خبرگزاری شبستان: از جمله خصوصیات بسیار ممتاز و شاخص استاد مطهری که ایشان را به یک معنا سرآمد روشنفکران دینی و مصلحان بزرگ قرار داده، توجه و اعتنای شگرف این عالم دینی به مسایل فکری روز و اقتضائات زمانی است. اتفاقا یکی از بنمایههای اشراف و آگاهی وسیع مطهری به حوزههای مختلف تاریخی، جامعهشناسی، فقهی، کلامی، فلسفی و قرآنی را باید در همین موضوع جستوجو کرد.
یکی از رموز موفقیت مطهری در به سرانجام رساندن پروژه احیای اندیشه دینی در پیش از انقلاب و جذب نخبگان و جوانان دانشگاهی آن هم در روزگاری که مارکسیسم با شعارهای به ظاهر زیبا دل جوانان را میربود در این است که مطهری نه با وعظ و خطابه و نصیحت یا حتی هشدارهایی که پشت آن تعقل و خرد نباشد به مصاف با گفتمان روز میرود بلکه پشت اظهارات او کوهی از استدلال، منطق و خرد قرار دارد که اندیشههای او را از افتادن در دام تاریخ انقضاء و زمان محدود مصرف نجات میدهد، وگرنه مطهری نیز به مانند بسیاری از روشنفکرنماهایی که به ظاهر خود را یک مصلح میدانستند اما به واقع دنبال مطامع شخصی خود بودند مثل یک تب تند فروکش میکرد و نامش هم از خاطرهها حذف میشد.
مطهری آنگونه میاندیشد که عمل میکند و آنگونه عمل میکند که میاندیشد، بنابراین او را به هیچ عنوان نمیتوان در ردیف اندیشمندانی قرار داد که ممکن است خوب فلسفهبافی کنند اما نه نسبت به آثار فلسفهبافیهای خود اعتنایی دارند و نه خود را مجاب میکنند که عامل به آنچه میگویند، باشند.
از این نقطه نظر میتوان درباره اینکه چرا مطهری پیش از انقلاب کتاب ارزشمند «خدمات متقابل اسلام و ایران» را مینویسد، همچنان که گفته شد استاد مطهری با چشمانی باز وقایع و رخدادهای زمانی که در آن زندگی میکرد را رصد میکرد و در این رصدها است که متوجه اصرار عجیب رژیم طاغوت در کوفتن بر طبل ملیگرایی و ناسیونالیسم میشود، برگزاری مراسمهای مجلل و جشنهای شاهنشاهی در تخت جمشید، متصل کردن پهلوی به حکومتهای شاهنشاهی پیش از اسلام در ایران، تغییر تقویم رسمی کشور و پرورش تئوریسینهای و مورخانی که با جعل معنا و تاریخ تنور ملیگرایی و ملتپرستی را شعلهور نگاه دارند نمونهای از رفتارهایی است که در جهت خدشه وارد کردن و تحریف هویت حقیقی ایرانی- اسلامی صورت میگیرد، از این رو است که مطهری با روشنگری به افشای این پروژهها میپردازد.
البته همچنان که مطهری در این کتاب به درستی بر روی آن تأکید میکند قرار دادن اسلام و ملیت روبروی هم یک فکر استعماری برای تضعیف وحدت جهان اسلام است و البته در گذشته هم ریشههای تاریخی داشته است.
ایرانیها مسلمان شدند اما عرب نشدند
استاد مطهری در بخشی از کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» در اینباره مینویسد: سیاست امویها بر اصل تفوق عرب بر غیر عرب نامگذاری شد. معاویه به صورت بخشنامه به همه عمال خویش اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قایل شوند. این عمل ضربه مهلکی بر پیکر اسلام وارد کرد، منشأ اصل تجزیه شدن حکومت اسلامی به صورت حکومتهای کوچک همین کار بود. بدیهی است، هیچ ملتی حاضر نیست تفوق و قیومیت ملت دیگر را بپذیرد.
نکته بسیار مهم و کلیدی که مطهری در این کتاب بر روی آن انگشت میگذارد بر ضرورت تمایز قایل شدن میان پذیرش اسلام و پذیرش هویت عربی است. در آن روزگار در تبلیغات رسمی به گونهای القا میشد که انگار قرار است ایرانیها با پذیرش اسلام به یک ملت و هویت عربی تبدیل شوند، از این رو بود که مدام گفته میشد ما ایرانی هستیم و اجازه نمیدهیم عربها هویت حقیقی ما را دستکاری کنند.
استاد مطهری در پاسخ به این ترفندها به یک نکته مهم اشاره میکند: ایرانیان اسلام را پذیرفته بودند نه عرب را، اسلام از آن جهت مقبول همه ملتها بود که علاوه بر سایر مزایایش رنگ قومی و نژادی نداشت، جهانی و انسانی بود. ایرانیان و همچنین سایر مسلمانان غیر عرب به هیچوجه حاضر نبودند سیادت عرب را بپذیرند.
عکسالعمل ابتدایی که ایرانیان در مقابل این تبعیضات نشان دادند بسیار منطقی و انسانی بود. آنها عرب را به کتاب خدا دعوت کردند. گفته رسول خدا راست آمد که فرمود به خدا متمم آخر کار عجم شما را به دین اسلام و کتاب خدا دعوت خواهد کرد، آنچنان که در اول کار آنها را به کتاب خدا دعوت کردید.
ایرانیان در برابر تعصبهای نژادی ایستادهاند
مطهری در ادامه این فصل به موضوع مهم دیگری اشاره میکند که به واقع از برجستهترین خدمات ایرانیان به اسلام است؛ ایرانیان اگر میخواستند بر اصل و نژاد و فرهنگ خود مباهات کنند نه تنها چیزی کمتر از عربها نداشتند بلکه در جایگاهی بالاتر مینشستند. عربهای جاهل دختران خود را زنده به گور میکردند و بت میپرستیدند و بادیهنشین بودند اما ایرانیان پیش از اسلام پیرو دین یکتاپرستی بودند، به هیچ عنوان بت نداشتند، دختران خود را زنده به گور نمیکردند و معماری درخشانی داشتند، با این همه فرهنگ ایرانی به مرور در دل خود دچار آفتهایی شده بود و وقتی ایرانیها متوجه بنیانهای اصیل، توحیدی و کامل دین اسلام شدند درنگ را جایز ندانستند چرا که میدانستند اسلام دین مبتنی بر فطرت است و به تعبیر آن مصرع «چون که صد آمد نود هم پیش ما است» آنها اگر میخواستند بر طبل نژاد و اصالت بکوبند هیچگاه اسلام نمیآوردند، همچنان که مطهری در همین کتاب مینویسد افتخارات نژادی ایرانیان بسی بیشتر از اعراب بود اما این کار را نکردند و از عرب به اسلام پناه بردند نه به چیز دیگر البته نهضت شعوبیگری تدریجا یک مسیر انحرافی پیدا کرد.
در مسیری افتاد که نهضت قومیت عربی افتاده بود یعنی در مسیر تفاخرات قومی و نژادی و تفوق نژاد ایرانی بر سایر نژادها خصوصا بر نژاد عرب افتاد و احیانا از صدور نژادپرستی تجاوز کرد و تا زندقه کشیده شد ولی همین که شعوبیگری به این مرحله رسید توده مردم ایران و علمای باتقوای ایرانی شعوبیگری را سخت محکوم کردند و از آن تبری جستند یعنی بار دیگر با یک عکسالعمل اسلامی از طرف ایرانیان در مقابل یک انحراف که از میان خودشان برخاسته و رشد کرده بودند مواجه میشویم، علت شکست شعوبیگری هم همین بود.
اگر ایرانیان مسیر اولی را حفظ میکردند خدمت بزرگی به جهان اسلام عموما و خودشان خصوصا میکردند. برخی از ایرانیان آنچنان از این قوم شعوبیگری ناراحت و متأسف بودند و آن را خطری برای اسلام تلقی میکردند که علیرغم نژاد و قومیت خودشان به اعراب تعصب میورزیدند و این یکی از شگفتیهای تاریخ و از نشانههای نفوذ عمیق اسلام در روح ایرانی است.
پایان پیام/
نظر شما