فقدان نظریه‏ کلان، بنیادساز و منسجم، چالشی بزرگ‏ در حرکت به سوی عدالت

بنیانى‏ترین خلاء و چالش‏ در حرکت به سوى عدالت، فقدان نظریه یا نظریه‏هاى کلان و بنیادساز به صورت منسجم و تئوریزه شده درباره عدالت است که وضعیت و موقعیت ما را در حوزه‏هاى گوناگون نظر و عمل تعریف و تنظیم می کند.

به گزارش خبرگزاری شبستان، پس از پایان دومین همایش ملی الگوى اسلامى- ایرانى پیشرفت با محوریت "عدالت و اقتضائات تحقق آن" بیانیه ای از سوی برگزار کنندگان این همایش قرائت شد، در این بیانیه آمده است:


بسم الله الرحمن الرحیم

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»
در منظومۀ نظرى و هندسۀ معرفتىِ اسلام و انقلاب اسلامى، به عنوان پدیده عظیم برآمده از آن، «ارزش عدالت» در حکم ارزشى جوهرى است که به دیگر ارزش ها معنا مى‏بخشد، هویت آنها را تعریف مى‏کند و تحققشان در عرصه عمل و اقدام را تضمین مى‏نماید.


در این تلقى از عدالت، آزادى تنها به رسمیت شناختن «حق انتخاب» نیست بلکه فراهم کردن «قدرت انتخاب» براى آحاد جامعه از طریق ایجاد فرصت‏هاى برابر، رکن مهم آزادى است که آزادى را تحقق‏پذیر و عینى کرده و در دسترس همگان قرار مى‏دهد. در حالى که آزادى در نظام لیبرالیستى، حداکثر، حق انتخاب را به رسمیت مى‏شناسد اما ساختار سرمایه دارى، قدرت انتخاب و و وجه امکانى آزادى را از عموم جامعه سلب کرده و تنها در اختیار قلیل سرمایه دارانى قرار مى‏دهد که حاکمیت اقتصادى را با حاکمیت سیاسى توأمان در اختیار دارند.


عدالت مهمترین سنجۀ و معیار داورى در مسئله پیشرفت در چارچوب این فهم از عدالت است، و به تعبیر دیگر، هرچه نظام اجتماعى و زندگى سیاسى عادلانه‏تر باشد، پیشرفته‏تر محسوب مى‏شود.


در ادامه این بیانیه آمده است: در این تلقى از عدالت است که فرد و اجتماع توأمان دیده مى‏شود و یکى قربانى و فداى دیگرى نخواهد شد ضمن آنکه، پیشرفت فرد و پیشرفت کلى جامعه به مثابه دو سنجه و دو شاخص، معیار سیاستگذارى‏ها، تصمیم‏گیرى‏ها و در نهایت ملاک داورى و ارزیابى درباره وضعیت‏هاىِ مستقر می باشد.


در واقع، عدالت به مثابه سنجه‏اى است که مناسبات و روابط اجتماعى را مى‏توان براساس آن تنظیم و استوار کرد و حد هرکس را نه به اندازه ثروت، قدرت و نفوذش، بلکه به اندازه استحقاقش رعایت نمود.


باید توجه داشت، ارزش عدالت، در فلسفه، وظایف و صورت بندى دولت و حکومت اسلامى با سایر نظام‏هاى سیاسى، تفاوت ماهوى ایجاد مى‏کند. دولت و حکومت در لیبرالیسم، تنها مسئول ایجاد امنیت براى بهره بردارىِ حداکثرى افراد از آزادى‏هاست که در عمل این افراد به طبقه سرمایه دار جامعه تقلیل مى‏یابد. در حالى که در تئوری نظام مردم سالارى دینى، عدالت، فلسفه تشکیل حکومت، هدف حکومت و رکن اصلى مشروعیت و کارآمدى حکومت محسوب می شود.


واقعیت این است که دولت در نظریه لیبرالیسم، به مثابه شرّ ضرورى است؛ بنابراین، باید از نظر دخالت در امور اجتماعى، اقتصادى، فرهنگی و حتی سیاسی جامعه و نیز براى تنظیم و تعدیل مناسبات، حداقلی باشد، این درحالى است که در تئوری نظام مردم سالارى دینى، دخالت دولت در صحنه زندگى اجتماعى، تابعى از میزان تاثیر این دخالت در عادلانه‏تر کردن مناسبات و روابط حاکم بر جامعه به شمار می رود.


