خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام مسعود عالی درخصوص آخرالزمان و شرط مصون ماندن از فتنه ها و لغزش های آخرالزمان به توصیه هایی پرداخته که در ادامه می خوانیم:
بزرگی می گفت آدم ها 4 دسته هستند بعضی از آنها خوب هستند ولی بد خوبی می کنند و بلد نیستند. دسته دوم آدم هایی که خوب هستند و خوب هم خوبی می کنند. در هر دینی که باشند خوب بلد هستند خوبی کنند.
دسته سوم آدم هایی که بد هستند ولی معمولی هستند. دسته چهارم آدم هایی که بد هستند ولی بد بدی می کنند. چنان بد که اگر کسی عمل اینها را ببیند، از آنها متنفر می شود.
آدم های خوب وقتی سقوط می کنند، بد سقوط می کنند. خدا نکند کسی دین دار باشد، بعد سقوط کند. این آدم خیلی بد می شود، گویی می خواهد عقب ماندگی خود را در بدی جبران کند، کسانی که زمانی خوب بودند، وقتی سقوط می کنند، در حال انتقام و جبران هستند. در دسته چهارم قرار می گیرند.
سوالی که اینجا پیش می آید این است که ما باید چه کنیم که سقوط نکنیم. حالا که توفیق دین داری را به ما دادند، چه کنیم که در فتنه ها نیفتیم و سقوط نکنیم.
سرعت سقوط در آخرالزمان زیاد می شود، چون عوامل لغزش زیاد است. آیت الله مرعشی نجفی در درس های خود می گفتند من صبح که از خانه بیرون می آیم، خدا را به 14 معصوم قسم می دهم که ظهر دین دار برگردم.
چه بکنیم که سقوط نکنیم کسی که ضمانت نامه به ما نداده که سقوط نمی کنی، چه رزق جامعی استفاده کنیم که تمام وجودمان رشد کند، عقل، احساس، فکر، دل و عاطفه مان در لغزش ها نلغزد.
جسم ما احتیاج به انواع غذاها دارد، اگر به بدن مان فقط یک غذا بدهیم. بدنمان کم می آورد چون جامع نیست، چطور روحمان را سیراب کنیم تا تمام وجودمان رشد کند، آن رزق جامع چیست که در لغزش ها ما را مصون می دارد؟
نماز، روزه، اشک، توسل، زیارت و خدمت به خلق خوب است ولی آن رزق جامع که تمام وجود را بارور می کند، چیز دیگری است، به تعبیر قرآن اینها سبل است. راه های فرعی است. صراط و راه اصلی چیز دیگری است که اگر این راه های فرعی ما را به صراط رساند، خوش به حالمان و رزق جامع را گیر آوردیم.
صراط به تعبیر قرآن عبودیت است. اگر اعمال ما، ما را به عبودیت رساند و بنده شدیم که خوش به حالمان. اگر نماز ما را عابد کند، ولی عبد نباشد. در امتحان خدا مردود می شویم.
عبودیت و بندگی به این معناست که در هر زمان بدانیم وظیفه مان چیست و چگونه عمل کنیم. حتی در نماز خواندن و روزه گرفتن نیز بندگی کنیم، گاهی در بسیاری از خشک مقدسی ها عبودیت نیست. در این میان خوشا به حال کسانی که تمرین بندگی می کنند.
چیزی که مانع بندگی می شود، تعلقات ماست گاهی یک تعلق ما را زمین گیر می کند. به طور مثال شیطان با این همه عبادتش که 6 هزار سال بود، یک عیب داشت و آن هم تکبر بود که او را به ذلت کشاند. گاهی در زندگی معمولی، یواش یواش گناهان خودشان را پنهان می کنند و در یک فرصت و امتحان خود را نشان می دهند.
سید بحرالعلوم رفیق امام زمان(ع) بود. در نجف زندگی می کرد همزمان با ایشان در ایران ملامهدی نراقی زندگی می کرد، ملامهدی کتابی نوشت به نام "جامع السعادات" که کتابی اخلاقی است، یک نسخه اش رسید به نجف و دادند به سید بحرالعلوم. چند ورق خواند گفت چقدر خوبه و دعا می کرد و ملامهدی را تحسین می کرد.
چند مدت گذشت ملامهدی نراقی وارد نجف شد. مردم برای دیدنش رفتند. به بحرالعلوم گفتند بیا به دیدن نراقی. نرفت، زمانی که ملامهدی نراقی بازدیدها را پس می داد، رفت خانه سید بحرالعلوم، وقتی وارد شد گوشه ای رفت و نشست، سید بحرالعلوم ایشان را نمی شناخت. به ایشان گفتند ملامهدی آمده. گفت بیاد و خیلی معمولی برخورد کرد، نراقی بعد از مدتی رفت.
ملامهدی نراقی بعد از مدتی گفت یک بار دیگر برویم بحرالعلوم را ببینیم، این دفعه وقتی وارد شد. بحرالعلوم از دفعه قبل کمتر تحویلش گرفت. طوری که اطرافیان حس اهانت گرفتند. مدتی نشست و بعد رفت. آخرین روزی که نراقی در نجف بود، به اطرافیان خود گفت، برویم سید بحرالعلوم را ببینیم. زیرا آن چهره ما را یاد خدا می اندازد، گفتند نرو ولی رفت.
سید بحرالعلوم به محض اینکه شنید ملامهدی به دیدار او می آید. پای برهنه و بدون عمامه رفت. سر کوچه دستش را بوسید و با احترام او را آورد خانه، گفت آقا من می خواستم امتحانت کنم. می خواستم ببینم نسبت به فضیلت هایی که در کتابت نوشتی همان هستی، دیدم همانگونه که نوشتی رعایت می کنی، در آخر هم سید ایشان را تا سر کوچه بدرقه کرد.
پایان پیام/
نظر شما