هفتم صفر را جشن بگیریم یا مجلس عزاداری؟

همزمانی ولادت امام کاظم و شهادت حضرت مجتبی علیهماالسلام در 7صفر و اختلاف رویه ای که میان صداوسیما با مراجع تقلید و بزرگان حوزه علمیه در این زمینه دیده می شود، عاملی شده است برای بلاتکلیفی مردم ...

گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: موضوع 7 صفر و همزمان بودن ولادت امام کاظم و حضرت مجتبی علیهما السلام در این روز و اختلاف رویه ای که میان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مراجع عظام تقلید و علما و بزرگان حوزه علمیه قم در این زمینه دیده می شود، بحثی است که در چند سال اخیر توسط خبرگزاری شبستان دنبال شده و این رسانه تلاش می کند تا از طریق بیان نظرات علما، کارشناسان و صاحب نظران در این زمینه و تشریح دلایل هر گروه، به روشنگری هر چه بیشتر در این عرصه کمک کند. در همین راستا و در ادامه مباحث و نظراتی که پیش از این پیرامون این موضوع مطرح شد، گفتگویی داشته ایم با حجت الاسلام دکتر محسن الویری، عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام که متن این گفتگو در ذیل آمده است.

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار خبرگزاری شبستان قرار دادید، درخواست می کنم در ابتدا اصل موضوع همزمانی شهادت امام مجتبی با ولادت امام کاظم علیهما السلام در هفتم ماه صفر و عوامل ایجاد این اختلاف را بیان بفرمایید.

موضوع تقارن شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و ولادت امام کاظم علیه السلام در 7 صفر از سه منظر تاریخی، فقهی و اجتماعی قابل بررسی است که به اختصار در هرسه منظر مطالب و نکاتی را بازگو می کنیم. از منظر تاریخی ابتدا باید به این مقدمه توجه کرد که اختلاف دیدگاه ها درباره تاریخ دقیق ولادت و شهادت ائمه اطهار علیهم السلام یک مسئله طبیعی به نظر می رسد و دور از ذهن نیست. عوامل مختلفی نیز در وجود این اختلاف نظرها موثر است که بعنوان مثال می توان به این موضوع اشاره کرد که در زمانی که هنوز از صنعت چاپ برای نگارش، توزیع و تکثیر منابع دینی استفاده نمی شد، به طور طبیعی در رسم الخط ها و دست خط ها اختلافات فراوانی پیش می آمد از جمله دو کلمه
«سبعین» و « تسعین» در عربی را در نظر بگیرید که جناس شکلی دارند اما با پس و پیش شدن محل قرار گرفتن نقطه ها، معانی آنها متفاوت خواهد بود یا دو واژه «مضین» و «بقین» که تقریبا شبیه هم نوشته می شوند اما در معنا با هم متفاوت هستند و این شباهت در نگارش گاه سبب برداشت های مختلف می شود.

یعنی اختلاف نظرهادر رابطه با تاریخ دقیق ولادت و شهادت ائمه به دلیل برداشت های متفاوت از منابع است؟
بله. اما ابتدا این نکته را یادآور می شوم که درباره تاریخ شهادت امام مجتبی علیه السلام 5 دیدگاه متفاوت وجود دارد. یک دیدگاه آنست که حضرت در روز 7 صفر به شهادت رسیده اند. دیدگاه دیگر 25 صفر را روز شهادت امام مجتبی می داند که این قول را «ذهبی» نقل می کند. مرحوم شیخ مفید و ابن شهر آشوب روز 28 صفر را روز شهادت امام دوم شیعیان ذکر کرده و پذیرفته اند. دیدگاه چهارم در این باره آنست که بدون تعیین تاریخ مشخصی، شهادت حضرت را در اواخر صفر عنوان می کند که بر اساس این دیدگاه اگر ماه صفر 30  روزه باشد، روز سی ام صفر و اگر 29 روزه باشد روز 29 صفر، سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام خواهد بود و مرحوم کلینی این دیدگاه را بیان فرموده است. برخی نیز روز 5 ربیع الاول را بعنوان روز شهادت امام شناخته اند. پیش از این اشاره شد که با توجه به عدم استفاده از صنعت چاپ در نگارش، بخصوص در زبان عربی مشکلاتی ایجاد می شد نمونه بارز آن را می توان در این موضوع نیز مشاهده کرد. بعنوان مثال در یک قول تاریخ ذکر شده در منابع برای شهادت امام حسن علیه السلام «5 روز گذشته از ماه صفر» است یعنی آنچه در منابع آمده کلمه «مضین» است که در اصل «بقین» بوده و احتمالا حاکم نیشابوری در «المستدرک» کلمه «بقین» را «مضین» ثبت کرده است. بنابراین قول 5 ربیع الاول قابل بازگشت به 25 صفر است و بر این اساس اگر قول 5 ربیع را که تنها حاکم نیشابوری آن را بیان کرده است، 25 صفر در نظر  بگیریم می توان گفت حضرت به طور مسلم در ماه صفر به شهادت رسیده اند و واقع شدن شهادت ایشان در ماه صفر قطعی است و شکی در آن نیست.

چرا ما 28 صفر را بعنوان روز شهادت امام مجتبی علیه السلام می شناسیم؟ چرا بین اقوال مختلف این قول ترجیح داده شده است؟

قول 25 صفر به عنوان روز شهادت امام مجتبی علیه السلام تنها در منابع اهل سنت نقل شده و در بین علمای شیعه سه قول 7 صفر، 28 صفر و روزهای آخر صفر وجود دارد. در رابطه با قول آخر صفر نیز می توان با مسامحه، چنین نتیجه گیری کرد که منظور از آخر صفر همان روزهای پایانی صفر است، پس در نهایت تنها قول 28 صفر و 7 صفر در میان شیعیان مطرح است. از منظر تاریخی قول 28 صفر بر 7 صفر ارجحیت دارد و دلایلی نیز برای آن وجود دارد. نخست این که قولی که در آن 7 صفر، روز شهادت امام حسن علیه السلام دانسته شده، از سوی زیدیه است و منشأ این قول زیدیه هستند و احتمالا این موضوع یکی از مواردی است که از سوی زیدیه وارد دیدگاه های شیعه اثنی عشری شده است. دلیل دوم آن است که شهرت قول 28 صفر در زمان نزدیک به عصر حضور امام معصوم بیشتر است. یعنی نظر کسانی که معتقدند 7 صفر روز شهادت امام مجتبی علیه السلام است از جمله «قاسم رسی» که از ائمه زیدیه است تا اواخر قرن هشتم شهرت چندانی نداشته است. پس از آن نیز نخستین بار شهید اول که متوفی 786 قمری است این قول را نقل می‌کند، بنابراین شهرت قول 28 صفر مشهورتر است. دلیل سوم برای ترجیح 28 صفر بر 7 صفر نیز آنست که قول 28 صفر در «منابع تاریخی» ذکر شده است و هدف منابع تاریخی ذکر رویدادهای تاریخی است، اما قول 7 صفر در «منابع فقهی و آیینی» بیان شده است و در منابع فقهی شاید چندان دغدغه‌ای برای بیان دقیق تاریخ وجود نداشته باشد، در منابع آیینی نیز تنها به بیان آداب زیارت، نوع زیارت و مسایلی از این قبیل اشاره می‌شود اما قول 28 صفر در منابع تاریخی یا بخش‌هایی از احادیث که ویژه نقل تاریخ ائمه می باشد، بیان گردیده و همین مطلب موجب می‌شود تا قول 28 صفر را برتر بدانیم. از سوی دیگر اغلب افرادی که هفتم صفر را به عنوان روز شهادت امام مجتبی علیه السلام ذکر کرده‌اند در کنار آن احتمال 28 صفر را نیز بیان داشته‌اند اما افرادی که قول 28 صفر را به عنوان شهادت امام مجتبی پذیرفته‌اند، کمتر به قول 7 صفر نیز توجه داده‌اند. این چهار قرینه تاریخی می‌تواند دلیلی باشد برای اینکه شهادت حضرت مجتبی علیه السلام در 28 صفر را دارای ارجحیت بدانیم اما در نهایت باید گفت این یک مسئله تاریخی است و محققان و مورخان می‌توانند دیدگاه‌های مختلفی در رابطه با آن داشته باشند. از سوی دیگر ولادت امام کاظم علیه السلام در ماه صفر نیز قطعی نیست و برخی اعتقاد دارند حضرت در ماه ذی‌الحجه به دنیا آمده است.

این که ولادت و شهادت دو امام معصوم همزمان در یک روز باشد، آیا از نظر فقهی مردم را دچار تعارض نمی کند؟ بالاخره مردم باید جشن میلاد برپا کنند یا مجلس عزاداری؟

همانطور که در ابتدای بحث گذشته این موضوع از منظر فقهی نیز قابل بررسی است. همین که احتمال شهادت امام مجتبی علیه السلام و از سوی دیگر ولادت امام کاظم علیه السلام در 7 صفر مطرح باشد، به طور طبیعی پیروان مکتب اهل بیت را در مقام عمل دچار سردرگمی می کند و نمی‌دانند که چه کنند؟ به عبارت دیگر نوعی تعارض و تزاحم رخ می‌دهد و دو تکلیف که با هم قابل جمع نیستند بر مکلف واقع می‌شود. یعنی تکلیف اقامه عزا برای امام حسن مجتبی علیه السلام و تکلیف ابراز و اظهار شادی برای ولادت امام کاظم علیه السلام. طبعا در این موارد باید به سراغ مراجع تقلید رفته و نظر آنها را جویا شد. در بررسی آرا و نظریات مراجع نیز به این نتیجه می‌رسیم که اغلب مراجعی که در این رابطه اظهارنظر کرده‌اند معتقدند که 7 صفر را می بایست عزاداری کرد.

به عبارت دیگر یعنی مراجع عظام تقلید روز 7 صفر را روز شهادت می دانند و عزاداری می کنند؟
نه. موضوع به این شکل نیست. یک نکته قابل ملاحظه وجود دارد که نباید از آن غافل شد. این بزرگواران برای عزاداری در 7 صفر تصریحی به قطعی بودن روز شهادت امام مجتبی علیه السلام در این روز نکرده اند بلکه ادله‌ای که در استفتائات بزرگواران ذکر شده، اغلب ناظر به مسائل دیگری است. از جمله، این که همچنان که درباره دیگر ائمه اهل بیت علیهم السلام یک روز خاص به شهادت آنها اختصاص داده می شود، درباره امام مجتبی علیه السلام نیز با توجه به اینکه شهادت ایشان در 28 صفر همزمان با رحلت پیامبر گرامی اسلام برگزار شده و تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد خوب است که روز خاصی به عنوان شهادت حضرت اختصاص داده شود یا چنین بیان شده است که سراسر ماه محرم و صفر ماه عزاست و مناسب نیست که در میان این دو ماه مجلس شادی برپا کرد. دلیل دیگری که در نظر مراجع عظام ذکر شده آن است که چون حضرت امام حسن علیه السلام مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید از باب توجه به مظلومیت حضرت خوب است که روزی به ایشان اختصاص یابد. همچنین در برخی از پاسخ‌هایی که در استفتائات مراجع تقلید نقل شده آمده است که چون برخی بزرگان به‌ویژه در زمان معاصر مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی این کار را انجام داده و حکم کردند که به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام روز هفتم صفر، حوزه علمیه و حتی بازار تعطیل شود به جهت پاسداشت و رعایت حرمت و فعل ایشان این کار انجام شود. برخی نیز چنین استدلال کرده اند که چون شیعیان عمدتا در این ایام، عزاداری می‌کنند این سنت شیعی محترم شمرده شود یا از باب عمل به احتیاط که چون احتمال داده می‌شود این روز، روز شهادت باشد بنا بر احتیاط، عزاداری برپا می‌شود. اما به ندرت می توان از مرجعی نام برد که به دلیل شهادت امام مجتبی علیه السلام در 7 صفر، حکم به عزاداری در این روز داده باشد، بنابراین معیار عزاداری در این روز دلایل دیگری دارد.

