خبرگزاری شبستان: ما نگاه می کنیم می بینیم و بعد در دام قیاس می افتیم و می گوییم چرا فلانی دارد و من ندارم. این می شود که نه تنها از این دیدارها به آن سرزندگی نمی رسیم بلکه احساس کمبود و افسردگی و ملال وجود ما را در بر می گیرد یا این که تبدیل به اختلاس ها و دزدی ها و دست آلودن در بیت المال و اموال مردم می شود که خبرهایش را در رسانه ها می خوانیم و می شنویم یا تبدیل به نمایش ثروت می شود. این که من بروم در فلان رستوران بنشینم و سفارش بستنی با روکش طلا بدهم آیا این بستنی با روکش طلا می تواند ما را به شادی درون برساند؟ مطمئن باشید این اتفاق نخواهد افتاد اما اگر روح آزاد باشد و از بندهای درونی رها شده باشد شما نان خشک را هم با لذت می خوری.
بخش سوم گفتگوی ما با محمد شهبازیان، کارشناس دینی به محدودیت های لذت جویی های جسمانی و دنیوی و خسارت های ملال انگیز این کامجویی ها می پردازد.
· یکی از مهم ترین منابع شادی برای آدمی در لذت جویی هاست اما گاهی آگاهی و اشراف نداشتن به جنس و دامنه و ماهیت آن لذت برای بشر خسارات جبران ناپذیری به بار می آورد. کمی در این باره توضیح می دهید؟
امروز شما این لذت جویی در کامجویی های جنسی را در فرهنگ اومانیستی می بینید که چه مناظر دهشتناک و مشمئزکننده ای را پدید آورده است، همه این ها به خاطر آن است که آن فرد از آن لذت به شادی برسد. شما طیف وسیع بیماری های جنسی را نگاه کنید. ببینید کار به جایی رسیده است که غرب با بحران کفش همسایه دزدی در طیف بیماری های جنسی روبرو شده است. یعنی دیگر روابط آزاد جنسی و قانونی شدن همجنس بازی و کاباره ها و روش های نازل و مشمئزکننده رابطه جنسی جواب نمی دهد، رو آورده اند به این که کفش زن همسایه را بدزدند و به واسطه آن کفش به آن کامجویی جنسی و ارضای ذهنی برسند، یا واقعا دهشتناک ترین حالت آن است که با یک کودک چند ماهه رابطه برقرار کنند.
· واقعا افتادن در گرداب های تن برای رسیدن به شادی چه مصیبت هایی که به بار نمی آورد. چرا این طور است؟
برای این که ظرفیت های لذت جویی در جسم اولا بسیار محدود است و در ثانی مشقت ها و رنج های خود را هم دارد.
· مثل یک آپارتمان کوجک که قابلیت بزرگ شدن را ندارد.
بله، جسم ظرفیت و گنجایش کوجک خودش را دارد. حالا اگر کسی انسان را فقط آن جسم ببینید می خواهد همه آن آمال و لذت ها را در جسم خود تجربه کند در حالی که جسم نمی تواند آن لذت ها را در خودش جا بدهد اما قابلیت ها و مختصات روح انسان، وسعت پذیری را در بطن خود دارد. شما وقتی رو به قبله می ایستی و نماز می خوانی این طور نیست که هر نماز شما مشابه نماز قبلی و بعدی باشد. هر نمازی رنگ و بوی خودش را دارد. به حرم اهل بیت (ع) مشرف می شوی و می بینی هر روز حال و وجد متفاوتی دارد، به خانه خدا می روی همین طور. مگر این که مثلا کسی برود مکه و حواسش در بازارهای مکه باشد و در غذای هتل و خرید، آن وقت می بینی که تکراری شد. آیا دیدن خانه خدا تکراری شده است و ملال آور است و وجد و شادی نمی دهد؟ نه! در واقع ملال به خاطر آن است که تو مشغول کاری شده ای که به خاطر آن به آنجا نرفته بودی.
شما صاحب همه ثروت های این دنیا هم که باشی ملال سراغ تان خواهد آمد. مگر سرنوشت اسکندرها پیش روی ما نیست؟ بودا که بود؟ بودا شاهزاده ای بود که در ناز و نعمت زندگی می کرد اما سرانجام خسته شد و از قصر بیرون آمد و به تعبیر خودش به روشنایی رسید. گفت این جسم و این قصر به درد نمی خورد، آن همه تشریفات و ناز و نعمت که مثلا قرار بود اسباب شادی و نشاط و طرب باشد به عکس خود مبدل شد و میوه و ثمره اش ملال شد.
نکته دیگر در شادی هایی که ما می خواهیم به واسطه جسم به آن ها دست یابیم این است که شما نمی توانید به همه چیز برسی. جسم تو، چشم تو می بیند، خانه های مجلل را می بیند، ماشین های لوکس و مدل بالا را می بیند اما عملا نمی توانی آن خانه ها و خودروها را صاحب شوی بنابراین تبدیل به سرخوردگی و ناامیدی می شود.
· به قول بابا طاهر: ز دست دیده و دل هر دو فریاد / که هرچه دیده بیند دل کند یاد / بسازم خنجری نیشش ز فولاد / زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
بله، ما نگاه می کنیم می بینیم و بعد در دام قیاس می افتیم و می گوییم چرا فلانی دارد و من ندارم. این می شود که نه تنها از این دیدارها به آن سرزندگی نمی رسیم بلکه احساس کمبود و افسردگی و ملال وجود ما را در بر می گیرد یا این که تبدیل به اختلاس ها و دزدی ها و دست آلودن در بیت المال و اموال مردم می شود که خبرهایش را در رسانه ها می خوانیم و می شنویم یا تبدیل به نمایش ثروت می شود. این که من بروم در فلان رستوران بنشینم و سفارش بستنی با روکش طلا بدهم آیا این بستنی با روکش طلا می تواند ما را به شادی درون برساند؟ مطمئن باشید این اتفاق نخواهد افتاد اما اگر روح آزاد باشد و از بندهای درونی رها شده باشد شما نان خشک را هم با لذت می خوری.
در انیمیشن اسکروچ – شخصیت کارتونی خسیس – صحنه ای وجود دارد که در آن مستخدم اسکروچ، در کنار فرزندانش عید کریسمس را با شادی و آرامش سپری می کند اما اسکروچ که صاحب کلی سرمایه است و در کوهی از طلا و پول غلت می زند خوشحال و خرسند نیست و زندگی راحتی ندارد.
به نظر می رسد ما گاهی از آن خطوط و مرزها دور می شویم و به دردسر می افتیم. ما دنبال دنیا راه می افتیم اما اغلب نه تنها دنیا را به دست نمی آوریم بلکه آخرت را هم از دست می دهیم، در حالی که مسیر اتفاقا برعکس است. خداوند می فرماید: لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیکم برکات / اگر مردم دیندار و اهل پرهیز باشند و به دنبال تعالی روح و عبودیت محوری، در آن صورت خداوند دریچه های نعمت و برکت را هم به روی آن ها خواهد گشود و دنیایشان هم آباد خواهد شد، یعنی آن سروری که در همین دنیا به دنبالش بودند به آن خواهند رسید. خداوند به ما می گوید از بالا شروع کنید به پایین هم می رسید و پایین را هم می بینید اما کسی که در پایین است می تواند بالا را ببیند؟ آن جهانی شوید تا این جهانی هم باشید اما کسی که این جهانی باشد می تواند به آن جهان برسد؟
· یکی از بزرگان به گمانم مولانا مثال زیبایی در این باره دارد. می گویند کسی که گندم می کارد به کاه هم خواهد رسید اما کسی اگر کاه بکارد به گندم نخواهد رسید یعنی اگر می خواهیم کاه دنیا را داشته باشیم گندم آخرت را باید بکاریم.
تعبیر ستودنی و قابل تأملی است، اما وقتی ماهیت و جنس آن کاه و گندم به درستی بر آدم ها معلوم نباشد چه بسا کسانی بروند سراغ کاشتن کاه تا به گندم برسند یعنی آن بصیرت درونی وقتی گرفته می شود بسا آدم ها در محاسبات شان دچار خطا می شوند.
پایان پیام /
نظر شما