خبرگزاری شبستان: واقعه ای که در سال یازدهم هجری در منطقه ای به نام «غدیرخم» اتفاق افتاد، یک رخداد تاریخی صرف نبود. غدیرخم و جریانات آن روزگار تأثیری شگرف بر وقایعی که پس از آن در اسلام اتفاق افتاد، گذاشت. در منظومه ای تفکّر اسلامی، صرف نظر از تشکیکاتی که در اصل واقعه شده، برداشت ها از محتوا و پیام غدیر بسیار پر دامنه و البته متناقض است. چرا که غدیر از یک سو به عنوان قطب اندیشه ای قرار گرفته است که سیستم سیاسی اسلام پس از پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» را عیناً همانند نظام و حکومتی که پیامبر تأسیس نموده می داند. اما از سوی دیگر عده ای این قرائت را برنمی تابند و با نفی اصل و یا محتوای حدیث غدیر، نظام سیاسی پس از پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» را با زمان آن حضرت متفاوت می دانند. غدیر آبشخور و چشمه سار زلالی است که در بستر زمان جاری میباشد و روح های تشنه و عطشناک را سیراب می نماید.به هرحال تاریخ گواهی می دهد که غدیر نسل های اعصار را بیدار می کند و به خود می آورد و به تعهد می رساند و به تحرک وامی دارد.
غدیر نه یک مراسم سطحی و تشریفاتی و فاقد علت و انگیزه و فلسفه است و نه فقط به منظور بزرگداشت مقام والای امام علی (ع ) است بلکه امری بزرگ و واقعه ای سترگ برای فرهنگ سازی و ایجاد بسترها و زمینه های مساعد به منظور تداوم نظام سیاسی و حکومتی اسلام و استقرار جامعیت دین و حضور قوانین اسلام در همه شئون زندگی اجتماعی و سیاسی برای راهبرد جامعه و کشور و رشد و کمال و پیشرفت در همه ابعاد و جلوه ها می باشد.
غدیر را باید آنگونه که « هست » شناخت و درس ها و پیامهای اصلی آن را به نسل ها منتقل کرد و این از مسئولیت های بزرگی است که در صورت انجام و تحقق آن رهیافت ها و راهبردهای این واقعه عظیم تاریخی را فرا راه جوامع و کشورهای اسلامی قرار میدهد و غدیر را از آرایه های نامناسب و متضاد با حقیقت و فلسفه این رخداد که در اثر افکار ناصحیح و برداشتهای انحرافی از آن صورت گرفته است می زداید. گرچه هم اکنون پس از چهارده قرن این بحث میان پیروان تشیّع و تسنّن معرکه آراست و اندیشمندان طرفین نتوانسته اند، دیگری را به پذیرش دیدگاهشان مجاب کنند اما غدیر یک نتیجه عینی داشت و آن تولد نظام سیاسی ولایت بود. در نتیجه غدیر با توجه به کار ویژه های وسیعی که تحت عنوان ولایت برای امام «علیه السلام» ثابت شده است، نظام سیاسی امامت شکل می گیرد که دارای خصایص ویژه ای است. در این نظام سیاسی با توجه به ادله ای که ارایه می شود، می توان استنباط کرد که «وحدت دین و سیاست»، مبنای فکری شیعه را تشکیل می دهد، در حالی که سیستم خلافت بر تفکیک سیاست از دین و جداسازی رهبری دینی از رهبری سیاسی استوار است. شیعه اصل امامت را انتخاب می کند که سیاست در آن عین دیانت است. بنابراین مسأله ی خلافت و امامت در نظریه ی شیعه یک موضوع صرف تاریخی نیست، بلکه به عنوان یک اصل اساسی در آینده ی امت اسلامی و آینده ی اسلام نقش مهمی دارد.
مهم ترین ویژگی اساسی نظام سیاسی امامت، عبارت از نظریه ی نصب و نص است. همان گونه که علامه شمس الدین معتقد است:
«امام معصوم با نص جلی و با اسم و رسم از طرف رسول خدا (همانند حدیث شریف غدیر) و پس از وی از طریق امام سابق و کسی که ولایت امامت او با نص جلی پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» به اثبات رسیده باشد، تعیین می شود. در نظریه ی شیعه امامت از مصالح عامه نیست که به نظر امت واگذار شود بلکه این منصب از اصول دین است و روا نیست که پیامبر از آن غافل بماند و یا به امت تفویض شود. البته «بیعت عمومی» پس از مرحله ی «انتخاب الهی» و «ابلاغ پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم»» از مراحل تحقق امامت امام «علیه السلام»، همانگونه که در واقعه ی غدیر پس از اعلام جلی رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» بیعت مردم با حضرت «علیه السلام» تا فردای غدیر ادامه داشته است.»
ویژگی مهم دیگر نظام سیاسی امامت در اعتقاد شیعه، زعامت و ریاست دینی و استمرار نبوت در راستای حفظ و تبلیغ شریعت اسلام، نگاهداری و حراست آن از نقص، تحریف، زیادت و شرح مبانی رسالت پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» است، که با تشریح احکامِ متناسب با رشد امامت و تحولات جامعه برای نسل های بعد از عصر پیامبر ادامه می یابد، همان گونه که آیت الله کاشف الغطا می گوید:
«شیعه نظام امامت را همانند نبوت منصب الهی می داند. پس هم چنان که خداوند سبحان کسی را از میان بندگان خود به نبوت و رسالت برمی گزیند و او را با معجزه ای که همانند نص از جانب خداوند است، تأیید می نماید، هم چنین برای امامت نیز آن را که می خواهد برمی گزیند و به پیامبرش دستور می دهد امامت او را با نص خاص تصریح نماید و او را برای انجام وظایف رهبری مردم منصوب نماید.»
همین طور نظام سیاسی امامت و شخص امام «علیه السلام» در نزد پیروان مکتب تشیّع، دارای جایگاه رفیع الهی است، تا جایی که اعتقاد به آن جزء ارکان و اصول دیانت آنان محسوب می شود؛ بنابراین اطاعت در تمام عرصه ها و زمینه های زندگی دینی و دنیوی، همانند اطاعت از مقام نبوت است.
شهید مطهری در این خصوص تأکید می کند:
«اگر مسئله در همین حد بود، یعنی سخن فقط در رهبری مسلمین بعد از پیغمبر بود، انصافاً ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار می دادیم نه اصول دین. می گفتیم این یک مسئله ی فرعی است مثل نماز. اما شیعه که قایل به امامت است به این حد اکتفا نمی کند».
پایان پیام/
نظر شما