خبرگزاری شبستان: همزمان با سالگرد سید مرتضی آوینی، سید اهل قلم، خبرگزاری شبستان قصد دارد مجموعه ای از نقدهای وی را درمورد آثار آن روزهای سینماگرانی که در جشنواره بیست و نهم فجر فیلم سینمایی داشته اند را ارائه کند.
فیلم عروس ساخته بهروز افخمی در سال 1369 ساخته شد.این فیلم درباره حمید پسری است که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده و شغل و درآمدی ندارد و عاشق دختری میشود که خانواده او از وضعیت مالی خوبی برخوردارند و اختلاف طبقاتی باعث میشود که پدر عروس با ازدواج آنها مخالفت کند. حمید برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش وارد قاچاق دارو میشود و رضایت پدر عروس را بدست میآورد . حمید برای ماه عسل به شمال سفر میکند و در بین راه با زنی تصادف میکند و از ترس مجازات فرار میکند، ولی همسرش به رفتار حمید اعتراض دارد، چون حمید برای کمک به مصدوم برنمی گردد خودش برای کمک به مصدوم به بیمارستان مراجعه میکند و در طی این مدت متوجه کارهای غیرقانونی حمید میشود و قصد جدائی از حمید را دارد. حمید توضیح میدهد که کارهای غیرقانونی او به خاطر او و پدرش بوده و حالا برای رهایی از مشکلات باید به او کمک کند.
بهروز افخمی در جشنواره بیست و نهم فجر با فیلم جنجال برانگیز «فرزند صبح» حاضر بود که او فیلم پخش شده در جریان جشنواره را منتسب به خود نمی دانست.
شهید آوینی:
عروس «نمونه ای از سینمای مطلوب»
کارگردان: بهروز افخمی
دلم نمی خواهد درباره فیلم هایی که بسیار دوست می دارم چیز بنویسم؟ چرا که می دانم از عهده برنخواهم آمد و زحماتم به هدر خواهد رفت.
«عروس» فیلمی است استادانه و نمونه ای از سینمای مطلوب. اینکه ما دریابیم اگر همه فلاش بک ها در نیمه اول فیلم جمع نمی شد بهتر بود ـ اشکالی که خود افخمی هم در مصاحبه با تلویزیون به آن اشاره داشت ـ و یا اگر امکان داشت که در نیمه دوم فیلم هم همان ریتم اولیه حفظ شود ویا ای کاش بازی پسرعمو بهتر از آب درمی آمد... و انتقادهایی از این دست، تغییری در اصل مطلب نمی دهد، و اصل مطلب این است که افخمی سینما را همان طور که باید باشد دیده است نه بیش تر و نه کم تر.
افخمی تماشاگر را دست کم نگرفته است. نه با افاضات خودبینانه خواسته است که خودش را به رخ مردم بکشد و نه به مردم طعنه زده است که شما نمی فهمید؛ نه آن را به تماشای رؤیاهای مالیخولیایی یک روشنفکر متظاهر برده است، نه سینما را با گالری های نقاشی اشتباه گرفته است و نه با سن تئاتر، نه با گالری وحشت، نه با دارالمجانین و نه با موعظه های پدر روحانی در کلیسا و نه با هیچ چیز دیگر. او سینما را درست همان طور که باید باشد دیده است، نه بیش تر و نه کم تر. و خوب، طبیعی است اگر آنان که سینما را نه چون سینما بلکه منطبق با تصورات خویش می خواهند، قدر کار او را نشناسند. اینجا جایی نیست که جشنواره ها نظر بدهند و او هم بدون شک فیلم را برای جشنواره ها نساخته است.
فیلم از همان آغاز نه جانب اثبات حمید را دارد و نه جانب انکار او را؛ بی طرف است؛ اما از تشریح موقعیت او نیز غافل نیست. بعد از عروسی، وقتی که عروس و داماد عازم ویلای شخصی شان در چالوس هستند، رادیو مارش جنگ می نوازد. در جایی دیگر، دریکی از سکانس های فلاش بک، وقتی حمید به ملاقات پدر عروس می رود، در زمینه تصویر جوانانی را می بینیم در گیر و دار جنگ خیابانی... و فقط در همین موارد معدود است که افخمی بدون آنکه موضع بگیرد، تعارض این دو موقعیت را عرضه کرده است و خوب هم از عهده برآمده. حمید در راه چالوس با یک زن روستایی تصادف می کند و از صحنه می گریزد. آیا در میان تماشاگران کسی پیدا می شود که عمل او را تأیید کند؟ خیر. اگر فیلم بتواند تا اینجا این قدر موفق باشد، توفیق خواهد یافت که تماشاگر را از حمید بیزار کند. اما تماشاگر نمی تواند از حمید بیزار شود، چرا که خود را به جای او می یابد و در یک اضطراب روانی نسبتاً شدید، دلش می خواهد که حمید پشیمان شود و همه چیز به خوبی پایان بگیرد. تماشاگر دلش می خواهد که زن روستایی نمیرد و جان سالم به در برد. او دلش می خواهد که حمید پشیمان شود و راهی برای نزدیک شدن دیگرباره عروس و داماد به یکدیگر پیدا شود... و همه آنچه را که تماشاگر می خواهد، در آخر کار می یابد، جز یک چیز را: تطهیر گذشته ننگین حمید؛ و این تذکری است عظیم. این انسان است که ماهیت خود را می سازد و شخصیت خودش را شکل می دهد. اشتباهاتی هست که قابل جبران نیست و اشتباهات دیگری که می توان جبران کرد. مهم انتخاب هایی است که در هر لحظه انجام می شود و تصمیم هایی که گرفته می شود و روحی جاودانه که از میان این لحظات سر بر می آورد. پس باید آگاهی انسان نسبت به تقدیر خودش تا وسعت لحظات و ژرفنای انتخاب ها نیز گسترش یابد.
انتخاب «پور عرب» برای این نقش بسیار عالی و بازی او بی نقص است چه جایزه بگیرد و چه نگیرد تماشاگر همه چیز را باور می کند و هیچ لکه تاریکی نمی یابد تا به تعارض میان واقعیت با آنچه که در فیلم می گذرد پی ببرد؛ راحت نشسته است و خودش را به فیلم سپرده. فیلم برداری عالی است و انتخاب سینماسکوپ در کسب این نتیجه [ نه تنها ] بی تأثیر نبوده، کاملاً مؤثر بوده است. مونتاژ هم در اظهار ذات فیلم کاملاً با کارگردان همراهی کرده است. مونتاژ خوب آن است که نه خودش را بر فیلم تحمیل کند و نه از دیگر عناصر و اجزای فیلم عقب بماند و بتواند در نهایت، حقیقت فیلم را ظاهر کند. برخلاف غالب فیلم های امسال که تاکنون دیده ام، در فیلم «عروس»، عشق بین زن و مرد نیز صورتی واقعی داشت؛ نه صورتی افسانه ای آن سان که در روانشناسی اعماق طرح می شود و نه حالتی روماتیک، آن سان که در فیلم «نوبت عاشقی». در فیلم «نوبت عاشقی» فقط کششی که بین زن و مرد وجود دارد باقی مانده بود. نه بچه ای در میان بود، نه پدری، نه مادری، نه خویشاوندان دور و نزدیک، نه قیود اجتماعی که حافظ معصومیت بشری هستند، نه احساس گناه در برابر روابط نامشروع، نه احساس عفت و طهارت در برابر کف نفس و دور ماندن از گناه، و نه هیچ چیز دیگر. اما در فیلم « عروس » جاذبه بین زن و مرد فارغ از موقعیت های اجتماعی و وضعیت بشر در برابر جهان اطراف خویش و نیروهای مجردی که در حیات او مدخلیت دارند طرح نمی شد. همه چیز واقعی بود و در عین حال، واقعیتی عظیم تر از پس همه وقایع جلوه داشت.
نظر شما