به گزارش خبرگزاری شبستان؛جریانشناسی مجموعه ها و خطوط سیاسی، یکی از ابزارهای مهم برای رسیدن به بصیرت لازم در تحلیل سیاسی است. در مقاله زیر به شناخت یکی از چهره های نیمه پنهان استعمار در ایران و ارتباطات وی با چهره های سیاسی داخل کشور می پردازیم:
چهره حقیقی یا سیمای مجازی
اردشیر امیر ارجمند و میر حسین موسوی، این روزها در دو نقطه از این عالم خاکی، در توهم هم ذات پنداری هستند. هر دو همانند شخصیتهای داستانی بروخس، نویسنده آمریکای لاتین، در قصهها "هزار توها"، ماندهاند که کدام یک بر دیگری موثر است. امیر ارجمند مولای موسوی است یا موسوی بر امیر ارجمند ولایت داشته است! کدام یک حقیقت دیگری است و کدامیک مجاز دیگری!؟
اطلاعاتی که در بهمن ماه 1389 درباره نسبت میر حسین موسوی با اردشیر امیر ارجمند، منتشر شد، البته ابهام میزان تأثیر پذیری یکی از دیگری را به افکار عمومی هم کشاند.
در پی مرگ فتنه سبز، اردشیر امیر ارجمند و مجتبی واحدی، کوشیدند جای خالی موسوی و کروبی را در رسانه های خارجی پر کنند. این دو در واقع به عنوان بدل موسوی و کروبی مأموریت سوژه پردازی برای استکبار رسانهای غرب را بر عهده گرفتند. البته درباره واحدی در فرصت دیگری باید سخن گفت، اما درباره امیر ارجمند برخی بر این اعتقادند که بر خلاف این ظاهرنمایی، این موسوی بود که تا ماههای اخیر نقش مورد نظر امیر ارجمند را بر عهده داشت و از این پس، امیر ارجمند با کنار نهادن صورتک موسوی، چهره حقیقی مدیریت بخشی از فتنه سبز را نمایان میسازد.
پس از تکاپوی دوباره استکبار رسانه ای غرب در 25 بهمن ماه 1389، امیر ارجمند، نویسنده بیانیههای موسوی و برنامه ریز سلسله آشوبهای سه شنبه ها اعتراض آخر سال توصیف شد. همراه با این توصیف، گزارشهای اغراق آمیزی نیز درباره امیر ارجمند منتشر شد که وی را بیش از پیش یک چهره تأثیرگذار در فتنه سبز معرفی میکرد به طوری که امیر ارجمند چهره حقیقی و موسوی، سیمای مجازی بخشی از فتنه معرفی شد. اما گمان میکنم ضرورتی ندارد درباره اینکه موسوی یا امیر ارجمند سیمای حقیقی فتنه باشند بحث کنیم.
در ورای غبارها
پیوند رسمی اردشیر امیر ارجمند، با فتنه 1388 از آنجا آغاز گردید که وی به عنوان مشاور و «مسئول کمیته حقوقی ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی»، در سال 87 و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم معرفی شد.
وی با مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام تحت مدیریت حسن روحانی نیز مرتبط بود و یک سال پیش از فتنه در این مجمع سخنانی ایراد کرد که محتوای آن گرچه ادبیاتی به ظاهر علمی- دانشگاهی داشت اما چگونگی شورش علیه حکومت را تبیین میکرد.
امیر ارجمند با درجه دانشیاری در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تدریس بود. همزمان مسئولیت تاسیس و مدیریت نخستین واحد حقوق بشر در خاورمیانه را زیر نظر یونسکو در این دانشگاه بر عهده گرفت. حضور وی در این دانشگاه به دوران تحصیل وی بازمی گشت.
اشرافیت شبه علمی و شبکه های امنیتی
برخی رسانه ها ادعا کرده اند که امیر ارجمند، برادر لیلی امیر ارجمند، دوست صمیمی فرح دیبا (پهلوی) است. به نظر میرسد ارتباطات امیر ارجمند با کانونهای استکباری و شبکههای جاسوسی فرامرزی، آن قدر قابل توجه است که نیازی نیست برای سیاه نشان دادن سوابقش، وی را برادر لیلی امیر ارجمند نشان دهیم. اما در این میان نقبی به سوابق لیلی خالی از لطف نیست.
اساسا نام خانوادگی لیلی امیر ارجمند، "جهان آرا" است. لیلی، در دوره تحصیلات دانشجویی با فرح پهلوی، دوست بود. او ظاهراً با ارتداد از اسلام کاتولیک شده بود. اما اساساً به هیچ دینی معتقد نبود. مادر محمد رضا پهلوی در خاطراتش او را مروج فسق و فجور در اطراف فرح قلمداد میکرد. (خاطرات تاج الملوک آیروملو)
این فرح نبود که پس از ازدواج با محمدرضا پهلوی، به دلیل سابقه دوستی با لیلی او را بالا میکشید. بر کشیدن لیلی جهان آرا، به آن سبب بود که وی و خانوادهاش شخصاً شخصیت قابل توجهی برای شبکههای جاسوسی بود. مادر لیلی، ناهید شاهرخ فرزند داراب، متولد بلژیک و کارمند موزه ایران باستان و مرتبط با شبکه جاسوسی بود. پدرش عبدالله جهان آرا فرزند تقی کارمند دارائی بود. لیلی یک خواهر داشت که شوهر او سرهنگ شیخ الاسلامی، ریاست ساواک رشت را برعهده داشت. برادر لیلی جهان آرا، دکتر امیر جهان آرا، از نخستین اساتید دانشگاه ملی بود. وی از اعضای لژهای فراماسونری، مورد وثوق ساواک و از موسسان دانشکده معماری و شهرسازی بود. دکتر جهان آرا، جوانان مستعد را برای عضویت در لژهای فراماسونری و مأموریتهای فوقالعاده رژیم پهلوی، معرفی میکرد.
این درست در زمانی بود که میر حسین موسوی- عضو نهضت خداپرستان سوسیالیست، عضو جنبش مسلمانان مبارز، عضو شرکت مهندسان مشاور سمرقند - و حسن آلادپوش- عضو سازمان منافقین، عضو انجمن حجّتیّه(!) و عضو شرکت مهندسان سمرقند (تاریخ مجاهدین خلق ازآغاز تا فرجام. جلد دوّم. مرکز پژوهشها و مطالعات سیاسی)- محمد علی نجفی-معمار، کارگردان مجموعه سربداران، عضو موسسه آیت فیلم و عضو شرکت مهندسان سمرقند-، عبدالعلی بازرگان - عضو نهضت آزادی، عضو شرکت مهندسان مشاور سمرقند، عضو اتاق فکر فتنه سبز در لندن-،هایی ندیمی-رئیس دانشگاه شهید بهشتی از سال 1363 تا 1384 دارای طولانیترین دوره ریاست در دانشگاهها کشور-، در دانشکده معماری شاگردان او بودند. همین زمان اردشیر امیر ارجمند که از بستگان او بود، در مقطع کارشناسی دانشکده حقوق دانشگاه ملی تحصیل میکرد. به علاوه زهره کاظمی آزاد(زهرا رهنورد) در همین سالها به عنوان یکی از دستیاران لیلی جهان آراء در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همراه با او در کادر گزینش دختران شایسته- مبتذل ترین فعالیت ضد فرهنگی دربار علیه جوانان کشور - همکاری میکرد.
حسین فردوست در خاطراتش ارتباطات وسیع وی با جاسوسیان آمریکا، شوروری، چک و اسلواکی، ایتالیا و فرانسه را تشریح کرده است. این شبکهها لیلی را به مثابه چشم و گوش خود در اطراف فرح میدانستند. لیلی جهان آرا، در مدرسه فرانسوی زبان "رازی" در تهران تحصیل کرد و از همان زمان همکلاسی و دوست فرح، بود. وی لیسانس زبان و ادبیات فرانسه را از دانشگاه تهران و فوق لیسانس کتابداری را از دانشگاه رانگوز نیوجرسی (آمریکا) گرفت. وی رسماً از اسلام مرتد شد و به مذهب کاتولیک پیوست. همسر نخست لیلی، صاحب ثروتمند یک کارخانه جیر در جاده قدیم تهران – شهر ری بود ولی زندگی مشترک آنها دوام نیافت. لیلی، در سال 1345 پس از جدا شدن از همسر نخست خود با " حسینعلی(شاهرخ) امیر ارجمند" ازدواج کرد و عروس خانواده امیر ارجمندها شد. از این پس بود که بیشتر به لیلی امیر ارجمند شهرت یافت.
دکتر شاهرخ امیر ارجمند، استاد فیزیک دانشگاه تهران بود وی با حمایت دکتر نهاوندی رئیس فراماسونر دانشگاه تهران در این دانشگاه به مشاغل عالی رسید و در زد و بندهای مقاطعه کاری، سرمایهای به هم زده بود. اما موقعیت وی پس از ازدواج با لیلی، تقویت یافته و توانست به حلقه مشاوران دفتر فرح ملحق شود. در دی ماه 1357 و روزهای پایانی رژیم طاغوت، شاهرخ امیر ارجمند به همراه حسین نصر رئیس دفتر فرح، پیشنهاد میدادند که فرح با فرار شاه در ایران بماند و عهده دار امور سلطنت گردد و با قیافه روشنفکری، طوفان انقلاب را مهار کند! (دستنوشتههای یکی از رجال دربار پهلوی. فصلنامه بررسیهای تاریخی. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. شماره 16)
لیلی امیر ارجمند، شخصیت محوری چندین شبکه جاسوسی بود. ارتشبد فردوست احتمال میدهد که لیلی جهان آرا در سال «1342» برای پایان نامه تحصیلی خود، مدتی را در آمریکا گذرانده و به سیا، موساد یا «MI6» (ام آی 6) پیوسته باشد. همچنین لیلی امیر ارجمند ارتباط مشکوکی با عناصر سفارتهای مجارستان، چک اسلواکی ، روسیه و .. برقرار کرده بود. بر اساس اطلاعات فنی و انسانی اداره کل هشتم ساواک (ضد جاسوسی) وی از طریق روابط غیر اخلاقی با دیپلماتهای بلوک شرق همانند مجارستان، لهستان، چک و اسلواکی و... مأموریتهای خود را انجام میداد. در یکی از گزارشهای ساواک، آمده است که تاریخ 24 اردیبهشت 1352 همراه با «استراگا» سفیر وقت چک و اسلواکی بود. همسر استراگا در خصوص ارتباط وی با لیلی، عصبانی شد و با او به مشاجره پرداخت.
لیلی، غیر از ارتباط با دربار و شبکههای جاسوسی، مأموریتهای اداری هم داشت. او از موسسان و رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و رئیس کتابخانه دانشگاه ملی، استادیار کتابداری دانشگاه تهران، رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت، عضو هیئت امنای بنیاد آرشام، عضو هیئت مدیره و موزه علوم و فنون و از اسفند 1353 عضو شورای آموزش کشور بود. (سایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)
دانشگاه ملی در واقع نخستین دانشگاه آزاد ایران بود که با شهریه دانشجویان بخشی از هزینههای خود را تأمین میکرد. دانشجویان این دانشگاه اغلب فرزندان اشراف رژیم طاغوت اعم از وابستگان به شبکههای فراماسونری و حزب صهیونیستی بهائیت، ارتشتاران، سناتورها، سران ساواک و... بودند. اساتید و کادر اجرائی دانشگاه نیز به نوعی وابسته به همین اشرافیت بودند. فرخ رو پارسا که بعدها به وزارت آموزش و پرورش کابینه هویدا دست یافت، ابتدا به عنوان نخستین مدیر کل زن در ایران، در این دانشگاه مسئولیت داشت. بازماندگان این اشرافیت حتی تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، همانند زنجیرهای به هم بسته و به هم پیوسته بودند. به طوری که دکترهایی ندیمی که طولانی ترین ریاست را در این دانشگاه و دیگر دانشگاهها پس از انقلاب اسلامی داشت، در سالهای میانی دهه 1370 از اعمال تغییرات جدی در بدنه اجرائی دانشگاه پرهیز داشت و زمانی که دانشجویان در این خصوص به او هشدار میدادند، میگفت: «اینها از قبل از انقلاب به هم وصل هستند. اگر کسی بخواهد یک کارمند جزء را جابه جا بکند، فردا 40 نفر اعتراض میکنند!»
در چنین فضائی، ورود به این دانشگاه، بدون سفارش ویژه ساواک و اشرافیت مذکور ممکن نبود. یا حداقل ساواک و اشرافیت حاکم بر این دانشگاه میبایست نسبت به متقاضی ورود به دانشگاه حساسیت منفی نمیداشت.
ساواک و چریکهای دست آموز
می دانیم که رژیم پهلوی، خود با مدیریت ساواک، پروژه ساخت اپوزسیون مصنوعی را در دستور کار داشت. بسیاری از عناصر به ظاهر چریکی و چپ، و مخالف رژیم پهلوی دست پروردههای خود ساواک بودند. تعدادی از آنها در همین دانشگاه تحصیل میکردند و به ظاهر در تکاپوی براندازی رژیم پهلوی بودند ولی در واقع مأموریت نفوذ در میان بدنه نیروهای انقلابی را برعهده داشتند.
