رادیکالیسم ،کل یک جامعه را هدف قرار می دهد

نوذر شفیعی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شواری اسلام و کارشناس ارشد مسائل شبه قاره در گفتگوی اختصاصی ابعاد مختلف رادیکالیسم را در شبه قاره به خصوص پاکستان واکاوی کرده است.

خبرگزاری شبستان: افزایش تحرکات تروریستی در کشورهای منطقه و به ویژه حملات انتحاری در پیشاور پاکستان به کلیساهای مسیحیان که چندی پیش انجام شد بهانه ای بود برای آنکه گفتگوی مفصلی با دکتر نوذر شفیعی، در مورد وضعیت فعلی پاکستان و همچنین مناسبات این کشور با ایران از جمله موضوع مهم احداث خط لوله صلح میان دو کشور که بر کل منطقه آسیای جنوبی تاثیر گذار است،انجام دهیم.

چه ارتباطی میان فعالیت تروریسم در سوریه و افزایش حملات تروریستی در پاکستان که در برخی موراد مشابهت هایی نیز با هم دارند،وجود دارد؟
رشد جریان های تروریستی در سوریه معلول رشد تروریسم در کشورهایی مثل افغانستان و عراق است.
ما در تجزیه و تحلیل پدیده تروریسم در شکل رادیکالیسم که اکنون در سوریه وجود دارد سه کشور را دخیل می دانیم؛ یکی عربستان سعودی که تولید فکر رادیکال می کند ،یکی مدارس مذهبی پاکستان که به ترویج این فکر کمک می کند و دیگری افغانستان است که مدت زمانی عرصه تجربه و میدان عمل اجرای این تفکرات رادیکال بوده است.
این جریان ضمن اینکه اکنون در هر سه کشور موجود هست به عراق، سوریه، یمن و سایر کشورهای جهان هم سرریز شده است.
ما همه اینها را شبکه القاعده می خوانیم که شامل گروههای مختلف است و در کشورهای مختلف تعریف خاص خود را دارد یعنی اینها گونه های محلی یک شبکه فراملی هستند که از آن جمله می توان به النصره در سوریه، طالبان پاکستانی در پاکستان، طالبان افغانی در افغانستان، جماعت اسلامی در اندونزی، مجاهدین کامپالا در مالزی، جبهه پاتانی در تایلند، و غیره اشاره کرد.
مثلاً در سوریه 32 کشور در میان گروههای معارض که با دولت سوریه می جنگند نیرو دارند پس آنچه در سوریه وجود دارد سرریز شدن تروریسم به این کشور است.
آیا سر ریز شدن تروریسم از کشورهای دیگر به سوریه نقشه ای از پیش تعیین شده از سوی گروه هایی است که از تروریسم در پاکستان و افغانستان حمایت می کنند؟
بله. غربی ها احساس کردند که سوریه بنابردلایل مختلف آسیب پذیرتر از سایر کشورهای منطقه است؛ مثلاً اینکه اکثریت جمعیت این کشور اهل سنت هستند و آنها تصور کرده اند با بهره گیری از بستر اهل سنت می توانند علیه دولت اقلیت شیعی طغیان کنند.
علاوه بر این ،سوریه محور اصلی مقاومت نیز هست و فروپاشاندن این کشور به معنای جدا کردن حلقه اصلی مقاومت است یعنی به لحاظ ژئوپولوتیک سوریه مهم است چون اگر این کشور دچار فروپاشی شود یکی از استراتژیک ترین حلقه های محور مقاومت دچار آسیب می شود بنابراین در واقع هم غرب و هم ترکیه هم کشورهای عربی و هم القاعده دست به دست هم داده اند تا این تحرکات در سوریه انجام شود و هر کدام از آنها نیز ملاحظات خاص خود را برای انجام این تحرکات دارند.
چرا اخیرا شاهد افزایش تحرکات تروریستی در سوریه،پاکستان و دیگر کشورهای منطقه هستیم؟
زمانی هانتینگتون بحث جنگ تمدن ها را مطرح کرد. در این تفسیر اسلام و کنفسیوس در کنار هم علیه سایر تمدنها به ویژه مسیحیت قلمداد شدند.
اما امریکا و غرب جنگ بین تمدن ها را تبدیل به جنگی درون تمدن ها کردند و این جنگ اکنون به جنگ درون تمدن اسلامی تبدیل شده یعنی شیعه و سنی علیه یکدیگر می جنگندو این به خصوص در طیف اهل سنت رواج بیشتری دارد چون زمینه های تحریک پذیری در میان آنها بیشتر است ؛البته خود جامعه اهل سنت هم تروریسم و رادیکالیسم را رد می کنند . آنچه ما از آن صحبت می کنیم شبکه القاعده با تعصب های فکری خاص خود است.
