی است که حضرت حق، میثاقش را از اولیای خود گرفته است و ایشان نیز، به این میثاق، وفادار هستند (فَشَرطوا لکَ ذلکَ و عَلِمتَ مِنهُم الوَفاءَ بِه... 9). محصول این بلا هم، «فَقَبِلتَهم و قَرَّبتَهم و قَدَّمتَ لَهُم الذِّکرَ العلیَّ و الثَّناءَ الجلیَّ10» است و نیز «جَعَلتَهم الذَّریعةَ إلیکَ و الوَسیلةَ إلی رِضوانِک11."
از آنجا که ربوبیت خدای متعال بر عوالم، از مجرای بلای اولیای خدا میگذرد، تمام آنچه به موجودات میرسد، در شعاع همین بلاست و در حقیقت، همه، ریزهخوار این سفره هستند. بنابراین، نه تنها انبیای الهی و ائمه معصومین(ع) از عاشورا بهرهمند شدهاند، که در واقع، این جریان، برای آنها ضیافت است.
در روایات آمده است که در روز عاشورا، هزاران مَلَک برای ياري امام حسین(ع) به زمین هبوط کردند؛ اما وقتی رسیدند که ماجرا تمام شده بود. از این رو، غبارآلود و عزادار، کنار مزار حضرت، وقوف کردهاند تا پس از زمان ظهور، در رکاب منتقم آن حضرت باشند. پس ملائکه نیز با بلای ایشان، در حال سلوکاند.
یکی دیگر از نتایج درک ابتلای ولی خدا، تصدیق ولایت اوست. اگر انسان از مدخل بلای اولیای الهی وارد شود و بتواند بلای ایشان را درک کند، آنگاه خواهد توانست ولایتشان را بپذیرد و آنان را تصدیق کند؛ و إلا تصدیق کردن، کار آسانی نخواهد بود.
این مسئله در جریان موساي کلیم(ع) و خضر نبی(ع)، کاملاً مشهود است. در آن جریان، موسی(ع) با ارشاد و امر خدای متعال، به معلمی الهی دست مییابد، ولی در مسیر آزمایشها و ابتلائات، توان تصدیق ایشان را پیدا نمیکند و در نتیجه از همراهی او، باز میماند. چنانچه، قرآن از زبان خضر نبی میفرماید: «هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً»12.
عظمت بلاي امام حسین(ع)
وقتی حضرت ابراهیم(ع) از امتحان قربانی کردن فرزند، سربلند بیرون آمد و خداوند، قوچی را برای او فرستاد تا در عوض اسماعیل، ذبح کند، به درگاه خدا عرض کرد: «خدایا من در کجای این امتحان، کوتاهی کردم که موفق نشدم فرزندم را با دست خودم، قربانی کنم تا به این واسطه، به ثواب اعظم مصیبتها برسم؟» خدای متعال در جواب او فرمود: «ابراهیم! آیا خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخر الزمان را؟» ابراهیم(ع) عرض کرد: «پیامبر آخر الزمان را». خداوند فرمود: «فرزند خودت را بیشتر دوست داری یا فرزند پیامبر آخرالزمان را؟» عرض کرد: «فرزند پیامبر را -که سید الشهدا است- از اسماعیل خودم، بیشتر دوست دارم». آنگاه خداوند به او فرمود: «ابراهیم! نه تو، ظرف اعظم مصائبی و نه بزرگترین مصیبتها، ذبح اسماعیل؛ بلکه ظرف اعظم مصائب، رسول اکرم(ص) است و اعظم مصائب، مصیبت سید الشهدا.
ابراهیم! تو به دستور ما و در راه محبت و برای تقرب به ما، اسماعیل را به مذبح آوردهای؛ او را بندة خدا میدانی و احترام ميکنی. حال این مصیبت، اعظم است یا مصیبت کسی که در فضایل، آنچنان از اسماعیل، برتر است که با هم قابل مقایسه نیستند، اما او را مثل گوسفند، سر میبرند؟
ابراهیم! اگر میخواهی به ثواب اعظم مصائب برسی، باید مصیبت سید الشهدا را درک کنی که اگر توانستی به درک آن برسی، ثواب اعظم مصیبتها را بردهای."
بلای وارد شده بر امام حسین(ع)، به قدری عظیم است که امام زمان(ع) در مصیبت آن میفرماید: «فلئن اخرتنی الدهور و عاقنی عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محاربا لمن نصب لک العداوه مناصباً فلأنْدُبنك صباحاً و مساءً»13؛ "اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدّرات، مرا از یاری تو باز داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، اکنون، صبح و شب برایت میگریم و به جای اشک، از ديده خون میریزم."
این عظمت، نه تنها بر انسانها، که بر تمام موجودات، عظیم و ناگوار است: "لقد عظمت الرزیة و جلت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل السموات"14.
عاشورا، ضیافت بلا
گاهی بلای یک شخص، نه تنها عامل نجات و ارتقای خود او، که سبب خیر برای اطرافیانش نیز میشود. برای مثال، ابتلای حضرت یعقوب(ع)، به نجات امت مصر، هدایت پسرانش و نیز نائل شدن حضرت یوسف(ع)، به مقام علم و نبوت و جایگاه عزیزی مصر، منجر شد. اگر چه صبر حضرت یوسف(ع) در برابر بلایای وارد شده بر خودش نیز، عامل مهمی در ارتقاء معنویش بود.
عاشورا نیز اگرچه ابتلا و امتحانی برای امام حسین(ع) و مردم زمان ایشان بود، اما در حقیقت، ضیافت گستردة خداوند، برای مؤمنان و صابران بوده و هست؛ چراکه علاوه بر درجاتی عالی که خداوند به واسطة بندگی و صبر امام و یارانش، به آنان عطا نمود، مصیبت سیدالشهدا(ع) - که اعظم مصیبتها و بلایاست- میتواند وسیلة قرب انسانها به خداوند متعال شود.
البته این سخن به معنای آن نیست که چون سیدالشهدا در ضیافت است، پس باید بخندیم. این سخن، کاملاً باطل است؛ زیرا از بلا نمیتوان با خنده، بهرهمند شد. عاشورا ضیافت است؛ اما ضیافت بلا، که ورود آن- دستکم- با حالت بکاء است و اوج آن، جاندادن از شدت گریه.
سلوک به بلا، از مدخل گریه آغاز میشود. از این رو، امام سجاد(ع) در جواب اعتراض اطرافیان به شدت حزن و گریة ایشان، میفرمایند: "حضرت یعقوب(ع)، یک فرزندش غایب شد، آنچنان گریست که بیناییاش را از دست داد. من چهطور گریه نکنم در حالیکه دیدم، در یک روز پدرم و شمار بسیاری از اهل بیتم را ذبح کردند؟"
نقل شده است که پس از بازگشت حضرت یوسف(ع) به کنعان، حضرت یعقوب(ع) با اصرار از او خواست که قصة خودش را تعریف کند. یوسف نیز داستان را تعریف کرد تا به جایی رسید که برادرانش او را عریان کردند و در چاه انداختند. داستان به این جا که رسید، حضرت یعقوب(ع) از هوش رفت.
با آنکه جریان حضرت یوسف(ع) و امام حسین(ع) اصلاً با هم قابل مقایسه نیستند، اما حضرت یعقوب(ع) در اوج قدرت روحی، نتوانست همان را هم تحمل کند.به راستی، كداميك از ما به جهت مصائب امام حسين(ع)، از هوش رفته است؟
نویسنده: حجت الاسلام محمد مهدی میرباقری
منبع: کتاب "از فرات تا فرات" دفتر اول
ادامه دارد/
نظر شما