به گزارش خبرگزاری شبستان، مراسم ویژه "عصر حافظ" با حضور محسن مومنی شریف رییس حوزه هنری، علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری، اصغر دادبه، بهاالدین خرمشاهی، علی موسوی گرمارودی، سید قاسم ناظمی معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سعید بیابانکی، ناصر فیض، کمال شفیعی، مهدی مظفری ساوجی، علیرضا لبش و جمعی از اهالی رسانه و علاقه مندان غزلیات حافظ برگزار شد.
سعید بیابانکی که اجرای مراسم را بر عهده داشت با اشاره به حضور حافظ شناسان و پژوهشگرانی همچون دادبه، خرمشاهی و گرمارودی در سالن، گفت: هر کس که به اشعار حافظ علاقه مند است، قطعا باید آثار این بزرگان را بخواند تا به افق های شعر حافظ دست پیدا کند.
وی افزود: 20 مهر ماه در همه جای جهان و به خصوص کشورهای فارسی زبان به نام "حافظ" نهاده شده است.
در ادامه این مراسم دکتر اصغر دادبه، بهاالدین خرمشاهی و علی موسوی گرمارودی سخنانی در باب حافظ و اشعار و غزلیات این شاعر نامدار کشورمان پرداختند.
علیرضا قزوه، فریبا یوسفی و محمود حبیبی کسبی نیز در این مراسم به شعر خوانی پرداختند.
فاضل نظری نیز غزلی خواند که به شرح زیر است:
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش امدی
با من به جمع مردم تنها خوش امدی
بین چماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت برای تماشا خوش امدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به اخرین شب دنیا خوش امدی....
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش امدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سرما خوش امدی
ای "عشق" ای عزیز ترین میهمان عمر
دیر امدی به دیدنم اما خوش امدی
ناصر فیض نیز نقیضه طنزی که بر شعر حافظ سروده بود خواند که به شرح زیر است:
سیاست را نمی خواهم نه از نزدیک و نه دورش
ندارد چون پدر،مادر نه آن جورش نه این جورش
دلی دارند خوش هر چند معذورین مآمورش
مرا هرگز دلی خوش نیست از مآمور و معذورش
سیاست جنگ بین عده ای سیاس اگر باشد
همین کافیست رو گردانم از هر چه سلحشورش
اگر ربطی ندارد با سیاست فی المثل، دریا
چه شد که در ارومیه در آمد ناگهان شورش
نمی شد خشک و دریا داشت اینک دلبری می کرد
اگر که آب را هرگز نمی کردند مجبورش
وطن یعنی همین جایی که می نامد مرا دشمن
به جرم عشق ورزیدن به آن همواره، مزدورش!
فدای خاک پاکش می کنم این جان شیرین را
شود در کام من چون زهر اگر هم شهد انگورش
به طاووسش نمی بخشم اگر خواهد کسی از من
پری بخشم به ایشان در عوض از قمری کورش
کسی می گفت منظور تو را ما خوب فهمیدیم !
نمی دانم چه بود از اینکه با من گفت، منظورش
ولی من یک دعا خواندم، فرستادم ثوابش را
به روح پر فتوح والد مرحوم مغفورش
پس از آن مصرعی زیبا به یادم آمد از حافظ
«سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش»
یکی هم مثل من هرگز دعا خواندن نمی داند
نداند - من چه می دانم - یقینا نیست مقدورش
برای آنکه گاهی یک نفر طوری بد اقبال است
که حتی ماهی مرده نمی افتد تهِ تورش
که گاهی بی شراب تلخ هم با آن به هر صورت
بیاساید ز دنیا ساعتی را بی شر و شورش
کنون که می رود هیزم شکن شب ها و می خوابد
نمی خوابد مگر قصاب هم با برق ساطورش!؟
سیاست چیز خوبی نیست مخصوصا در آن دوران
که هرکس زور می گوید به هرکس می رسد زورش
سیاست گاه مانند زنی زیباست اما من
گذشتم از سر خیر سیاه و سبزه و بورش
نه از معذور آن دارم دلی خوش نه به هر علت
همان طوری که گفتم از سیاست های مامورش
لازم به ذکر است جواد بخشش نیز به آواز خوانی و حافظ ایمانی هم به دف نوازی در این مراسم پرداخت.
پایان پیام/
نظر شما