اخیرا شاهد حمله گروه های تروریستی به کلیساها در پاکستان بوده ایم که در گذشته کمتر اتفاق می افتاد؛این مسئله را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر می آید که حمله به کلیساها یک موج جدید است که آن را می توان با بحث نظریه «زنجیره هدف و وسیله» توضیح داد.
در این تفسیر گاهی اوقات هدف ،وسیله است و گاهی وسیله ابزاری است برای رسیدن به هدف. زمانی امریکایی ها احساس می کردند که القاعده ابزاری برای سرنگونی اتحادیه جماهیر شوروی است .در آن زمان آنها غافل بودند که القاعده هم از آمریکا به عنوان یک ابزار علیه کمونیسم استفاده می کند و بعد دیدیم که چگونه این ابزار، امریکا را به پشتوانه نیروهایی که در اتحاد جماهیر شوروی سابق قرار داشتند مثل چچنی ها و نیگوشی ها مورد هدف قرار داد .
غربی ها فکر می کردند که با منازعه شیعه و سنی در پاکستان مسیحیت در امان خواهد بود غافل از اینکه شکل گیری تفکر رادیکالیسم در یک جامعه کل آن جامعه را هدف قرار می دهد.
بنابراین می توان گفت که حمله به کلیساها محصول رشد تفکراتی است که خود آمریکایی ها و غربی ها به وجود آورده اند غافل از اینکه رادیکالیسم هر جا شکل بگیرد برای کل آن جامعه مخرب است.
سوال بعدی در مورد خط لوله صلح یعنی یکی از پروژه های بسیار مهم میان ایران و پاکستان است. این پروژه در چه مرحله ای قرار دارد؟
آصف علی زرداری حدود 5 یا 6 ماه پیش کلنگ احداث خط لوله را در ایران زد پس کار آغاز شده و اقداماتی هم در حال انجام است اما شاید مدت زمان زیادی تا حدود سه سال طول بکشد تا این پروژه اجرایی شود.
البته این حالت خوش بینانه است و اگر بدبینانه نگاه کنیم کشیده شدن هر متر از خط لوله با اما و اگر هایی مواجه خواهد بود.
این اما و اگرها چه مواردی هستند؟چه موانعی می تواند بر سر راه پروژه حط لوله صلح قرار داشته باشد ؟
سه مانع اصلی در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها به پاکستان مربوط می شود. از آنجا که در پاکستان درگیری های قومی و فرقه ای وجود دارد این نگرانی هست که خط لوله صلح مورد تعرض عوامل تروریست و فرقه گرا قرار بگیرد.
مسئله دوم ،نگرانی هندوستان است .اگر این خط لوله کشیده شود با توجه به اختلافاتی که بین هند و پاکستان وجود دارد ممکن است هر لحظه پاکستان از این خط لوله به عنوان یک ابزار استراتژیک برای کنترل رفتار هند استفاده کند.
این روند اکنون بر روابط روسیه و کشورهای اروپایی هم حاکم است. در حال حاضر روسیه صدور گاز به اروپا را محدود کرده و با فرا رسیدن فصل سرما این برای اروپا زیان آور خواهد بود.
مسئله سوم آمریکا است. آمریکایی ها به هند و پاکستان فشار می آورند که در حوزه انرژی با ایران همکاری نکنند؛ به خصوص این فشار بر روی هند بیشتر است.
به طور کلی این عوامل در روند ایجاد خط لوله صلح مشکل ایجاد کرده است اما این واقعیت هم وجود دارد که هند و پاکستان در منطقه جنوب آسیا یا باید منابع انرژی خود را از طریق خط لوله از عمان وارد کنند که کار دشواری است یا باید خط لوله گاز ایران از طریق دریا به این کشورها برود که هزینه زیادی دربردارد بنابراین مقرون به صرفه تر از همه ،گزینه زمینی است.
در حال حاضر نتیجه نهایی کار این است که ایران و پاکستان بر اصل احداث خط لوله صلح توافق کرده و اقداماتی هم در این زمینه در حال انجام است و این خط لوله دیر یا زود کشیده خواهد شد چون ایران ناچار است به منطقه بلوچستان گاز برساند اما باید قطر خط لوله به اندازه ای باشد که بتواند منطقه را تحت پوشش قرار دهد.
چرا احداث خط لوله صلح تا این حد برای ایران و پاکستان دارای اهمیت است؟ایجاد این خط لوله چه منافعی برای دو طرف دارد؟
خط لوله صلح ،گاز ایران را از بندر عسلویه به پاکستان و از پاکستان به هندوستان وصل می کند اما فلسفه ایجاد خط لوله صلح چیست؟ ایران از جمله کشورهایی است که دارای بزرگترین ذخایر گازی جهان و دومین کشور بعد از روسیه در این زمینه است؛ از طرف دیگر جنوب آسیا منطقه ای است که هم منابع انرژی آن کم است و هم اقتصاد آن در حال رشد است و از سوی دیگر جمعیت زیادی هم دارد یعنی گاز برای مصارف خانگی هم مورد استفاده قرار می گیرد بنابراین در این منطقه تولید در یک طرف و مصرف در طرف دیگر قرار دارد پس برای هر دو طرف ایران و پاکستان مقرون به صرفه است که خط لوله صلح احداث شود.
اگر این خط خط لوله کشیده شود زمینه ساز صلح در جنوب آسیا خواهد بود. از یک سو در کشوری مثل پاکستان جریان های فرقه گرایی وجود دارد و رشد فرقه گرایی ناشی از فقر است بنابراین گاز می تواند عامل حیات در جامعه پاکستان باشد و رفاه را برای این جامعه به ارمغان بیاورد.
از طرف دیگر بین هند و پاکستان بر سر کشمیر اختلاف وجود دارد و گفته می شود که اگر این خط لوله کشیده شود عامل بازدارنده ای در رویارویی این دو کشور است.
به طور کلی برای همه کشورهایی که در مسیر خط لوله صلح قرار دارند مزیت های زیادی وجود دارد .برای ایران خط لوله صلح بازار مهمی برای فروش گاز است و این می تواند منبع درآمد دائمی برای ایران به وجود بیاورد به خصوص اینکه سوخت های فسیلی مثل نفت بنابر دلایل مختلف رو به اتمام است و برعکس گاز با این که ممکن است دچار این مشکل باشد که روزی به پایان می رسد ولی پایداری و دوامش به لحاظ ذخیره بسیار طولانی تر است و در عین حال پاک تر هم است.
برای پاکستان و هند نیز خط لوله صلح هم برای رفاه اهمیت دارد و هم چرخ صنعت این کشورها را به حرکت درمی آورد.
به نظر شما در همکاری گازی با پاکستان در حال حاضر،استراتژی جنوب به جنوب به نفع ایران است یا منافع ما در این است که نفت و گاز را به سمت شمال سرازیر کنیم ؟
به طور کلی ما در تدوین استراتژی خود نباید همیشه به یک منطقه توجه کنیم و باید از همه ظرفیت ها در مناطق مختلف استفاده کنیم ،چون ما عرضه کننده و دارای منابع کافی انرژی هستیم هر چه بر تعداد بازارهای ما افزوده شود به نفعمان خواهد بود هم به لحاظ درآمدهای ارزی که حاصل می شود و هم به لحاظ فرصت های ژئوپولتیکی که ایجاد می شود.
وقتی خط لوله ایران به پاکستان می رود نوعی وابستگی ساختاری بین این دو کشور به وجود می آید در نتیجه پاکستان مجبور است در روابطش با ایران این مسئله را به صورت یک ملاحظه مدنظر قرار دهد.
نظر شما در باره بایسته های روابط با پاکستان در دولت جدید ایران چیست؟چه ضعف هایی در دولت های قبلی در رابطه با اسلام آباد وجود داشته که می توان در دولت جدید آنها را اصلاح کرد؟
عوامل تاثیرگذار بر سیاست خارجی دو دسته هستند یکی عوامل ثابت و دیگری متغیر.
عوامل ثابت عمدتاً ژئوپولتیک یعنی شامل قرابت جغرافیایی ،همبستگی های اجتماعی و فرهنگی، ساختارهای سیاسی و وابستگی منابع یا وابستگی ساختاری هستند.
عوامل متغیر عمدتاً به دولت ها مربوط می شود.
در مورد ایران و پاکستان نگاه این دو کشور به هم اساساً باید بر مبنای عوامل ثابت باشند و نباید تغییر در دولتها روابط را تحت تاثیر قرار دهد چون این به زیان دو کشور است بنابراین اساس سیاست ایران بر این است که با پاکستان به عنوان یک کشور همسایه و یک کشور مسلمان رابطه نزدیکی داشته باشد ؛ایران هم این انتظار را دارد که نزد پاکستان این نگاه تثبیت شود.
وقتی براساس عوامل ثابت سیاست خارجی طراحی ها و روابط به یکدیگر نزدیک شد پایداری و ماندگاری روابط بیشتر خواهد بود بنابراین دولت جدید ایران هم چاره ای ندارد جز اینکه ادامه دهنده راه دولت های قبلی باشد.
پایان پیام/
 

کد خبر 304655

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha