به گزارش خبرگزاری شبستان، آیتالله جوادی آملی در آغاز سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات 1 تا 4 سوره «زمر» گفت: محور اصلی سوره مبارکه زمر توحید، وحی و نبوت و قواعد کلی فقه و اخلاق است و در مکه نازل شده است. بر اساس آیات اولیه این سوره مبدا فاعلی این کتاب ذات اقدس اله است آن هم با وصف عزیز و حکیم و این تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت هم هست. بنابراین اگر گفتند یک عزیز حکیم تدریس میکند یعنی درس عزت و حکمت میدهد. اگر گفتند این کتاب عزیز و حکیم است یعنی این کتاب درس عزت و حکمت میدهد. نکته دیگر این است که مبدا قابلی که فرودگاه این کتاب است قلب مبارک حضرت رسول (ص) است.
وی افزود: کلمه « بِالْحَقِّ» که در آیه دوم این سوره آمده است یعنی اینکه مصالح ساختمانی عالم حق است، مصالح ساختاری قرآن حق است، قران با حق نوشته شده، با حق گفته شد، با حق پایین آمده و با حق جاسازی شد. این مسئله چون نمونه ندارد برخی از مفسرین گفتهاند این باء یا مصاحبه یا ملابسه است. این مسئله بالاتر از اینهاست یعنی مصالح ساختاری، الفاظ، محتوا، مضمون و دقتش حق است. بطلان در هیچ جزئی از آن راه ندارد. زمانی که مبدا فاعلی حق باشد، مبدا قابلی آن که قلب پبامبر(ص) باشد، نیز حق است، آورندههای این کتاب، سفرای الهی حقاند، کریماند، بارند، مصوناند، اینها فرشتگانی هستند که از بالا تا پایین این کتاب را همراهی میکنند و برای اینکه از بیرون برای آن مشکلی ایجاد نشود اسکورتهای مخصوصی برای حفظ قرآن فرستاده شده است. قرآن از سنخ حبل المتین است یعنی یک طرف آن در دست خداوند است و طرف دیگر آن در دست ماست بر این اساس خداوند قرآن را نیانداخت بلکه بر قلب پیامبر (ص) آویزان کرد و چون این طناب و حبل به دست خداست فرمود که « و اعتصموا بحبل الله جمیعا».
آیتالله جوادی آملی تصریح کرد: اعضای بدن جدا از هم هستند و هیچکدام جای دیگری نیستند همین مسئله در قلب ما هم هست یعنی ما میتوانیم با قلبمان ببینم، بشنویم و ...اما تفاوت آن با بدن این است که هر کدام از اینها جای جداگانه در قلب ندارد بلکه با همان جا که میبینم با همان جا میشنویم اگر گوش و چشمی در قلب ما برای خودمان نگه داشته باشیم و آنها را کور و کر نکرده باشیم. در عالم رویا این چنین نیست که غیر از قلب آگاه چیز دیگری داشته باشیم و این قلب آگاه است که هم میبیند، هم میشنود، هم لمس میکند و هم ...
این گونه است که خدای سبحان درآیه 46 سوره حج میفرماید: « لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ زيرا چشمها نيستند که کور میشوند، بلکه دلهايی که در سينهها جای دارند کور باشند» از این آیه معلوم میشود آن قلب و دلی که انسان در سینه دارد هم چشم دارد، هم گوش دارد، این چنین نیست که قلب حضرت در درون جان جایی داشته باشد، گوش و چشم نیز جایی داشته باشد.
فرشتگان که سمیع، بصیر و مدرک هستند این طور نیست که بدن داشته باشند و جای گوش و چشم و فهمشان جدا باشد، انها جوهر مجرد است و آن گوهر مجرد هم میبیند، هم میشنوند و هم میگوید. قلب حضرت هم همین طور است « لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» با سمع قلب میشنود، با چشم قلب فرشته را میبیند و با خود قلب نیز درک میکند، بنابراین قلب همه اینها را دارد .
وجود مبارک حضرت یعقوب وقتی گفت من بوی حضرت یوسف را استشمام میکنم، این استشمام مادی و ظاهری نبود، آنهایی که پیراهن یوسف دستشان بود بوی یوسف را نفهمیدند، آنهایی که خود یوسف را دیدند بوی یوسف را استشمام نکردند. پس معلوم میشود که در درون ما هم چشم است، هم گوش است و هم کارهای دیگر شاهد آن نیز عالم رویاست چرا که ما در عالم رویا با بدنمان نیستیم ولی هم میبینیم، هم میشنویم، هم میخوریم.
وی ادامه داد: پس قرآن از مبدا فاعلی تا مبدا قابلی یعنی از خداوند تا قلب مطهر پیامبر (ص) که مدرک همه حواس است تکوینا حق است، یعنی وجود خارجی دارد و با بود و نبود سر و کار دارد و کاملا حق است. بعد از اینکه فرمود حق است، صادق است فرمود که این دین خالص است « فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ» این حقِ صدقِ خالص برای آن است که محقق، متحقق، صادق و خالص بپروراند و تنها راه آن هم عبادت است. دینی که این گونه حق باشد دین خالص میشود چرا که هیچ بطلانی در آن راه ندارد و غیر خدا هم سهمی در تنظیم و تدوین این گفتار ندارد.
این مفسر قرآن کریم تصریح کرد: اگر هدف نزول قرآن مثل خلقت انسان و زمین عبادت انسانهاست، یک دستور مشترک برای این عبادت وجود دارد که همگان باید به آن عمل بکند و آن این است که دین باید خالص باشد اما آنهایی که از مرحله «اخلصوا دینکم» یا همان دین خالص گذشتند و به مرحله مخلَصین رسیدند و از خودشان هم رهیدند دیگر سخن از بهشت، جهنم و رسیدن و نرسیدن به آنها نیست چرا که رسیدن به بهشت و جهنم برای این است که انسان خودش را ببیند در حالی که مخلَصین از خود رهیده اند. این مرحله برای اوحدی من الناس است که در اینجا به آن اشاره نشده است. به هر حال اخلاص حداقل وظیفه ما برای عبادت است و اگر از این پایینتر آمد دیگر عبادات او قبول نمیشود.
این مرجع تقلید تصریح کرد: به هر حال اگر کسی گرفتار ریا بود یعنی به مردم نشان بدهد که من برای خدا کار میکنم در حالی که برای خدا کار نمیکند یک کذب بینی در آن مستور است چون اگر برای خدا کار میکند نیازی نیست به مردم نشان دهد. در هر ریایی علاوه بر کذب توجه به غیر خدا هم هست پس عبادت غیر خالصانه مقبول نیست. اما اگر مخلصانه بود و خوفا من النار و شوقا الی الجنه بود مقبول است گرچه اوحدی اهل معرفت عبادتشان این گونه نیست. مخلصین که اوحدی من الناس هستند از خودشان رهایی یافتند و اینها هویت خودشان را کنار گذاشتند و جز ذات اقدس اله چیزی نمیبینند. این همان مرحله وحدت شهود است نه وحدت وجود.
به گزارش پایگاه بین المللی همکاریهای خبری شیعه وی ادامه داد: بر اساس آیات قرآن میتوان سه گروه مشرک را در عصر بعثت مشخص کرد، دو گروه آن به راحتی قابل برداشت از قرآن هستند اما گروه سوم را باید با تحلیل از قرآن برداشت کرد. گروه اول که گروه رایج آن زمان بود عامه مردم بودند که مشرک بودن و قبول و نکول آنها به گذشتگانشان بود و حق دائر مدار عمل نیاکان آنها بود. آنها کسانی بودند که اهل تحقیق و تفکر نبوده بلکه اهل تقلید بودند.
گروه دوم کسانی بودند که برای شرکشان استدلال میکردند و میگفتند که خدا علیم، بصیر، قدیر است بنابراین اگر راه ما حق نبود او باید جلوی ما را میگرفت و چون جلوی ما را نگرفته است پس کار ما و راه ما حق است. این گروه در حقیقت خلط بین تکوین و تشریع کردهاند.
گروه سوم کسانی بودند که اوحدی از اینها بودند که الان برخی از مشرکان هند هم به همین بهانه مشرک هستند و آن این است که ذات باری تعالی یک حقیقت نا متناهی است و ما به او دسترسی نداریم و چون دسترسی نداریم نمیتوانیم او را عبادت کنیم، پس برای عبادت بین ما و خدا باید اربابی باشد از همین رو اربابانی را تجسم کردند برای عبادت خداوند که وقتی این اربابان تجسیم شده دست مردم افتاد مورد پرستش قرار گرفت در حالی که در اندیشه گروه سوم اربابان تجسم شده واسطهای برای عبادت خداوند بودند.
پایان پیام/
نظر شما