اردشیر و فرزندش علی امیر ارجمند در دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی
اما پس از ذکر این مقدمه باز گشتی به اصل ماجرا خواهیم داشت. اردشیر امیر ارجمند، در خانوادهای دیده به جهان گشود که به اشرافیت طاغوت وابسته بود. او متولد 1336 تهران است. دیپلم ریاضى خود را در سال 1354 در دبیرستان کیهان تهران، دریافت کرد. از کودکی و نوجوانی تحت تأثیر فضای فرهنگی حاکم بر خانواده آثار نویسندگان روس مانند داستایوفسکى، ماکسیم گورکى، تولستوى و نویسندگان چپگرای ایرانی مانند شریعتى را مطالعه میکرد. در همان سال اخذ دیپلم و در سال 1354 به دانشگاه ملی (شهید بهشتی) راه یافت. در آن سالها، اساتیدش مهدى شهیدى، حسن امامى، على آبادى و... بودند. در سال 1357 کارشناسی حقوق خود را از این دانشگاه دریافت کرد.
اردشیر امیر ارجمند، در سال 1358 در بحبوهه انقلاب اسلامی و تعطیلی دانشگاهها در انقلاب فرهنگی، راهی آمریکا و فرانسه شد ولی اقامت در فرانسه را ترجیح داد تا اینکه در سال 1360 کارشناسى ارشد حقوق بین الملل را از دانشگاه استراسبورگ گرفت. در پایان نامه کارشناسی ارشد خود موضوع "مصادره و ملى شدن اموال افراد" و قوانین و ضوابط رایج دنیا درباره ملى شدن اموال افراد را مورد بررسى قرار داد.
سالهای بعد نیز در این دانشگاه ماند و با هزینه معاونت حقوقی دفتر نخست وزیری- میر حسین موسوی- در سال 1369 دکتراى دولتى حقوق بین الملل را اخذ کرد. پایان نامه دکتراى او درباره "مقررات مخاصمات مسلحانه در دریا در زمان صلح و جنگ" بود. وی همزمان دورههای حقوق بشر را در فرانسه طی کرد.
در این حال اعضای خانواده امیر ارجمند، قیافه چریکی و برانداز به خود میگرفتند و او به طور طبیعی در مسیر سوابق خانوادگی خود گام بر میداشت.
به گزارش یک مقام مطلع در وزارت اطلاعات، مادر اردشیر، "افسر محرم زاده" به ظاهر عضو گروهک مجاهدین(منافقین) خلق بود و در سالهای اخیر در فرانسه اقامت داشت و با سلطنت طلبان نیز همکاری میکرد. این همکاریها فرضیه دستآموز بودن چریکهای این سازمان را تقویت میکند.
به ویژه آنکه تحقیقات میدانی نشان میدهد، "نازی امیر ارجمند"، خواهر بزرگ اردشیر، کارمند حزب رستاخیز بوده است. و سوال این است که آیا کسی که مادرش عضو یک گروه برانداز بوده میتوانست در حزب رستاخیر حضور داشته باشد؟! چرا که نمیتوان پذیرفت، اشراف اطلاعاتی ساواک بر خانواده امیر ارجمند که به شدت به فرح نزدیک بودند و نیز حزب رستاخیز- تنها حزب سالهای پایانی رژیم طاغوت- تا این حد ضعیف باشد.
منصور برادر بزرگ اردشیر امیر ارجمند نیز عضو سازمان منافقین خلق بود. خانه منصور در سالهایی که این سازمان به مبارزه مسلحانه با انقلاب اسلامی پرداخت، مخفیگاه سران منافقین خلق بود. وی سپس در شهر استراسبورگ فرانسه مقیم شد. وی در فرانسه نیز به فعالیت اطلاعاتی علیه انقلاب اسلامی میپرداخت. وی پس از فتنه سال 88 با کمک منافقین، فرزندان و همسر اردشیر را به صورت غیر قانونی به ترکیه و سپس استراسبورگ فراری داد.
نبش قبر و احیای شبکه مخفی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خلاء نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی در دانشگاهها موجب گردید، بازماندگان اشرافیت حاکم بر دانشگاه تهران، امید به بازسازی خود را به مقام عمل درآورند. این مهم، با اتکا به برخی از عناصر نفوذی در نهادهای امنیتی، نخست وزیری، مسئولان گزینش اساتید در ستاد انقلاب فرهنگی و...انجام شد تا توانستند حدودی از این اشرافیت را بازسازی کنند. این اتفاق در رشتههای علوم انسانی و به ویژه حقوق، علوم سیاسی، اقتصاد و... بیشتر تحقق یافت. از همین مجرا "م. ت"، "ح. ق"، "ع. ق"، "م. س"، " و... در این دانشگاه جایگاهی یافتند. بعضی از آنها، بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشائی مجدد دانشگاهها در حالی که هنوز دانشجوی مقطع کارشناسی بودند به عنوان استاد ! در این دانشگاه به تدریس پرداختند.
آنها، به سرعت، در گروههای هیئت علمی، فضای بستهای حاکم کردند و تنها دانشجویان خاصی را که در اطرافشان جیک جیک میکردند به عنوان دانشجو در مقاطع بالاتر و عضو هیئت علمی میپذیرفتند. همزمان برخی از آنها با اتکا به اشتغال خود در نهادهای سیاسی و امنیتی، دانشجویان مومن و مستعد را با پرونده سازی و استنادات شبه علمی از ورود به مقاطع بالاتر حذف میکردند. تا جایی که فردی به سبب نوشتن کتابی درباره انقلاب اسلامی از عضویت در هیات علمی محروم میماند و دانشجویی به سبب حمایت از میرزای شیرازی و شیخ فضل الله نوری! در پایان نامه خود، مورد غضب واقع میگشت.
در چنین فضائی اردشیر امیرارجمند، در دانشگاه شهید بهشتی برکشیده شد و به تنهایی، کانون تجمیع بسیاری از پیوندهای شبه علمی و به ظاهر حقوق بشری فرامرزی بود.
کانون شبکه های ارتباطی
اردشیر امیرارجمند، پس از دفاع مقدس به کشور بازگشت در حالی که اشرافیت مذکور راه را برای وی هموار کرده بود تا به عنوان عضو هیأت علمى در این دانشگاه مشغول به تدریس شود. این در حالی بود که نه سوابق خانوادگی وی، نه مطالعات دوران نوجوانی و جوانیاش امکان آشنائی او با فرهنگ اسلامی را فراهم نکرده بود. او کاملا در فضائی متاثر از غربیت بالیده و تحصیل کرده و سپس به عنوان استاد به یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور راه یافته بود. او همچنین به طور غیررسمى در دورههای آموزشی سازمانهاى دولتى و غیردولتى در استانهای مختلف کشور به تدریس مباحث مربوط به حقوق بشر پرداخت.
وی با همکاری یونسکو، در دانشگاه شهید بهشتی کرسى و گروه حقوق بشر و نیز انجمن حقوق بشر ایران را ایجاد کرد و خود مسئولیت آن را بر عهده گرفت. این گروه، به عنوان تنها گروه حقوق بشر در خاورمیانه از نظر وی و جریان افراطی مدعی اصلاحات، مایه مباهات و فخرفروشی و مجرای گردآوری گزارشهای مغرضانه درباره نقض حقوق بشر در ایران! بود.
وی همچنین در قالب نهادسازی و ارتباطات رسمی و غیر رسمی با این نهادها و تشکلهای مشابه در سطح بین المللی، میکوشید بخشی از پیوندهای اشرافیت مذکور را با بیگانگان تقویت سازد. وی مشاور دفتر خدمات حقوقى بین المللى نهاد ریاست جمهورى و عضو مجموعه هایی چون "انجمن حقوق بین الملل لندن"، "انجمن ایرانى حقوق بشر"، "انجمن ایرانى اخلاق در علوم و فناورى"، "جمعیت توسعه علمى ایران"، "کمیته ملى اخلاق زیستى"، "انجمن ایرانى دوستان سازمان ملل متحد"، "انجمن ایرانى حقوق جزا"، "انجمن ایرانى حقوق بین الملل"، "شوراى علمى مرکز پژوهش و اطلاع رسانى ریاست جمهورى(قبل از دولت نهم)"، "کمیسیون پژوهش و آموزش هیأت نظارت بر اجراى قانون اساسى(دوره خاتمی)، "انجمن ایرانى جرم شناسى"، "هیات علمی دانشگاه تهران"، "هیات علمی مجتمع آموزشى قم" و... نیز بود.
امیر ار جمند در تهیه و تدوین چندین طرح و لایحه درباره «حقوق شهروندى»، «اسرار دولتى»، «حریم خصوصى»، «رسانههای همگانى»، «سازمانهای غیردولتى»، «شوراها»، «حقوق متهمین و محکومین» و... در دوره مدعیان اصلاحات نقش داشت.
امیر ارجمند با اتکا به ریاست کرسى حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی، در مراکز علمی و حقوق بشری جهان به نمایندگی از ایران حضور مییافت و بدیهی بود که با آن سوابق و لواحقی که از خود نشان داد، به جای تبیین مسائل واقعی کشورمان و مواضع منصفانه، از منظری که تحقیر کننده جامعه حقوقی کشورمان باشد، سخن میگفت.
یکبار در اردیبهشت 87 -یک سال قبل از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری- به دعوت مجمع تشخیص مصلحت نظام در همایشی به ایراد سخنرانی پرداخت تا عدم مشروعیت نظام را به دلیل سرکوب مخالفان! در اذهان جا بیندازد. وی گفت: «آنچه در کشور باعث لطمه به مشروعیت جامعه میشود فاصلهای است که بین ارزشهای مورد حمایت حکومت به عنوان ارزشهای اخلاقی و ارزشهایی که ضامن امنیت و تمامیت ارضی کشور و وجدان جمعی میباشد، افتاده است!» (خبرگزاری آفتاب نیوز. وابسته به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخص مصلحت نظام. 31 اردیبهشت 1387)
پایان امیر ارجمند
با ورود میر حسین موسوی به صحنه انتخابات، اردشیر امیر ارجمند، به یاری او شتافت و به عنوان مشاور ارشد و رئیس کمیته حقوقی ستاد موسوی، وی را برای حضور در کارزار انتخاباتی تشویق کرد. وی البته امید داشت با نشاندن موسوی در اریکه قدرت، نهادی به نام "معاونت حقوق بشر ریاست جمهوری" تاسیس کند.
او همچنین تعدادی از دانشجویان و اساتید جوان دانشگاه شهید بهشتی را تشویق کرد که "ستاد حقوقی صیانت از آراء" را برای موسوی راه اندازی کنند و مدعای تقلب در انتخابات را گردآوری کنند. وی خشونت را نماد دموکراسی میدانست و در گفتگو با دانشجویانش (خشونت) را واکنشی «تعرضی» به دیکتاتوری! قلمداد میکرد.
امیر ارجمند حتی با تکیه بر ارتباطات پیشین خود در معاونت حقوقی ریاست جمهوری، کوشید از نهاد ریاست جمهوری نیز مستنداتی علیه احمدی نژاد گردآوری کند. اما وقتی موسوی حتی یک برگ مستند از ادعای تقلب به شورای نگهبان ارائه نداد، ناتوانی امیر ارجمند بیش از پیش روشن گردید.
امیر ارجمند، چون از منظر حقوقی نتوانست انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را زیر سوال ببرد، با نگارش بیانیههای موسوی از یک سو و کشاندن اوباش وابسته به شبکه منافقین از سوی دیگر، عصیان علیه انتخابات و رای 40 میلیونی ملت مسلمان ایران را عملیاتی ساخت. اوج این عصیان در 25 خرداد و 30 خرداد بود. امیر ارجمند و دوستانش با انتخاب این روزها برای شورش علیه رای ملت، قصد جبران ناکامی شورش منافقین در سال 1360 را داشتند.
امیر ارجمند در جریان فتنه 1388 بازداشت و مدتی زندانی شد. سپس با عفو و اغماض نظام جمهوری اسلامی آزاد گردید، ولی از کشور گریخت و به لانه منافقین در استراسبورگ پیوست.
او هم اکنون نیز به نام سخنگوی میر حسین موسوی بیانیه میدهد، اظهار نظر میکند و اوباش را به شورش دعوت میکند تا انقلابهای اسلامی در کشورهای عربی را تحت الشعاع قرار دهد. نه موسوی و نه امیر ارجمند هیچکدام دیگری را مدیریت نمیکردند. هیچ کدام مولای دیگری نبودند. هر دو آنها ولایت استکبار را پذیرفته بودند. هر دو آنها به جای تبعیت از رای ملت که همواره همسو با اهداف ولایت بوده، تابع دستهای مرموزی شدند که قرار بود در برابر انقلاب اسلامی عصیان کنند. غیر از این دو دیگرانی هم بودند که ولایت شیطان بزرگ را پذیرفتند. در آینده درباره آن کسان هم سخن خواهیم گفت. انشاءالله
منبع:هفته نامه 9 دی
نظر شما