 

در این صورت نمی توان ادعا کرد که مراجع نسبت به شهادت امام مجتبی علیه السلام در 7 صفر تصریح کرده اند. پس تکلیف مکلفان چیست؟
در این‌گونه موارد ملاک، معیار و مبنای حکم مراجع هرچه باشد وظیفه مکلفان عمل و رعایت آن است. اغلب مراجع نیز (کسانی که اظهارنظر کرده‌اند) بیان فرموده‌اند که در این روز عزاداری شود اما در کنار آن از ذکر مناقب امام کاظم علیه السلام نیز غفلت نگردد اما مجلس شادی برپا نشود، بنابراین باید دقت کرد که ما تنها بر آرا و نظریات مراجعی که در این زمینه اظهارنظر کرده‌اند مروری داشته ایم ولی در عین حال تعداد قابل توجه‌ای از مراجع نیز در این‌باره اظهارنظری نکرده‌اند، بنابراین آنچه را که ذکر شد نمی‌توان به همه مراجع نسبت داد. بلکه می‌گوییم آن دسته از مراجع که در این موضوع اظهارنظر کرده‌اند برخوردی اینچنین داشته‌اند که در 7 صفر عزاداری شود. اما ملاک این عزاداری را قطعی‌بودن شهادت امام مجتبی در این روز ندانسته‌اند، پس از نظر فقهی ما شاهد تزاحم 2 وظیفه شرعی هستیم که با هم قابل جمع نیستند و طبیعتا مراجع در این زمینه تعیین تکلیف کرده و اعلام نظر کرده‌اند. و همه ما هم باید به آن عمل کنیم.

به نظر شما آیا این اختلاف نظرها بازخوردهای اجتماعی نیز به دنبال دارد؟
وجه اجتماعی این موضوع از دو منظر قابل بررسی است. گاه در جامعه‌ای که حکومت آن دینی نیست با این موضوع روبرو می‌شویم که در این شرایط هر فردی به نظر مرجع تقلید خود عمل می‌کند. در یک جامعة دینی هم گاه اختلاف نظر مراجع در احکام جنبه فردی دارد، این هم مشکلی ایجاد نمی‌کند و هر کس می­تواند به نظر مرجع خود عمل ‌کند بعنوان مثال ممکن است مرجعی یک بار تسبیحات اربعه گفتن در نماز را مکفی بداند و مرجع دیگری معتقد به وجوب سه بار تسبیحات اربعه باشد، مقلدان هر یک از آنها نیز به نظر مرجع خود عمل می‌کنند و مشکلی ایجاد نمی‌شود. اما پاره‌ای از مسایل شرعی دارای پیامدهای اجتماعی است، این دسته از مسایل بخصوص در جامعه‌ای که دینی است و بنا دارد به سوی یک نظم اجتماعی دین‌محور حرکت کند، وجود اختلا‌ف‌نظرها می‌تواند مشکل‌آفرین باشد مانند اینکه در اعلام عید فطر نظرات مختلفی ارایه شود، در این صورت در یک محیط مثلا اداری روزه‌گرفتن برای برخی واجب است و برای برخی حرام می‌شود چرا که روزة عید حرام است و باید نماز عید بخوانند. و چنین موضوعاتی در صورت اختلاف‌نظر به نوعی واگرایی اجتماعی منجر می‌شود. در مسئله هفتم صفر نیز همین‌گونه است، برخی از مراجع در این زمینه اظهارنظر کرده و گفته‌اند از باب احتیاط مجلس عزا برپا شود؛ درست است که این نظر همه مراجع نیست و احتمال اختلاف و تفاوت نظر وجود دارد. اما نمی‌توان پذیرفت در یک کشور در شهری عزاداری باشد و در شهر دیگری شادی برپا شود،
این‌گونه موارد ضرورت وحدت رویه در امور دینی و تکالیفی که دارای پیامد اجتماعی هستند، را نشان می‌دهد و در صورت عدم این وحدت رویه ، مردم و متدینین دچار سردرگمی می‌شوند، به عنوان مثال رسانه ملی روز هفتم صفر را جشن می‌گیرد در حالی که مرجع تقلید مردم این روز را روز عزا اعلام کرده است. پیامد منفی دوم نیز آن است که افراد خاصی که دل در گرو محبت ارزشهای دینی ندارند از این رویدادها سودجویی منفی کرده و از آن به عنوان نشانه اختلال درونی در نظام دینی یاد می‌کنند.

