به گزارش خبرگزاري شبستان از ساري، اختتامیه نهمین جشنواره سراسری نامهای به امام رضا(عليه السلام) پنج شنبه13شهريور93 با معرفی نفرات برتر از بين 108هزار نامه در ردههای مختلف سنی با حضور اميرزاده مشاور اجرایی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامي و خادمين حرم رضوي در مركز استان مازندران به کار خود پایان داد.
سميه عباس زاده زيدي، عضو كانون فرهنگي و هنري فرزانگان راه دانش مسجد امام حسن مجتبی (عليه السلام) شهرستان مياندرود و برگزيده نهمين جشنواره سراسري نامه اي به امام رضا(عليه السلام) در رده سنی بالاتر از 31 سال موفق به کسب رتبه برتر شد و مورد تقدیر قرار گرفت که متن نامه وی چاپ شده در كتاب نجواي دل را میخوانید:
سلام مولاي من
اميدوارم از دست اين بنده حقير خداوندت كه تقي و توقي مي خوره و نا اميد مي شه و جز رأفت و كرمت جايي نداره. بعد اومدن از كربلا كه تذكره آن را در شب ليله الرغائب به دستان مباركتان بود، اين برگه به دستم رسيد. مضومن فراخوان اين بود. نامه اي به امام رضا(عليه السلام). برادرم آن را دستم داد. گفت بديد سميه بنويسه خوب مي نويسه. يا امام رضا اين بار سوم است كه مي نويسم و نمي دانم مي تونم حق مطلب را ادا كنم.
مولاي من فداي اون گنبد طلات بشم كه هر كي مي بينه از خود بي خود مي شه. مخاطبم شما هستيد و نمي دانم سرتان خلوت هست! فقط براي چند دقيقه به حرفاي من گوش بدهيد. چند باري برايتان نوشتم اما راضي ام نكرد. گويا حرف دلم به قلم نمي رسيد. يه بنده خدايي كه شما خودتان اورا مي شناسيد شماره حرمتان را داد. گفت سميه، دلت گرفت زنگ بزن به آقا و من هم هميشه دلتنگ بودم مزاحمتان مي شدم، اما شماره را داد و رفت. البته چند وقت پيش مهمانتان بود و كسالتي برايش پيش آمد و مي گفت نتونستم از كنار بودن آقا لذت ببرم. مي گفت نتونستم حق مهماني را ادا كنم.
عزيز آقا مي كن هر موقع حاجتي داري برو پابوس امام رضا. از آقا بخواه ردخور نداره. آقا را به جان جوادش قسم بده اما شرايط دختربودن، تنها رفتن، اجازه پدر. من ماندم چه كار كنم. آقا جان تمام زخم هاي دلم را مي دانيد. قصه پدرم. قصه من و زندگي ام. عرضه ندارم هروقت دلم گرفت پاشم بيام پابوستان. چنگ بزنم ضريح فولادي را بگيرم. يا امام رضا باور مي كنيد هنوز دستم به ضريحتان نخورده. آخرين بار نااميد از حرمتان مي آمدم. يادتان هست فردا صبحش زير زمين نصيبم شد.
آقاي غريبم گره همه مشكلات به دستان شماست و از دل زخم من و مشكلاتم باخبريد. يا امام رضا عشق كه خدا بهم داد ديگه اميدي به زندگي ندارد. نمي دانم چه مشكلي دارد كه منو رها كرده ميگه برو.
كجا برم. آقا 6سال گوشت و پوستم با جانش آميخته شد. كجا برم. خودش در بين الحرمين روبروي حرم امام حسين(عليه السلام) روبروي حرم ابوالفضل (عليه السلام) منو از خدا خواست.
بيماران ناعلاج جواب گرفتن يعني مشكل من بدتر از همه مشكلات هست. يادم هست وقتي داشت مي آمد مشهد از شما خواستم كمكش كنيد تصميم درست بگيرد، اما تا چند وقتي مصمم بود. چه شد ديگه نمي خواد. چرا نااميد شد يا امام رضا(عليه السلام).
جان جوادتان، جان جوادتان، جان جوادتان دستم را رد نكنيد. يا ضامن آهو پيش خدايتان ضمانت ما را هم بكنيد. آقا جان ما از دوستداران شماييم، شفاعت كنيد تا ما هم اميد به زندگي پيدا كنيم.
آقاي عزيز! من بلد نيستم شعر بگم. جملاتي بگم كه درخور شما باشد. همه شد گلايه، گلايه. درمونده ام. خيلي بي كس و بدبختم. شما سرور و آقاييد. مي شه يك نظر فقط يك نظر به من و زندگيم كنيد. يعني مي شه دوباره چشام به گنبد طلات بيفته. يا معين الضعفا خدا را به حق شما، به غربت شما قسم، گره از مشكلات همه باز بشه. هيچ پدري پيش فرزندانش خجالت زده نشود.پدرمان هم پيش ما و عروسش خجالت نكشه. هيچ فرزندي هم پيش پدر و مادرش خجالت نكشه.آبرويش اول پيش خدا و بعد پدر و مادرش حفظ بشه.
قربان مهر و وفات، جود و كرمت بشم. گره از كار همه باز بشه. گره از مشكل ما هم باز بشه. مشكل عشق ما هم حل بشه، به قول خودش سميه با چادر سفيد بريم به حرمش.
هركسي يك التماس دعايي داره. آقا جان حرف هاي سميه تمامي ندارد و در چند خط نمي گنجد. اين چند خط هم نمي دانم چه جوري نوشته شد فداي مهربونياتون.
آقاجان شما را قسم به حضرت معصومه، جان شاه چراغتان و قسم به لبان تشنه امام حسين، هيچ كس از درخانه تان نااميد نرود. ما هم نصيب مان بشه. جان جوادتان كمكم كنيد. جان جوادتان دستم را بگيريد كه زمين نخورم.
پايان پيام/
نظر شما