به گزارش خبرگزاری شبستان،به نقل از انتشارات انقلاب اسلامی زمانی که آخرین گروههای مسلمانان از اندلس اخراج میشدند، اولین بارقههای رنسانس و نهضت علمی اروپا روشن شده بود. غربیان پس از تحمیل جنگهای ویرانگر صلیبی بر دنیای اسلام، تمدّن جدید خود را بر میراث غنی علمی و تمدّنی مسلمانان برساخته بودند و تلاشهای علمی آنان، سرانجام به عصر روشنگری و انقلاب علمی و صنعتی در آن دیار انجامید. پس از آنکه با ظهور جریانهای مختلفِ نقد تاریخی کتاب مقدّس، موهوم و بیبنیاد بودن اکثر تعالیم کلیسا عیان شد و آموزههای آن مسیحیّت تحریف یافته، معارض علم و پیشرفت قلمداد شد، اروپائیان آن را کنار زدند و با طرح ادّعای تعارض علم و دین، خصلت ضدّعلمی مسیحیّت و کلیسا را به همه ادیان تعمیم دادند.
تصرّف و سیطرهی روزافزون انسان غربی بر عالم خاک و مهابت تکنیک، هر روز او را غرّهتر میکرد و تغییرات بنیادی در مبانی معرفتشناختی، پیوندهای او را از مابعدالطّبیعه و عالم بالا میگسست؛ تا آنجا که بهتدریج انسان غربی خود را در جایگاه خداوند دید و خدامحوری جای خود را به اومانیسم داد. هرگونه ایمان و اعتقاد به خداوند و رسولان او، همتراز خرافه تلقّی شد، دامن دین از ساحتهای مختلف اجتماعی و سیاسی انسان برچیده شد و دین در مقبولترین شکل خود، به یک تجربهی درونی و باطنی کاملاً شخصی تنزّل یافت و بدینسان نهال سکولاریسم بارور شد.
همین طرز تلقّی خاص از هستی و انسان، و همین نگاه بریده از آسمان که ریشه در نفسانیّت و خودخواهی انسان متجدّد غربی دارد، بنیاد علم و تمدّن مادّی و دینستیز جدید غرب قرار گرفت که پیامدهای دهشتناک این علم و هنرِ منقطع از معنویّت و اخلاق، برای انسان پریشان و سرگشته امروز، بیش از هر زمان دیگری برای اهل تحقیق نمایان شده است. غربیان از چند قرن پیش تاکنون، همواره کوشیدهاند تا برای چپاول ثروتهای مادّی و فرهنگی دیگران، به انحای مختلف، فکر و فرهنگ خود را بر اقوام و تمدّنهای دیگر حاکم و مسلّط کنند. روزگاری دولتهای استعماری با لشکرکشی نظامی به کشورهای دیگر این هدف را تعقیب میکردند و امروز در قالبهای نوین استعماری و با ابزارهای پوشالیِ خوشآب و رنگی چون تجدّد، آزادی، حقوق بشر، دمکراسی، توسعه، جهانی شدن، تساوی حقوق زن و مرد و... سعی در تحقیر تمدّنهای دیگر و سرانجام محو آنان دارند.