اختلاف نظر بین مراجع و صدا و سیما را در این مورد چگونه ارزیابی می کنید؟
در جامعه ما و با توجه به روشی که رسانه ملی دارد علی‌رغم اینکه در حیطه مباحث و مسایل دینی در رسانه ملی تلاش‌های زیادی انجام می شود اما به دلیل نوع سلیقه سیاسی رسانه، این فعالیت‌های دینی در قابی نه چندان زیبا ارایه می‌شود که این قاب تصویر زیبای درون خود را تحت‌الشعاع قرار می دهد و طعام مباحث دینی در قالب سفره‌ای به مردم عرضه می‌شود که مردم نسبت به آن سفره یک نوع نگرانی دارند، بنابراین این اختلاف‌نظر میان رسانه با نظر مراجع به تنهایی کافی است که اثربخشی فعالیت‌های دینی رسانه ملی در دیگر جنبه‌ها را نیز کمرنگ کند و می‌تواند چنین تلقی‌ای را ایجاد کند که رسانه‌ برحسب شرایط هر جا که به نفع او باشد به سوی مراجع می رود و این‌گونه نیست که نظر مراجع همواره و همیشه برای او مهم باشد. تأکید می‌کنم این پیامد به دلیل نوع سلیقه سیاسی خاص رسانه که بر همه فعالیت‌های آن حاکم است، ایجاد می‌شود.

 شما چه راه حلی را برای این مشکل پیشنهاد می کنید؟
به نظر می‌رسد راه‌حل این مشکل آن است که مراجع بزرگوار در مواردی از این دست که فتوا و حکم آنها دارای پیامدهای اجتماعی گوناگون است به وحدت رویه برسند و این وحدت به عنوان نظر همه مراجع به مردم اطلاع‌رسانی شده و از اظهارنظرهای پراکنده و فردی پرهیز گردد. اگر در همه موارد نمی‌توانیم شورای مرجعیت داشته باشیم حداقل در این موارد خاص شورای مرجعیت تشکیل شود. راه‌حل دوم نیز آن است که در این‌گونه موارد مسئله به نظر حاکمیت واگذار شود و با توجه به اینکه در رأس نظام یک فقیه حضور دارد و حاکمیت، حاکمیت دینی است در این‌گونه موارد مانند حکم حکومتی مراجع اظهارنظر نکنند و تصمیم‌گیری را به حاکمیت دینی واگذار کنند. بنظر می رسد با یکی از این دو روش می ‌توان این واگرایی اجتماعی را درمان کرده و به این نابسامانی پایان داد و مادام که چنین نشده است، روشن است که نظر مراجع بزرگوار بر عمل رسانه ملی برتری دارد و باید همگی به آن عمل کنند.

 

پایان پیام/ 

کد خبر 321493

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha