به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان، «کتاب «مهدیان دروغین» آخرین اثری است که از حجتالاسلام و المسلمین دکتر رسول جعفریان استاد تاریخ دانشگاه تهران به بازار نشر آمده است. به فاصله کوتاهی از انتشار این کتاب، حجم وسیعی از استقبال جامعه فرهنگی کشور معطوف به این اثر شد. چه اینکه هم موضوع جذاب بود و هم آثار دکتر جعفریان به دلیل پژوهشهای دقیق او در تاریخ اسلام همواره به عنوان آثار خوب و بعضاً مرجع تلقی میشود، به بهانه تجدید چاپ این کتاب، به سراغ ایشان رفتیم.»
روزنامه ایران با این مقدمه، گفتوگوی خود با رسول جعفریان را منتشر کرده که مشروح آن در پی میآید:
ظاهراً حضرت عالی در حال کار روی کتاب آخر خود «مهدیان دروغین» هستید تا در ویرایش جدید با مطالب جامعتری به بازار کتاب آید. چطور شد اصلاً به سراغ این موضوع - مهدویت - رفتید و در ویرایش جدید چه مطالبی به کتاب اضافه خواهد شد؟
بالا گرفتن بحثهای مهدویت توسط اطرافیان رئیسجمهور سابق و برخی محافل دیگر بنده را متوجه این موضوع کرد. البته بحث ظهور از پیش از دولت احمدینژاد شروع شد و در دولت ایشان و با حمایتهای مالی که از برخی مؤسسات مهدویتگرای افراطی صورت گرفت، این بحثها رو به ازدیاد گذاشت. به هر حال بنده به عنوان یک روحانی و علاقهمند به تاریخ، فکر کردم قدری سابقه بحثهای ظهور را دنبال کنم تا ببینم چه مسائلی در جریان بوده و این همه مهدی دروغین در تاریخ در چه شرایطی و به چه دلایلی ظهور کردهاند.
اما درباره اضافات چاپ جدید، در بیشتر بخشها در دل فصول کتاب، مطالبی افزودهام. بخشی را که مربوط به مسائل نزدیکی ظهور در روزگار پس از انقلاب اسلامی و حتی در سالهای اخیر بوده توسعه دادهام. برخی از رسائل ادعای ظهور را هم در پایان آوردهام که دو برابر بخش قبل است. در لا به لای کتاب بخشی مربوط به بحث علائم ظهور در دوره مشروطه است که اصلاً در چاپ قبل نبود و در اینجا به صورت مفصل آمده است.
همانطور که حضرت عالی در مقدمه کتاب خود آوردهاید، انتظار ظهور مختص به شیعیان و حتی مسلمانان نیست. اولین نشانههای موعودگرایی که حضرت عالی ضمن پژوهشهای خود به آن رسیدهاید کی و کجا بوده است؟
بحث ظهور یکی از بحثهایی است که در بیشتر ادیان بود و این را بارها نویسندگان و پژوهشگران مختلف یادآور شدهاند. طبعاً به دلیل گستردگی آن و پذیرش آن در ادیان مختلف زمینه سوءاستفاده نیز از آن به همان اندازه رواج داشته و دارد. در دنیای اسلام هم بحث ظهور از همان آغاز مطرح بوده است. وقتی پیامبر (ص) رحلت کرد یکی از صحابه گفت که او نمرده و خواهد ماند و بعد از مرگ همه اصحابش، رحلت خواهند کرد. این نوعی مهدویتگرایی بود. بعدها در دوره بنیامیه جدیتر شد. برخی از فرقههای شیعه و سنی دنبال این بحث بودند. عباسیان هم خیلی سخت دنبال آن بودند. برای همین منصور نام پسرش را مهدی گذاشت. به هر حال ماجرا با شتاب پیش رفت.
آیا مهدیان دروغین دارای پایگاههای طبقاتی یا فرهنگی یکسانی بودند یا اینکه از هر طیف و طبقهای در میان آنها دیده میشود؟
تا آنجا که میدانیم بیشتر این افراد انتسابی به سادات داشتند و به اعتبار اینکه از نسل پیامبر (ص) هستند یا حتی نام و کنیهشان شبیه آن حضرت است، چنین ادعاهایی را مطرح میکردند. به طور طبیعی افرادی از سادات چنین ادعاهایی داشتند که درس و تحصیلاتی هم داشتند و با حدیث و مذهب آشنا بودند. گر چه باید گفت، اغلب اینها و اطرافیان آنها اگر هم از میان علما بودند، از قشری متوسط و پایینتر بودند. شاهدش آنکه این قبیل ادعاها هیچگاه در میان مجتهدان بزرگ و مراجع تقلید در طول قرون وجود نداشته است.
شما در کتاب به تعداد قابل توجهی از ادعاهای تاریخی مهدیان دروغین اشاره فرمودهاید. چه میشود که برخی از این ادعاها بسیار سریع به فراموشی سپرده میشود اما برخی دیگر در تاریخ منجر به شورشهای گسترده اجتماعی و سیاسی شده است؟
دلیل این امر میتواند این باشد که این قبیل ظهورها اگر در شرایطی صورت میگرفت که میتوانست رنگ مردمی به خود بگیرد، جاذبه بیشتری داشت. برخی از افرادی که مدعی ظهور بودند افراد زرنگی بودند و با فریبکاریهای مختلف عوام را فریب میدادند. برخی هم آدمهای سادهای بودند. به هر حال ادعای ظهور در مواقعی رنگ سیاسی و قدرتطلبانه هم به خود میگرفت. گاهی حتی در قرن نوزدهم میلادی وجهه ضد استعماری هم داشت؛ مثل جریانی که مربوط به ظهور مهدی سودانی بود. باید هر مورد را جدا بررسی کرد.
افراد زیادی بودهاند که بر خلاف احادیث شیعه اقدام به پیشبینی زمان ظهور امام زمان (عج) یا شبیهسازی برخی اشخاص با امام غایب کردهاند. این افراد در طول تاریخ معمولاً با چه انگیزههایی دست به این اقدامات میزدند؟
اخبار مربوط به ظهور، جعلیات فراوانی دارد که امکان تطبیق با برخی از شرایط در آنها هست. بسیاری از این اخبار هم به درستی گسترش فساد را یکی از علائم ظهور میداند. این مسأله بهانهای دست افراد زرنگ یا حتی سادهلوح و مقدس میدادند تا با استفاده از اینها بحث ظهور را مطرح کنند و بگویند ظهور خیلی نزدیک شده است. اشاره کردم که سوءاستفاده هم از این قضیه میشده و کسانی از این ابزار به عنوان وسیلهای برای رسیدن به قدرت استفاده میکردند.
ظاهراً ادعاهای ظهور در دوران بحرانهای اجتماعی ناشی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و بلایای طبیعی یا در دوران گذار سیاسی و خلاء قدرت بیشتر مطرح شده است. آیا پیوندی معین و چشمگیر بین این دورهها و ادعاهای ظهور به چشم میخورد یا اساساً ربط خاصی به هم ندارند؟
همانطور که اشاره کردم، به دلیل آنکه یکی از فلسفههای ظهور، رهاییبخشی مردم از مشکلات و فساد اعم از دینی و اجتماعی و جز آن است، بنابراین، مدعیان همیشه در شرایط سخت که مردم آماده شورش و قیام بودند، از وضعیت موجود استفاده کرده به جذب مردم میپرداختند. مهدویت نوعی امید به بهبودی اوضاع است و به همین دلیل، قشرهای ضعیف، به راحتی جذب کسانی میشدند که در این زمینه وعده به مردم میدادند. در روزگار پس از حمله مغول و حتی روزگاری پس از جنگهای ایران و روس در ایران و نیز فشاری که استعمار بر آفریقا آورد، اینها برخی از نشانههاست که این مسأله را تأیید میکند.
به عبارت دیگر سؤال مشخصتر این است که آیا میتوان برای پدیده تاریخی «مهدیان دروغین» دلایل ساختاری و جامعهشناختی ارائه کرد یا اینکه به جنبههای روانشناختی افراد برمیگردد؟
اساساً یکی از دلایلی که بنده این کتاب را نگاشتم، فراهم کردن زمینه برای بررسی همین موضوع است؛ اینکه ما تاریخ ظهور مدعیان را بدانیم، شرایط تاریخی آنها را با هم مقایسه کنیم و دریابیم که آیا نقاط مشترکی از حیث اجتماعی و حتی فردی به لحاظ شخصیتی، در نوع این ظهورها وجود دارد یا خیر. بنده اشاراتی را در مقدمه یا در حین مباحث تاریخی داشتهام اما این کاری است که باید بر اساس آن اطلاعات و با داشتن نگرههای قویتر انجام داد.
«فاطمی منتظر» اصطلاحی است که ابنخلدون در نوشتههای خود به کرات مورد استفاده قرار میدهد و شما هم در فصل پنجم کتاب، فرازی را به تحلیل او از ادعای فاطمی منتظر در مغرب اختصاص دادهاید. در مورد نظرات ابنخلدون درباره دولت فاطمیون و چگونگی تطبیق نظریات تاریخی او با شرق اسلامی توضیح میفرمایید؟
ابنخلدون باور به مهدویت ندارد و این هم به دلیل این است که میگوید در منابع اصلی حدیثی اهل سنت در اینباره کمتر روایت آمده است. این استدلال او را بارها جواب دادهاند و اهل سنت هم با او موافق نیستند. اما یک اشتباه دیگر هم دارد و آن این است که اصل مهدویت را یک نظریه شیعی - فاطمی میداند. این سخن وی درست نیست. برای همین این مطلب را تکرار میکند. اولاً به دلیل اینکه به هر حال مهدویت یک نظریه اسلامی و عمومی است. بحث مهدویت، اصلاً یک بحث شیعی صرف نیست و بسیاری از سنیان در ادوار مختلف به اسم مهدی یا سفیانی مسأله مهدویت را قبول داشتند و از میان آنها کسان بسیاری مدعی ظهور و مهدویت شدند. کتاب بنده شاهد این ماجراست که این جریان چه مقدار در میان اهل سنت بوده و این اختصاص به قرون اخیر هم ندارد بلکه از لحاظ تاریخی بسیار کهن است.
برخی چهرهها مانند حلاج هم هستند که در تاریخ ادبی ما نسبتاً محبوبند و در مورد آنها داستانها نوشته شده است. آیا در مورد آنها هم بحث اینکه جزو مهدیان دروغین بودهاند ثابت شده است؟
در ادبیات کهن اسلامی، حلاج یک شخصیت متلونی است که رنگ مذهبی یا صوفیانه به شکلهای مختلف دارد. اگر این تصویر واقعی هم نباشد، اخباری در اینباره آمده و بسیاری از درگیر شدن او با بحثهای مهدویت یاد کردهاند که بنده در کتاب آوردهام. اعتراف میکنم که در اینباره باید پژوهشهای بیشتری صورت گیرد. در منابع شیعه، از فریبکاری او در استفاده از باور شیعیان به مهدویت سخن گفته شده است.
آیا میتوان دلیل این موضوع را به لحاظ تاریخی، نزدیکی عاطفی برخی جریانات صوفیگرایانه در اسلام با جریانات موعودگرا دانست؟ این همان ریشهای است که به قول شما ابنخلدون ناباور به مهدویت هم ظاهراً در تحلیلهایش بدان اشاره میکند.
من بعید میدانم به طور کلی ارتباط دقیقی میان مهدویتگرایی و صوفیگرایی باشد. ارتباطی که بتوان گفت چون تصوف در ایران گستردهتر شده، مدعیان هم بیشتر شدهاند. البته بسط آموزههای تصوف، منجر به انتشار بیشتر افکار مربوط به ولایت به خصوص نظریه ابنعربی با اصلاحاتی شد اما در خصوص مهدویت، سنیها، چه صوفی چه غیرصوفی، زمینه این بحثها را داشتهاند و ارتباط خاصی به بحث تصوف ندارد. البته در زمانی که تصوف در ایران شایع شده هم مهدیانی مانند سید محمد نوربخش بودند اما پیش از آن و بعد از آن هم چنین جریانهایی بوده و ارتباط ویژهای با تصوف ندارد. با این حال باز هم باید در اینباره جداگانه تحقیقاتی صورت گیرد.
شاید اولین سلسله و حکومتی که در ایران به صورت سیستماتیک و سازمانیافته در کار سیاسی از توجیهات تئوریک مربوط به مهدویت استفاده میکردند، صفویان بودند که جناب عالی هم در کتاب فصل مجزایی به آن اختصاص دادهاید. در عینحال دوره صفویه به یک معنا آغاز دورانی هم هست که نظریات مربوط به نیابت امام معصوم کمکم به صورت جاافتادهای در میآید. راجع به تحولات این دوره توضیح میفرمایید؟
در اینباره دولت فاطمیان مصر مقدم بر صفویه هستند و بیش از همه از مهدویت استفاده کردند. بنده باید عرض کنم حتی عباسیان از مسأله مهدویت استفاده فراوانی کردند. مقصودم تأسیس این دولت است. آنها برای مقابله با نفس زکیه که پدرش و اطرافیانش او را مهدی میدانستند فرزندش را مهدی نامید. البته این از روی باور نبود. بیشتر فریبکاری بود. البته صفویه مدعی بود که دولت پیشگام ظهور است. در اینباره سربداران هم همین باور را داشتند. صفویان اعتقاد به اینکه خودشان مهدی هستند نداشتند اما این عقیده را ترویج میکردند که دولت آنها تا قیام قائم (ع) خواهد ماند. در اینباره بنده مفصل در کتاب صحبت کردهام و باورهای عامیانهای را هم که درباره ظهور بوده آوردهام.
پایان پیام/
نظر شما