خبرگزاری شبستان: به ظاهر امروز در جامعه ما شادی امری مفقود یا حداقل کمرنگ شده ای است که علت این امر نیاز به بررسی دارد. در این خصوص با حجت الاسلام مسلم گریوانی، کارشناس ارشد کلام اسلامی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه اسراء به واکاوی این مساله پرداخته ایم، گفتگوی ما را با مولف کتاب های "خدایی که در این نزدیکی است" و "تبارشناسی فکری و نقد مبانی عرفان های نوظهور" می خوانید:
چرا شادی در سبک زندگی امروز ما جایگاه کمرنگ تری دارد و اغلب، مظاهر غم بیشتر مورد توجه قرار می گیرد؟
پیش از پاسخ به این سوال باید تعریف درستی از شادی داشته باشیم؛ از زبان توده مردم فرد شاد به کسی گفته می شود که می خندد و تحرک دارد یا موسیقی شادی گوش می دهد یا مرتب با طبیعت ارتباط دارد و به مسافرت می رود و روابط اجتماعی خوبی دارد. بنابراین اگر خانوده ای عروسی شاد برگزار کند، شاد بوده و اگر بر عکس این باشد، غمگین است.
اما شادی و غم بیش از آنکه با ظاهر و رفتار ارتباط داشته باشد، به دورن و قلب و دل ارتباط دارد و این از حالات انسان است نه فعل و رفتارهای او؛ بنابراین آن تعریفی که در میان عامه مردم از شادی و غم وجود دارد، صحیح نیست بلکه اثر و خروجی رفتار است نه حقیقت شادی و غم.
به طور مثال وقتی رفتارهای یک خانواده را بررسی می کنیم، متوجه می شویم این خانواده به ظاهر شاد که در خلوت خو غم سنگینی دارند یا آن خانواده ای که عروسی شادی می گیرند یا افرادی که به این مجلس دعوت شده و رقص و آواز و ... دارند، پس از ترک مجلس و مراجعه به خانه خود، باز هم شاد هستند و در آرامش یا دوباره به ناراحتی های خود باز می گردند؟
بنابراین شادی حقیقی امری درونی است که با امور خاصی در حالات انسان پیدا می شوند.
این اموری که منجر به شادی انسان می شود کدام اند؟
ببینید، انسان شاد در درون خود امیدوار است و احساس شخصیت و عظمت می کند و خودش را متکی به تکیه گاه بزرگی می داند. افرادی که ناامید و غمگین و افسرده هستند یا رفتارهای ناهنجار و خشن دارند به این دلیل است که کمبود شخصیت یا احساس تنهایی می کنند. وقتی ایمان باشد، تکیه گاه بزرگی به اسم "خدا" هست که فرد از احساس های یاد شده به دور می ماند و حتی در خلوت ترین خلوت خود احساس تنهایی نمی کند چرا که قدرت لایتنهی با او هست که هیچ کس را قدرت مقابله با او نیست و خداوند خود در قرآن فرمود: " إن الله یدافع عن الذین آمنوا" خدا از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند.
با این توصیف چرا در جامعه امروز مظاهر غم و ناراحتی بیش از شادی و فرح است؟
ما امروز دچار تناقض در جامعه دینی هستیم چرا که با دو نسل جدید و قدیم روبه رو بوده و نسل گذشته، نسل غمگین و نسل امروز نسل شاد و خندانی هستند. جوان امروز جامعه فعلی مومنان را نمی پسندد و اعتراض می کند که این افراد دائم در حال سوگواری بوده و کمتر به شادی می پردازد. البته این اعتراض چندان نا به جا هم نیست.
انسان هم روحیه شاد دارد و هم غمگین، هم خوف دارد و هم رجا؛ اما روایت جالبی از امام رضا در میزان الحکمه، ج 7، حدیث 3228 بیان شده است که فرمودند: حضرت عیسی(ع) هم شاد بود هم گریه داشت و حضرت یحیی(ع) شخصیت گریانی داشت و خنده نداشت و آن کاری که حضرت عیسی (ع) داشت بهتر بود.
امروز نسل جوان دنبال شادی است و این توقع بجایی هم هست اما نسل گذشته به طور معمول آرامش و رضایت خاطر خود را بیشتر در مراسم سوگواری و نذر و عزا پیدا می کند و اگر از آنها بپرسیم که آیا این مراسمات شما را افسرده و غمگین نمی کند، پاسخ می دهند اتفاقا این مراسم به ما شادی و آرامش می دهد، نه حس افسردگی. و این سخن آنها نیز درست است چرا که این کار آنها با امری قلبی گره خورده است و ما نباید این عزاداری و مناجات با خدا را افسردگی و اضطراب قلمداد کنیم چون ظاهر آن با گریه و ناراحتی همراه است بلکه این پیوند درونی است که با خدا و اولیای خدا گره خورده هر چند ظاهرش گریه باشد اما ابتهاج و سروری درونی ایجاد می کند. ضمن اینکه فراموش نکنید افرادی که در هشت سال دفاع مقدس آن تحرک و شادی و خنده ای را که داشتند، از مناجات و ارتباط قلبی با خدا و مراسمات سوگواری خود به دست می آوردند.
خداوند در آیه 82 سورا انعام می فرماید: الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ ببینید ریشه ایمان از کلمه امن گرفته شده و امن به معنای آرامش و امنیت است و کسی که آرامش داشته باشد، شاد است و برعکس آن نیز صادق است.
بنابراین شادی امری درونی است و با یک عامل درونی ایجاد می شود نه با عامل بیرونی مانند پارک رفتن و موسیقی گوش دادن و ... .
اما جامعه امروز ما نیز نیاز به شادی دارد و طبق روایت یاد شده، امام رضا (ع) نیز سیره حضرت عیسی (ع) را می پسندد که شادی و غم را با هم دارد و این سیره باید در جامعه رعایت شود.
چطور می شود در جامعه امروز این موازانه را ایجاد کرد؟
این موضوع هم نیاز به یک عامل درونی دارد و هم بیرونی و در واقع باید میان این دو تعادل ایجاد کرد؛ یعنی اگر قرار است جامعه دینی مراسم سوگواری بر اهل بیت (ع) و مناجات با خدا را داشته باشد، باید مراسم شادی و مولودی را نیز ترویج و گسترش دهد. به طور مثال ما اغلب نذرهای خود را برای ایام سوگواری و شهادت اهل بیت (ع) انجام می دهیم، چه اشکالی دارد که نذر خود را برای روز ولادت آنها هزینه کنیم تا این ایام نمود بیشتری پیدا کنند و جلسات مدح و ستایش و شادی افزایش یابد. البته متاسفانه گاه در همین ایام نیز شاهدیم که برخی مداحان و منبری ها، به ذکر مصیبت می پردازند و مجالس شادی را با حزن همراه می کنند و این موجب دلزدگی و دلسری مردم بخصوص جوان ها می شود. از سوی دیگر جامعه دینی غالبا نسبت به مسائا تفریحی، مسافرت و موسیقی، دچار افراط و تفریط می شوند و حضور در مراسم شادی و عروسی و مسافرت و پارک را بر خود ممنوع می کنند در صورتی که این با اساس دین در تضاد است.به طور مثال اسلام مطلق موسیقی را حرام نمی داند یا گردش و تفریح را ممنوع نکرده و این رویکرد جامعه مذهبی موجب می شود جوان ها گمان کنند وقتی افراد متدین با این موضوعات مخالف هستند، پس یعنی دین با این مسائل مخالف است و بنابراین دین اسلام، دین شادی نیست. این موضوع ضربه اساسی به دین وارد می کند که باید اصلاح شود.
در سیره شهید بهشتی خاطره ای با این مضمون نقل شده که روزی ایشان برای تحصیل به حوزه علمیه ای مراجعه می کنند که اغلب طلبه های آن ظاهری ناراحت و درهم داشتند. وقتی علت را از آنها جستجو می کند، آنها پاسخ می دهند که خدا در قرآن فرموده: فَلْیَضْحَکُواْ قَلِیلاً وَلْیَبْکُواْ کَثِیرًا؛ باید کم بخندند و زیاد گریه کنند. ما نیز به این ایه عمل کرده کم می خندیم و زیاد گریه می کنیم. شهید بهشتی کنجکاو می شود و در خصوص این آیه تحقیق می کند و متوجه می شود این آیه خطاب به کافران است که خدا به دلیل قطع ارتباط قلبی کافر با منبع شادی (خدا) این آیه را بیان فرموده است، نه خطاب به مومنین!
بنابراین وقتی جامعه مذهبی از تفریحات سالم (حتی رستواران رفتن) فاصله گرفته، این فضاها با گناه بیشتری آمیخته و آلوده شده و این از کم کاری مومنین است.
لذا باید مراسم شادی و مولودی خوانی در جامعه احیا و پررنگ شود و مبلغان و روحانیون معارفی را آشکار کنند که در مخاطب ایجاد شادی و امید می کند نه اینکه تنها به ذکر و یاد جهنم و عذاب الهی بپردازند و مردم را مایوس و دلسرد کنند (البته در این مورد هم نباید افراط و تفریط شده و خوف و رجاء با هم در نظر گرفته شود) همان طور که در سخنان رهبری حتی یک جمله مایوس کننده پیدا نمی شود که ایجاد ضعف و خوف و نگرانی در مردم کند و ایشان مرتب جوان ها را به سوی امید و اینده سوق می دهند و اگر غیر از این بود، جامعه افسرده می شد.
پایان پیام/
نظر شما