آنچه در دولت‏هاى لیبرال دنیا در جهت کمک به طبقات پایین جامعه صورت مى‏گیرد، مسئولیتى که برخاسته از عدالت خواهى باشد، نیست، بلکه پیشگیرى و مدیریت، و یا دست کم به تعویق انداختن بحران‏هاى اجتماعى و سیاسىِ ناشى از نارضایتى‏ها، شکاف‏هاى طبقاتى، تبعیض‏ها و بى عدالتى‏هاىِ ذاتى نظمِ سرمایه دارى است تا با هزینه کمتر به تسلط سرمایه دارى تداوم بخشند. اما در مقابل، دغدغه عدالت در نظام مردم سالارى دینى آن چنان اصالت دارد که در مشروع و نامشروع بودن، و اسلامى و غیراسلامى بودن حکومت شاخص اصلى است. بنابراین، عدالت در نظام دینى، مبنا، هدف و جهت‏گیرى اصلى در «جامعه‏پردازى و »نظام‏سازى« محسوب می شود.


در بیش از سه دهه از حیاتِ ارزشمند انقلاب اسلامى، حرکت‏ها و تلاش‏هاى بسیارى معطوف به پیشبرد مسئله عدالت در جامعه صورت گرفته است، و در مقایسه با گذشته، منصفانه باید گفت که چهره زشت و نفرت‏انگیز تبعیض و بى عدالت‏هاى گسترده و عمیقِ اقتصادى، فرهنگى و سیاسى تا حدود زیادى از سیماى جامعه زدوده شده است اما در مقایسۀ وضع موجود با وضع مطلوبِ مورد نظر اسلام و انقلاب، باید گفت که در آغاز راهیم.


در بخش دیگر این بیانیه می خوانیم: انتخاب «پیشرفت و عدالتِ توآمان»، به عنوان گفتمان دهه چهارم و آغاز حرکتِ شوق‏انگیز تدوین و طراحىِ الگوى اسلامى ایرانى پیشرفت- که عدالت روح حاکم بر آن است- با جایگاه فراترى که نسبت به همه اسناد بالادستى کشور دارد، محورى بودن مسئله عدالت در مطالبات عمومىِ جامعه و مردم و ظرفیت‏سازى ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی در ایجاد گفتمان عدالت داشته‏ و دارند، همگى، بسترهاى یک حرکت توأم با جهش را به نفع پیشبرد عدالت در نظرورزى و تحقق عملى، نوید مى‏دهد که این فرصت تاریخى را باید قدر دانست و به آن پاسخ شایسته و بایسته داد.


برگزار کنندگان دومین همایش الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تاکید کردند: تلاش ما در برگزارى دومین همایش ملى الگوى اسلامى- ایرانى پیشرفت با محوریت و موضوع عدالت، خود تلاشى در این جهت است که اینک در بیانیه پایانى به مهمترین محورهایى که در ساحت اندیشه و اقدام مى‏بایست مورد توجه قرار گیرد، اشاره وتصریح می نماییم :


1) ناسازگارى و تضاد بین پیشرفت و عدالت در عقلانیت و تجربه زیستِ دنیاى سرمایه دارى و جهان مارکسیستى، همانند جدایىِ دین از علم، عقل، آزدى، سیاست و غیره، در حکم مفروضى بنیادین است که نگاه توأمانى به این دو در عرصه نظر، و تحقق عملى، ناشدنى و ناممکن تلقى مى‏گردد.


انقلاب اسلامى که بارها مفروضات بدیهى انگاشته شدۀ دنیاى مدرن را در صحنۀ عمل و نظر بى‏اعتبار ساخته است، و شکل‏گیرى نظام مردم سالارى دینى در قالب جمهورى اسلامى، و ابتناء یک نظام سیاسى بر اساس اسلام و نیز تداوم عملىِ توأم با پیشرفت و بالندگىِ آن در بیش از سه دهه چالش و تهدید، یکى از عرصه‏هاى بى اعتبارىِ این مفروضات است، و اینک این مفروضات در برابر عرصه مهم دیگرى در حوزه نظر و عمل به چالش کشیده شده که آن تحقق توأمان پیشرفت با عدالت و فدا نکردن یکى به خاطر دیگرى است. عرصه و کارزارى که موفقیت و پیروزى در آن، در گرو به میدان آوردن همه ظرفیت‏ها و استعدادهاىِ نخبگى و اندیشگى حوزه و دانشگاه، بالفعل کردن همه ظرفیت‏هاى نظرى و تجربى، و از همه مهمتر، به صحنه آمدن با روحیه ای جهادى است.


2) از بنیانى‏ترین خلاءها و چالش‏ها در حرکت به سوى عدالت، فقدان نظریه یا نظریه‏هاى کلان و بنیادساز به صورت منسجم و تئوریزه شده درباره عدالت است که وضعیت و موقعیت ما را در حوزه‏هاى گوناگون نظر و عمل تعریف و تنظیم نماید. این مسئله درحالى مطرح است که منابع و ظرفیت‏هاى زیادى در نگاه اسلامى و شیعى براى ساختن چنین نظریه و نظریه هاى کلانى وجود دارد.


