به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری شبستان، در نزد سخن دانان ما غالباً یلدا چهرهی تاریک و زمخت از شبی سیاه و دراز و طاقت فرساست که بایستی به پایان برسد و همین تصویر کلیشه ای یلدا، همواره از آغاز شعر فارسی خودنمایی کرده و در دوره های بعد از سوی شاعران تکرار شده است و اگر گاه و بیگاه، ابتکار و نو آوری هم دیده می شود، صرفاً به هم آمیختن تصاویر و بیان استدلال و تحلیلی فزون تر است که شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی، از آن زیر عنوان "مساله سرقات " یاد می کند. ما می دانیم که یکی از بهره های شعر به ویژه قصیده و قطعه، انعکاس بخشی از فرهنگ جاری زمان شاعر از قبیل زبان، آداب و سنن ملی و پیشینه فرهنگی و تاریخی در مطاوی سخن است و این موضوع نه در قصاید و قطعات که سر بیان مدایح دارند بلکه در آن دسته از اشعاری که در مضامین حکمت سروده شده است، هم خود نمایی می کند. سراسر دیوان های شعر فارسی مشحون و مملو از شعرهایی است که گویندگان ما به مناسبت های مختلف مذهبی و ملی از قبیل عیدهای قربان و فطر و غدیر و محرم و صفر و نوروز و جشنهای باستانی سده و مهرگان سروده اند.
شب یَلدا یا شب چلّه نیز یکی از جشنهای کهن ایرانی است. فرهنگ معین یلدا را برگرفته از ریشه سریانی (زبان مردم روزگار باستان سوریه "کلده و آشور") ذکر می کند که به معنای «میلاد» است. یلدا در ادبیات و عرفان فارسی تعابیر گوناگونی دارد و شعرای بسیاری این واژه و فرهنگ را دستمایه اشعار خود کردهاند. در زیر اشعاری از چند شاعر پارسی گوی ایرانی که در اشعارشان از یلدا بهره گرفتند، می خوانید.
حافظ:
صحبت حکام، ظلمت شب یلدا است
نور ز خورشید خواه بو که برآید
سعدی:
(1) هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
(2) بر آی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همیدارم که مسکینم
اوحدی:
شب هجرانت ای دلبر، شب یلدا است پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
خاقانی:
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف
تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا
عنصری:
چون حلقه ربایند به نیزه، تو به نیزه
خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا
منوچهری:
نور رایش تیرهشب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
مسعود سعد:
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
ناصرخسرو:
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
خواجوی کرمانی:
هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک
کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
تنگ چشمانرا نیاید روی زیبا در نظر
قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
عبید زاکانی:
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
عطار شیرازی:
همتم نسبت زلفش به شب یلدا کرد
بیش از آن است ولی همت من کوتاه است
بر این اساس، برخی پیشینیان شب یلدا را شوم و نحس می دانستند که در برخی اشعار شاعران نیز نمود دارد:
همه شبهای غم آبستن روز خراب است یوسف روز، به چاه شب یلدا بیند (خاقانی)
اکنون مرا که شام جوانی صبوح کرد شبهای رنج چو شب یلدا دراز شد(قاضی حمید الدین)
چنان به روشنی دل برف سان مناز بس شب چراغ قدر که به یلدا نهاده اند
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا (معزی)
عرفا، شب یلدا را به نور سیاهی که نور ذات و نورعالم جبروت است ، اطلاق می نمایند (مرات العشاق)
در نظر ایشان یلدا نهایت الوان انوار است که سواد اعظم است( لمعات عراقی)
دیگر شعرا، یلدا را چنین توصیف کرده اند:
شگفت نسیت اگر داده ای عنان خرد به روز خوش و طره شب یلدا(مجیر بیلقانی)
صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور زخوشید خواه ، بو که برآید( حافظ)
روز فراق تو که نبینم جمال تو با من حکایت شب یلدا کند همی(ادیب صابر)
غنیمت دان حضور نعمت الله که دشمن را شب یلداست امروز(نعمت الله ولی)
پایان پیام/
نظر شما