اندیشه و فرهنگ مدرن غربی نخستینبار از راه ترجمه و تقلید و غالباً در قالب ابتذال فرهنگی، به سرزمینهای اسلامی وارد شد و واکنشهای گونهگون و غریبی برانگیخت. از جمله، جماعتی فریفته و شیفتهی ظاهر آن شدند و تنها راه رهایی از عقبماندگی را پذیرش بیچون و چرای مبانی، مظاهر و نسخههای مدرنیته در ساحات مختلف فردی و اجتماعی-سیاسی دانستند. در چنین شرایطی بود که احیاگران جهان اسلام چون سیّدجمالالدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، ابوالاعلی مودودی، ابوالکلام آزاد، محمد عبده، سیّدقطب، سیّدمحمدحسین فضلالله، امام موسی صدر، شهید سیّدمحمدباقر صدر، شهید مطهری و... سرسلسلهی آنان امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) از گوشه و کنار این اقلیم، از شبهقارهی هند تا مصر و عراق و ایران سربرآوردند و با دعوت مسلمانان به خویشتن خویش، عزّت و استقلال حقیقی دنیای اسلام را در نفی غربزدگی دیدند. اینان که خوی مستکبرانه و سلطهجوی غربیان را برنمیتافتند ، نه با علم و فن و دستاورهای دانش بشری، بلکه با مبانی مادّی، الحادی و سکولار علم و فرهنگ غربی مشکل داشتند و شاید بتوان عصارهی نگاهشان را در این بیت زیبای اقبال خلاصه کرد: «قدح خردفروزی که فرنگ داد ما را/ همه آفتاب لیکن، اثر سحر ندارد».
تلاشهای احیاگران تمدّن اسلامی، سرانجام با ظهور شخصیّت یگانهی دوران و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست و به تعبیر رهبر معظّم انقلاب - که خود از منادیان بزرگ احیای تمدّن نوین اسلامی در زمانه ما هستند - با وقوع انقلاب اسلامی، دوران جدیدی با نام «دوران امام خمینی» آغاز شد که مختصّات منحصربهفردی دارد: دوران فروپاشی تمدّن مدرن و بلوک سیاسی شرق و غرب، دوران عبور از مکاتب و ایدئولوژیهای مادّی، دوران بازگشت انسان به فطرت، دوران قرآن و فرصت استثنایی هدایت انسان و... . مراد رهبر انقلاب از «دوران جدید»، دنیای بعد از انقلاب اسلامی است و به فرمودهی ایشان، «تاریخ بشریّت، امروز بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است».
کتاب «دوران جدید عالم» به کوشش سعید اشیری تدوین و بهار امسال (93) در 310 صفحه از سوی انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است. نویسنده در دو بخش اصلی با عناوین «انقلاب اسلامی و جهان متجدّد» (در پنج فصل) و «غربشناسی و تجدّدشناسی انتقادی» (در 13 فصل)، کوشیده است تا گفتمان انتقادی انقلاب اسلامی در شناخت تجدّد را بر اساس بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی بررسی و تبیین کند. این اثر گزیدهای از بیانات معظّمٌله دربارهی آثار وقوع انقلاب اسلامی و استقرار نظام اسلامی در جهان معاصر را در خود جای داده است؛ واقعهی عظیم و تاریخسازی که صفبندی موجود بین قدرتهای بزرگ و مکاتب فکری رایج در جهان را تغییر داد و نویدبخش دورانی نوین در جامعهی بشری شد.
پس از مقدمه، نخستین بخش کتاب با سخن مشهور رهبر انقلاب دربارهی دوران جدید عالم آغاز میشود که عنوان کتاب نیز از همین بخش گرفته شده است: «بدانید امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریّت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همهی عالم دارد آغاز میشود. نشانهی بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیهی به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژیهای مادّی عبور کرده است... امروز در میان امت اسلامی، بیشترین جاذبه متعلّق است به اسلام، به قرآن، به مکتب وحی...» (ص 24). از منظر رهبر انقلاب، این پیچ تاریخی بدین معناست که استبداد و دیکتاتوری بینالمللی آمریکا و پیروان او و شبکهی شیطانی و خطرناک صهیونیستی، به تدریج در حال از میان رفتن است و به زودی، آزادی ملّتها و حاکمیّت ارزشهای معنوی و الهی جای آن را خواهد گرفت و حوادث سالهای اخیر در منطقه و جهان اسلام، به خوبی نشانه و گواه این مدّعاست.
در ادامهی این فصل، سه خصوصیّت بارز «دوران امام خمینی(ره)»، در کنار اهداف کلّی انقلاب اسلامی تشریح شده و وظایف پیروان امام در عصر جدید احصاء شده است. این دوران مهم - که اکنون در حال گذار است - بلوک شرق و غرب عالم را فرومیریزد و البتّه برای مستکبران غیر قابل تحمّل است؛ چون فروپاشی تمدّن مدرن را نوید میدهد: «ما دوران حرکت از یک گذرگاه دشوار را داریم میگذرانیم. البته ملّت ما از این گذرگاه خواهد گذشت و به نقطهی امن و امان و سلامت خواهد رسید؛ ما الآن در حال یک حرکت عظیمیم؛ آیا نمیبینید؟...» (ص 35).
فصل دوّم با عنوان «انقلاب اسلامی و عبور از جهان مدرن»، به بررسی ماهیّت این انقلاب عظیم و بینظیر پرداخته است. ابتدا برخی از اصول مستحکم انقلاب و هنر بزرگ بنیانگذار فقید آن در حفظ و حراست از انقلاب از نگاه دقیق رهبر انقلاب تشریح شده است. از منظر رهبر معظّم انقلاب، انقلاب اسلامی معارف دینی، سیاسی و اخلاقی را در خود دارد و در عرصهی سیاسی، انقلاب تازهترین و جذّابترین سخن را، نهفقط برای ملّت ایران که برای بشریّت دارد. معرفت سیاسی انقلاب، عبور از خطّ مدرنیسم و به تعبیر معظّمٌله، مخالفت با هرگونه استبداد به رأی است؛ روزی که این انقلاب متولّد شد، هم مارکسیستها و هم لیبرال دموکراتها فعال بودند و «انقلاب همه این حرفها را باطل کرد». غربیها «واقعیتهای زندگی خود را در وسط یک پردهی آهنین حبس کرده بودند تا کسی آن را نبیند و از باطن کارشان سردرنیاورد»، اما زلزلهی انقلاب اسلامی، خوابها را برآشفت. همانگونه که با رفتن مارکسیسم، اعتبار و آبروی آن نیز رفت، لیبرالدموکراسی نیز که جهانی شدن را سرنوشت ناگزیر بشری میداند و دنیای جذّابی از حقوق بشر و آزادی و چندین شعار خوشآب و رنگ دیگر برای ملّتها تصویر میکند، از همان ابتدا به شدت احساس خطر کرد و مواضع تندی در مقابل انقلاب اسلامی گرفت (ص 44-41).
تبیین ابعاد سهگانه ایرانی، اسلامی و جهانیِ انقلاب اسلامی از نگاه مقام معظّم رهبری، از دیگر موضوعات این فصل است. در ادامه دو ثمرهی بزرگ انقلاب اسلامی یعنی خودآگاهی و خودباوری مورد بررسی قرار گرفته و قدرت ابداع انقلاب در نهادسازی و واژهسازی تشریح شده است. همچنین نشان داده شده که چگونه این انقلاب، نمایانگر دمکراسی واقعی و باطلکننده سکولاریسم غربی است؛ انقلابی که علیه تمام موجودیّت جهان استعماری غرب ایستاده و کانون مقاومت جهانی در برابر نظام استکبار قرار گرفته است.
با توجه به اختلافات بنيادين و ماهوی ميان مبانی تفكّر غربي و تفكّر اسلامي در حوزه جهانبینی، مسائل انسانشناسی و معرفتشناختي، طبعاً تمدّنی که از هر کدام از این دو نگاه سربرمیآورد، متفاوت و متقابل خواهد بود و از همین روست که همواره معارضه و جدالی آشتیناپذیر میان نگاه مادّی، اومانیستی، لیبرال و سکولار مکاتب غربی با اسلام برقرار بوده است. فصل سوّم در عناوین متعدّدی به بررسی و تشریح نقاط اختلاف «تفکّر و تمدّن در اسلام و غرب» از نگاه رهبر انقلاب پرداخته است. باور به توحید، انسانمحوری اسلام در مقابل اومانیسم غربی، باور به معاد، باور به استعداد بیپایان انسان و باور به جریان حاکمیّت حق در عالم، از جمله خطوط اصلی تمایز و تفاوت اسلام و غرب در مبانی اندیشهای هستند.
این اختلافات صرفاً محدود در مبانی نمیشود؛ اهداف و اصول اساسی اسلام و مکاتب غربی (بهویژه سرمایهداری و سوسیالیسم) درباره رشد فردی و اجتماعی انسان از نگاه رهبر انقلاب، محور بخش دیگری از عناوین مطالب این فصل است که به تفصیل و با نگاهی تطبیقی، معانی کاملاً متفاوت محورها و مفاهیم کلیدی چون عدالت، پیشرفت، الگوهای مردمسالاری، علم و هنر، حقیقتمداری و معنویّتگرایی، نحوهی نگرش به رابطهی علم و دین را در دو تمدّن و تفکّر اسلام و نگاه مادّی غرب گرد آورده و سوابق تاریخی و تمدّنی این مفاهیم را در این دو فرهنگ – یکی تمدّنساز و دیگری دینستیز- نقد و تحلیل کرده است.
یکی از مباحث مفصّلی که پس از اولین مواجهههای فرهنگی ایران و غرب، از اواخر دوران قاجار، در میان روشنفکران و بعدها در محافل آکادمیک ایران مطرح شد، امکان یا امتناع جمع دوگانههایی چون سنّت و تجدّد، سنّت و مدرنیته و علم و دین بود. «تلقّی مثبت از مفهوم تجدّد و نوگرایی حقیقی» عنوان یکی از بخشهای خواندنی این اثر است که با تأکید بر ضرورت توجّه به الزامات مفهومی «تجدّد»، نوگرایی حقیقی و تجدّد مطلوب اسلام را معرّفی میکند. برخی از مختصّات تجدّد غربی و کیفیّت ورود روشنفکری به ایران در نگاه دقیق رهبر انقلاب در این بخش ترسیم شده است. به زعم ایشان، هم روشنفکری در کشور ما از اوّل بیمار و وابسته به غرب بود و هم مفهوم تجدّد بیمار و معیوب و معلول متولّد شد. تجدّد عمدتاً به معنای تقلید از برخی از مظاهر و ظواهر غرب بود و نوع مخالفتی که با موج تجدّدگرایی – چه در اواخر دوران قاجار و چه در دوران پهلوی شد – نیز عمیق، صحیح و منطقی نبود و سرانجام، با وقوع انقلاب عظیم اسلامی، جمع سنّت و تجدّد حقیقی در وجود انسان تراز انقلاب جلوهگر شد (ص 95-91).
هر فرهنگی در کنار محسّنات و زیباییهای خود، زشتیها و مضرّاتی نیز دارد و فرهنگ و تمدّن غرب نیز از این موضوع مستثنا نیست؛ بنابراین بر هر ملّتی لازم است که در مواجهه با فرهنگهای مختلف، از علوم و فنّاوریها و دیگر محسنّات آن فرهنگها، به نحو مناسبی بهره برد. بخشی از مطالب این فصل به تبیین نحوهی صحیح تعامل با فرهنگ و تمدّن غرب از منظر رهبر انقلاب مربوط میشود. از جمله تأکیدات مهمّ ایشان آن است که در این تعامل، ضمن اخذ محسّنات فرهنگ غربی و فنّاوری و علم و پیشرفت، باید مراقب سلطهطلبیهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان بود که از مهمترین عیوب فرهنگ غربی است (ص 102-99).
فصل چهارم این اثر به «غربزدگی در ایران» اختصاص یافته است؛ مروری بر تاریخچهی غربزدگی در ایران و اینکه چگونه این فرایند با تقلید و ترجمه از غرب آغاز شد و این بیگانهزدگی و نفی هویّت ملّی چه پیامدهای ناگواری در پی داشت. واقعیت آن است که غربیان علم و ابتکار و اختراعات جدید را به مناطق تحت استعمار نفرستادند، بلکه به تعبیر رهبر انقلاب «آن روزی که به اصطلاح موج مدرنیته را وارد این منطقه کردند، در واقع باید گفت فاضلابهای مدرنیته را به این منطقه فرستادند»(ص 105). نقش انقلاب اسلامی و عبور آن از دوگانهی عقبماندگی و غربزدگی، ابعاد خطرناک غربزدگی در نظامسازی، و غربزدگی و هرهریمسلکی از دیگر عناوین مطالب این فصل هستند.
غلبهی نهایی خیر بر شر و فساد بر صلاح، از سنّتها و وعدههای قطعی الهی است که بنابر تعالیم اسلامی، با ظهور منجی آخرالزّمان محقق خواهد شد. نسبت اندیشه مهدویّت با انقلاب اسلامی، علل تلاشهای استعمار بر ضدّ مهدویّت، نقش انقلاب اسلامی در بازگشت انسان معاصر به ملکوت ایمان، آیندهی قطعی انقلاب اسلامی، حقیقت انتظار و وظایف منتظران در عصر غیبت، حقیقت حیات و زندگی بشر در آخرالزّمان و... برخی از موضوعاتی است که در این فصل، بر مبنای بیانات رهبر معظّم انقلاب تحلیل شدهاند.
همچنان که در مقدّمهی این اثر تصریح شده، در برخی مراکز علمی و دانشگاهی ما، عمدتاً آنچه به نام «غربشناسی» تدریس میشود، رونوشتی از «تجدّدشناسی» است و نه غربشناسی؛ تجدّدشناسی کهنهای که انسان متجدّد برای فلسفه، تاریخ، جامعه، فرهنگ، روان و سیاست خود نوشته است. بخش دوّم کتاب با عنوان «غربشناسی و تجدّدشناسی انتقادی»، در 13 فصل، به نقد و تحلیل مطالب مرتبط با این موضوع پرداخته است.
نویسنده در فصل نخست این بخش با تبیین ماهیت و بنیانهای فکری تجدّد، «شرق و غرب سیاسی» را برآمده از عالم متجدّد غرب معرفی کرده و تجارب ناموفق مکاتب فکری و اجتماعی برخاسته از این دو بلوک را نقد و بررسی میکند. در ادامه مفاهیمی چون سکولاریسم، جاهلیّت مدرن، ارتجاع و روح تحمیلگر فرهنگ غرب، معنویّتستیزی تمدّن غرب و پیامدهای خطرناک آن، خوی استثماری تمدّن متجدّد غرب و اقتصاد به مثابهی خدای واجبالاطاعهی غرب متجدّد، در آینهی منظومهی فکری مقام معظّم رهبری مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند. همچنین در ذیل 12عنوان، مبانی اساسی فکری تجدّد غرب، از جدایی از اعتقاد به خدا تا انزوای معنویّت و اخلاق، انسانمحوری پوزیتیویستی، خودخواهی و خودبنیادی نفسانی، سودمحوری، اصالت لذّتگرایی، اصالت مالکیّت خصوصی، سرمایهمحوری و پولپرستی، استعمارگرایی و استثمارمحوری، جهتگیری غلط علم در غرب و نیهیلیسم و پوچگرایی نقد و تحلیل شدهاند.
رهبر انقلاب یکبار پایهی تمدّن امروز اوپایی را همان فرهنگ رومی دانستهاند (ص 149) و در موضعی دیگر، تمدّن مادّی غرب را میراث روحانیّت قرون وسطایی برشمردهاند (ص 150). در یکی از این فصول کتاب، علاوه بر تشریح پیوندهای تجدّد با این دو مقوله، به برخی از وجوه توحّش و انحطاط مدّعیان تمدّن پرداخته شده و در عناوین و مطالب متعدّد، نشان داده شده که چگونه مهد تمدّن و دمکراسی، در نفاق و دروغ و آدمکشی و انحرافات اخلاقی غرق شده است.
سکولاریسم، به عنوان یکی از بزرگترین مظاهر شرک و الحاد در عصر حاضر و به فرمودهی رهبر معظّم انقلاب «همان شرکی است که مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر کنند» (ص 129). یکی از فصول این کتاب در کنار مفهومشناسی سکولاریسم و معرّفی حامیان آن، وضعیّت سکولاریسم در بلاد اسلامی بررسی شده و سپس ضمن تشریح خطرات و پیامدهای جدایی دین از سیاست، با ارائهی شواهد گوناگون به مقابلهی جمهوری اسلامی با این جریان پرداخته است.
نسبت تجدّد با مفاهیمی چون اخلاق، آزادی، دمکراسی، حقوق بشر و مقام و منزلت زن نیز از جمله عناوین مهم و کلیدی این کتاب است که در چند فصل مجزّا و در پرتو کلام محقّقانهی رهبر انقلاب بررسی شدهاند. در این فصول، ضمن تبیین نقاط اساسی اختلاف و افتراق در تلقّی از این مفاهیم در مبانی فکری اسلام و غرب، شواهد متعدّدی از دروغها و شرارتهای آمریکا و دیگر حامیان لیبرال دمکراسی غربی و برخی از فجایع، آفات و پیامدهای ناگوار نگاهها و سیاستهای آنان عرضه شده و به روشنی نشان داده شده که چگونه غربیها با تفسیر خاص از این شعارها و مفاهیم، آنها را دستاویزی برای فریب افکار عمومی جهان و ذبح حقوق ملتها قرار دادهاند. (بخش دوم: فصلهای 4، 5، 8، 9، 13).
نقد جهانی شدن (یا آمریکایی شدن) به روایت غربی و تبیین آفات آن، بنبست کامل نظام سرمایهداری و بحرانهای روزافزون آن، انحطاط تمدّن غرب، تبیین و تعریف مفاهیم استعمار کهن، نو و فرانو و مشخصّههای آنها با ارائهی شواهد، غرب و دیکتاتوری بینالمللی، غرب و جنگسالاری (با موضوعاتی دربارهی خشونت مقدّس و جنگ صلیبی جدید جهان غرب، خشونت غرب علیه انقلاب اسلامی، صهیونیسم، ارزشهای جنگطلبانه آمریکایی و...)، از دیگر موضوعات محوری فصولِ بخش دومِ این کتاب میباشند (فصلهای 6، 7، 10، 11، 12).
داستان استعمار دنیا توسط استکبار هنوز ادامه دارد. روزی با قوای نظامی بر هند و الجزایر و... مسلّط میشدند که آن شیوهها، با بیداری ملّتها از میان رفت و جای خود را به استعمار نو داد؛ گماشتن عاملی وابسته به غرب از خود آن ملّت در رأس امور آن کشور. امروز شکل جدیدی از استعمار در دنیا حضور دارد و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، دوران «استعمار فرانو» و نفوذ ایادی استعمار در دل ملّتها و اغوای آنهاست. امروز استعمار فرانو، سیاست راهبردی جهان مستکبر است که در مقابل بیداری اسلامی ایستاده و به تأکید رهبر انقلاب، اسلام آمریکایی، روی دیگر همین شیوهی استعماری است که در تقابل با اسلام ناب قرار گرفته است. یکی از فصول این کتاب با عنوان «استعمار فرانو» به بررسی همین موضوعات اختصاص یافته است (ص 278-262).
کتاب «دوران جدید عالم»، اثری مفید و راهگشا برای همگان و بهخصوص نسل جوان در فهم روشنتر ماهیّت و خصوصیّات عالم غرب و تبیین گفتمان انتقادی انقلاب اسلامی در شناخت تجدّد غربی بر اساس بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی است.علاقهمندان برای اطلاع از نحوهی تهیّه این اثر میتوانند با شماره تلفنهای 66493548 و66483695 تماس بگیرند و یا به پایگاه اطلاعرسانی WWW.BOOK-KHAMENEI.IR مراجعه کنند.
پایان پیام/
نظر شما