3) شکل دادن به نظریه یا نظریه هایى از عدالت که اجزاء نظرىِ منفک و بدون ارتباط منطقى با یکدیگر دارند و از همه مهم تر، فارغ از فکر اسلامىِ در کنار هم قرار گرفته یا به تعبیر رساتر، مونتاژ شده اند، یکى از چالش‏هاى نظریه‏پردازى در این باره و در کلِ علوم انسانىِ ماست که نسبت به آن باید حساس و مراقب بود.


4) اشتراک لفظى و حتى برخى مواضعِ مشابه در نظریه‏هاى غیر اسلامى درباره عدالت نباید نظریه پرداز، محقق و اندیشه ورز اسلامى را دچار این خطاى بزرگ کند که مى‏توان با مولفه‏ها و مفاهیم آن نظریه‏ها، نظریه اسلامى درباره عدالت را صورت بندىِ تئوریک ببخشد چرا که تفاوت‏هاى هستى شناسانه و معرفت شناسانه و حتى روش شناسانه آنها با دیدگاههاى اسلامى به حدی است که از اساس این مسئله را منتفى مى‏نماید.


بنابراین، یکى از ضرورت‏هاى خلق نظریه یا نظریه هاى کلان درباره عدالت، برخوردارى از «انسجام درونى» براساس «تفکر اسلامى ناب» در «سطوح فکرى و معرفتى» و «سطح راهبردى و عملیاتى» است.


5) باید دانست که عدالت برعکس تصویر رایجى که از آن ارائه داده مى‏شود، ارزشى محدود به ابعاد اقتصادى نیست و حتى بالاتر این که، اقتصاد مهم ترین عرصه تحقق عدالت نیز نیست. لذا در برخورد با مسئله عدالت در ساحت نظر و عمل باید به «جامعیت» ارزش عدالت توجه کرد و همه حوزه‏هاى زندگى اجتماعى، در ابعاد سیاسى، فرهنگى، آموزشى، حقوقى، قانونى، جغرافیایى و غیره را در نظر گرفت.


در حقیقت، نگاه یک بعدى و یک جانبه در مسئله عدالت و خصوصاً تقلیل آن به مسئله اقتصاد، به شکل‏گیرى تصویرى کاریکاتورى از عدالت در حوزه نظریه و نامتوازن شدن جامعه در حوزه واقعیت منجر مى‏گردد که خود، ضد عدالت و به نوعى نقض غرض، محسوب می شود. اتفاقاً در مسئله عدالت به عرصه‏هاى کمتر اندیشیده و شاید نااندیشه شدۀ آن، به طور مثال، حوزه سیاست که خلاء نظرى و اثرگذارىِ عملىِ بیشترى دارند باید توجه مضاعف داشت.


6) مشارکت آحاد جامعه، و اجتماع همه ظرفیت‏ها و استعدادها، موجب استفاده حداکثرى از منابع مادى و معنوى کشور، و استفاده حداکثرى از منابع نیز نیروى شتاب دهنده به پیشرفت و شکوفایى یک جامعه به شمار می رود و عدالت با گستراندن امکانات و فرصت‏هاى برابر براى آحاد جامعه، زمینه و بستر حضور فعال تک تک افراد را براى نقش آفرینى، تلاش و شکوفایى استعداد و توانمندى‏هاى آنها بوجود مى‏آورد. از سوى دیگر، عدالت حقیقى، عدالت در برخوردارى هاست و این برخوردارى‏ها در شرایطى رخ نمون خواهد شد که کشور در وضعیت پیشرفت مادى و معنوى باشد.


7) دغدغه ما نسبت به عدالت، تنها یک دغدغه نظرى و آکادمیک نیست بلکه بیشتر، دغدغه‏اى معطوف به ساحت عمل خصوصاً در کارکرد نظام جمهورى اسلامى ایران است. در واقع، عدالت براى جمهورى اسلامى در حکم هست و نیستِ آن به شمار مى‏آید که در نهایت باید در سطح بیرونى و زندگى محسوس و ملموسِ مردم تجربه عینى و واقعى پیدا کند.


بنابراین انتظار می رود دستگاههاى مسئول، خصوصاً قواى سه گانه در تقنین، اجرا و قضا، مسئله عدالت را به عنوان «متن» حرکت و جهت‏گیرى‏هاى خود و به مثابه مهمترین «راهنماى عمل» در قانونگذارى و اجرای امور کشور در نظر گرفته و به لوازم منطقى آن کاملاً پایبند باشد.

 

پایان پیام/

کد خبر 37200

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha